eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
. . حضرت‌آقا‌میفرماین‌باید‌مراقب‌خودمان‌باشیم هیچ‌کس‌ضمانت‌درست‌ماندن‌تا‌دم‌مرگ‌را‌ندارد! ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
دهه نودی هامون...🙃❤️🦋 ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
هیچ‌کس جز‌ آنکہ‌ دل‌ بھ‌‌ خدا‌ سپرده است، رسم‌ دوست‌ داشتن‌ نمےداند . .🌿!' - سید‌مرتضےآوینۍ - ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
هر‌وقـت‌صدای‌قدرتمنـد‌یِ‌جمهـوری‌اسـلامی‌ بلنـد‌تر‌بـوده،‌تلـاش‌دشمـن‌برای‌پنجـه‌زدن به‌جمهـوری‌اسـلامی‌بیشـتر‌بوده.. +حـضرت‌آقـــــا ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
یه روضه از تو یکی از کانالا خوندم ؛ بدجور دلمو برد گفتم حیفه شما نخونید .
این‌بخش‌ومحفل‌واونایی که میگن‌مادرمارونمیخره...ماروسیاهیم‌حتما گوش بدن...
یہ‌عالمی‌بودتوایران بہ‌اسم‌آقا؎راشد...قبل‌ازانقلاب.. ایشون‌خیلی‌بزرگواربودن اهل‌دین و ... هیچ‌وقت‌سرمنبرحرف‌ناحق‌نمیزدن همیشه‌وقتی‌سخنرانی‌میکردن تایه‌مطلبی‌قطعی‌نبودنمی‌اومدن‌راجبش‌حرف بزنن
شب‌های‌جمعه این‌آقای‌راشدتورادیوی‌تهران‌سخنرانی‌ میکرد
ایشون یه‌شب‌تورادیو یه داستانیوتعریف‌میکنه میگفت‌یکی از رفقای‌من تودادگستر‌؎مشهدکار میکرده یکی ازقاضی های‌ بزرگ‌مشهدبود
یه شب‌ تو عالم‌ رویا خواب‌ حضرت‌مادر و ایشون‌میبینه...! میگه حضرت‌زهرا تو عالم‌ـخواب نگاه‌ کرد به من با اون‌ شکوه‌ و عظمت باصلابت گفت‌ قاتل‌ و آزاد کن!
مادر به ایشون اسم‌ و شماره‌ پرونده‌ اون‌ قاتل‌ و داد و باتحکم‌ باز تکرار کردن‌ که‌ این قاتل‌ و رهاش‌ کن از زندان...آزادش‌کن
ازخواب‌میپره تموم‌تنش‌ میلرزه صدای محکم‌حضرت‌ هنوز تو گوشش‌ بوده ایشون‌ میره‌ زندان واسم‌ و شماره‌ پرونده‌ا؎ که‌حضرت مادر بهشون داده‌ بود و میگرده دنبالش
می بینه به‌‌به‌چه پرونده‌؎ قَطوری ... هر نوع‌ جرم‌بگی این‌ آقا کرده‌ بود کوچیکترین‌ جرمش قتل‌ بود ازدزد؎گرفته تا قتل‌ و شربودن‌ و.. هرخلافی که‌بگی !
اینا رو میبینه با خودش‌ میگه من‌ چجور‌؎ این‌ و نجات‌ بدم این‌ همه‌ خطا و جرم‌ کرده !
صدا میزنه میگه بیارینش‌ اینجا اون‌ قاتل‌ و میارن‌ پیشش بهش‌ میگه تو قتل‌ کرد؎؟! قاتل‌میگه‌بله میگه‌تودزد؎کرد؎؟قاتل‌میگه‌بله
هرجرمی که نام‌ میبره‌ رو قاتل‌ تایید میکنه‌ و میگه بله من‌ این‌ کارو کردم بهش‌میگه جریان‌ قتل‌ و تعریف‌ کن‌ بگو چیشده قاتل‌ تعریف‌ میکنه‌ میگه آقا من‌ ازبچگی دزد؎ میکردم
یه روز میریم‌ جلو؎ یه مدرسه‌ دخترونه یه دختریو به زور سوار ماشین‌ میکنیم... دو تا دوستم‌ چاقو میزارن‌ گردنش‌ و تهدیدش میکنن که اگه داد بزنی میکشیمت... دختر پونزده‌ شونزده‌ سال‌ داشت نزدیک غروب‌ بود هوا تاریک تاریک بردنش‌ خارج‌ از شهر برا؎ گناه! پیاده‌ش‌ کردیم .
دیدم‌ دختره‌ هی‌ گریه‌ میکنه هی میلرزه ؛ همه مونو نگاه‌ کرد یهو رو کرد سمت‌ من گفت‌ من‌ سیدم...من‌ دختر‌ فاطمه‌ی‌زهرام! به حرمت‌ مادرم‌ نزار آلوده‌ بشم ـ
سه تا رفیق‌ بودیم یکی ازکی بدتر کارمون‌ دزد؎ و مزاحمت‌ برا ناموس‌ مردم‌ بود کارمون‌ دختر باز؎ بود !
قاتل‌ میگه تا اسم‌ حضرت‌ و شنیدم تموم‌ تنم‌ لرزید انگار‌ یکی با پتک زد تو سرم غیرتی شدم... حالا اصلا نه حضرت‌ زهرا رو دیده‌ بود نه هیچی فقط‌ اسمشو شنیده‌ بود ...
رو میکنم‌ سمت‌ اون‌ دوتا رفیقم‌ میگم با این‌ دختر کاری نداشته‌ باشین از این‌ بحظه به بعد نزدیک این‌ دختر‌ بشید مثل‌ این‌ میمونه که نزدیک خواهر من‌ بشید!
اون‌ دوتا گفتن بابا تو هم‌ ولش‌ کن یه دختر خوشگل‌ گیرمون‌اومده حالا خشک مذهب‌ بازیت‌ گل‌ کرده!
گفتم‌ ن دست‌ بهش‌ نمیزنید عصبانی شدن‌ اومدن‌ سمتم ! دیدم‌ دارن‌ میرن‌ طرف‌ اون‌ دختر بلافاصله‌ چاقو‌ رو کردم‌ تو شکمش ، اون‌ یکیشون‌ اومد بازم‌ چاقو رو زدم‌ بهش خودش‌ هم‌ مجروح‌ میشه ها...
تعریف‌ میکنه میگه انقد اون‌ لحظه زور و توان‌ام‌ زیادشده‌ بود و غیرتی شده‌ بودم‌ که انگار اون‌ دختر و دختر حضرت‌ زهرا می دیدم !