کارِ گیتی را نوایی مانده نیست
روزِ راحت را بقایی مانده نیست
زآن بهارِ عافیت کایّام داشت
یادگار اکنون گیایی مانده نیست
وحشتی دارم تمام از هر که هست
روشنم شد کآشنایی مانده نیست
دل از این و آن گریزان میشود
زآنکه داند باوفایی مانده نیست
زنگِ اندُه گوهرِ عمرم بخورد
چون کنم کاندُهزدایی مانده نیست
کوهِ آهن شد غمم، وز بختِ من
در جهان آهنربایی مانده نیست
با عَنا میساز خاقانی از آنک
خوشدلی امروز جایی مانده نیست
🌱
#خاقانی
دیدی که یار
چون ز دلِ ما خبر نداشت
ما را
شکار کرد و
بیفکند و
برنداشت...
🪶
#خاقانی
گفتی که روزِ سختی
فریادِ تو رسم
سخت است کار
بهرِ چه روز ایستادهای؟
🪶
#خاقانی