eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
ازخواب‌میپره تموم‌تنش‌ میلرزه صدای محکم‌حضرت‌ هنوز تو گوشش‌ بوده ایشون‌ میره‌ زندان واسم‌ و شماره‌ پرونده‌ا؎ که‌حضرت مادر بهشون داده‌ بود و میگرده دنبالش
می بینه به‌‌به‌چه پرونده‌؎ قَطوری ... هر نوع‌ جرم‌بگی این‌ آقا کرده‌ بود کوچیکترین‌ جرمش قتل‌ بود ازدزد؎گرفته تا قتل‌ و شربودن‌ و.. هرخلافی که‌بگی !
اینا رو میبینه با خودش‌ میگه من‌ چجور‌؎ این‌ و نجات‌ بدم این‌ همه‌ خطا و جرم‌ کرده !
صدا میزنه میگه بیارینش‌ اینجا اون‌ قاتل‌ و میارن‌ پیشش بهش‌ میگه تو قتل‌ کرد؎؟! قاتل‌میگه‌بله میگه‌تودزد؎کرد؎؟قاتل‌میگه‌بله
هرجرمی که نام‌ میبره‌ رو قاتل‌ تایید میکنه‌ و میگه بله من‌ این‌ کارو کردم بهش‌میگه جریان‌ قتل‌ و تعریف‌ کن‌ بگو چیشده قاتل‌ تعریف‌ میکنه‌ میگه آقا من‌ ازبچگی دزد؎ میکردم
یه روز میریم‌ جلو؎ یه مدرسه‌ دخترونه یه دختریو به زور سوار ماشین‌ میکنیم... دو تا دوستم‌ چاقو میزارن‌ گردنش‌ و تهدیدش میکنن که اگه داد بزنی میکشیمت... دختر پونزده‌ شونزده‌ سال‌ داشت نزدیک غروب‌ بود هوا تاریک تاریک بردنش‌ خارج‌ از شهر برا؎ گناه! پیاده‌ش‌ کردیم .
دیدم‌ دختره‌ هی‌ گریه‌ میکنه هی میلرزه ؛ همه مونو نگاه‌ کرد یهو رو کرد سمت‌ من گفت‌ من‌ سیدم...من‌ دختر‌ فاطمه‌ی‌زهرام! به حرمت‌ مادرم‌ نزار آلوده‌ بشم ـ
سه تا رفیق‌ بودیم یکی ازکی بدتر کارمون‌ دزد؎ و مزاحمت‌ برا ناموس‌ مردم‌ بود کارمون‌ دختر باز؎ بود !
قاتل‌ میگه تا اسم‌ حضرت‌ و شنیدم تموم‌ تنم‌ لرزید انگار‌ یکی با پتک زد تو سرم غیرتی شدم... حالا اصلا نه حضرت‌ زهرا رو دیده‌ بود نه هیچی فقط‌ اسمشو شنیده‌ بود ...
رو میکنم‌ سمت‌ اون‌ دوتا رفیقم‌ میگم با این‌ دختر کاری نداشته‌ باشین از این‌ بحظه به بعد نزدیک این‌ دختر‌ بشید مثل‌ این‌ میمونه که نزدیک خواهر من‌ بشید!
اون‌ دوتا گفتن بابا تو هم‌ ولش‌ کن یه دختر خوشگل‌ گیرمون‌اومده حالا خشک مذهب‌ بازیت‌ گل‌ کرده!
گفتم‌ ن دست‌ بهش‌ نمیزنید عصبانی شدن‌ اومدن‌ سمتم ! دیدم‌ دارن‌ میرن‌ طرف‌ اون‌ دختر بلافاصله‌ چاقو‌ رو کردم‌ تو شکمش ، اون‌ یکیشون‌ اومد بازم‌ چاقو رو زدم‌ بهش خودش‌ هم‌ مجروح‌ میشه ها...
تعریف‌ میکنه میگه انقد اون‌ لحظه زور و توان‌ام‌ زیادشده‌ بود و غیرتی شده‌ بودم‌ که انگار اون‌ دختر و دختر حضرت‌ زهرا می دیدم !
و نمیخواستم‌ کسی بهش‌ دست‌ بزنه ... اون‌ دو تامیمیرن و این‌ آقامیشه قاتلشون..(: خلاصه ؛ میگه اون‌ دختر‌ و سوار ماشین‌ کردم رسوندمش‌خونه‌شون ایشون‌ تا قصه رو میشنوه شونه هاش‌ میلرزه
میگه پس‌ حضرت‌ زهرا‌ به خاطر همین‌ اومد سفارششو به من‌ کرد و با تحکم‌ گفت نجاتش‌ بدم... فرداش‌ قرار بود اعدامش‌ کنن دادگاه‌ تشکیل‌ میده پرونده‌ رو میبره پیش‌ قاضیه اصلی
اون‌ خوابو تعریف‌ میکنه ... قاضی تا میشنوه‌ داستانو تموم‌ شونه هاش‌ میلرزه میگه فعلا اعدام‌ منحل‌میشه و نباید اعدام‌شه این‌ شخص
پرونده‌ رو میدن‌ تهران پرونده‌ی‌ جدید تشکیل‌ میشہ اون‌ دختر رو هم‌ میارن... خلاصه ی‌ـبار دیگه بازجویی و اعترافات‌ شروع‌ میشه دختر‌ه‌ هم‌ میاد شهادت‌ میده‌ که حرفای‌ این مرد درسته ..
حکم‌ اعدامش‌ لغومیشه وقاضی میگه این‌ آقا بخاطر حفظ‌ ناموس آدم کشته حضرت‌ زهرا‌ شفاعتش‌ کرده... آزاده... میرن‌ بهش‌ خبر‌ میدن تا میشنوه تموم‌ شونه هاش‌ میلرزه سجده‌ میکنه رو زمین بلند داد میزنه تو زندان : یازهرا..مادر قسم‌ میخورم‌ به عصمتت ...
فهمیدی چیشد‌ دیگه نه ؟! اصل‌ قصه رو‌ گرفتی ؟! بابا طرف‌ قاتل‌ بوده.. کارش‌ دختر بازی بوده... دله دزدی میکرده... از جیب‌ این‌ و اون‌ میزده...
بازاری ها میشنون‌ این قصه رو ... یکی میگه من‌ یه مغازه‌ دارم‌ بگین‌ بهش‌ بیاد کار کنه مغازه‌ رو به نامش‌ میکنم یکی دیگه از اوناـمیگه من‌ دخترمو میدم‌ بهش !
نخونی ضرر کردی .. ! منبع : یاوران انقلابی یه صلوات جهت رضایت مادر .س. ؟ (:
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
اینم گوش کنید .. (؛
میدوید تو کوچه یه نفس مادر ، آخ آخ مادر .. دنبال حیدر میدوید از سینه اش خون میچکید !(((:
سالروز شهادت دانشمند بزرگ هسته‌ای و دفاعی کشور، شهید محسن فخری‌زاده ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌
سالروز شهادت دانشمند بزرگ هسته‌ای و دفاعی کشور، شهید محسن فخری‌زاده ╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ @Youth_of_mahdi ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝ ‌