هدایت شده از تبلیغات عشق مذهبی
♥️ سین ارزان قیمت و پرجذب😍
- ۳کاویو ۶۷
- ۴کا ویو ۸۳
- ۵کا ویو ۱۱۳
۱٠کا ویو ۲۱۹
🌸 تبیلغات بلاگری ارزان قیمت
ساعتی های بلاگری:)
3 ساعت:۶۳
4 ساعت:۸۳
🌚 شبانه تک بنر ۹۳هر ریپ ۱٠ت
فقط ریپ ۷۳
شبانه۱۹۳
فقط رضایت رو تو ببین😍🤌🏻
@Tableghat_88
🟢بهترین روشروشنگری بینِگمراهی😍
➖انقدر فضای مجازی پُرِ#فسـادُ حرفایِ
الکی و گمراه کننده شده که نمیدونی حق
باکیه وَحِسابی بین دوراهی گیرکردی؟😔
🧕اینجا یه خانم مهربون با گلچینِ کلامِ
ناب شهدا تو رو به راه درست هدایت می
کنه و کمکتمیکنه بین اینهمه محتوایِ
گمراهکننده قویباشیُمنحرفنشیُ😍📚
💎تازه با محتواهای عالیشون تبدیل به
یه فردِ کاملا آگاه میشـی عضوشـو🤩👇
http://eitaa.com/joinchat/2801336364C413f478082
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
عیدڪم مبـࢪوڪ🥳💕
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عید شما مبارک ✨🤍
عید شما هم مبارک آقای ما ...😍❤️
#عیدکممبروک
#عیدسعیدقربان
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
هدایت شده از تبلیغات عشق مذهبی
♥️ سین ارزان قیمت و پرجذب😍
- ۳کاویو ۶۷
- ۴کا ویو ۸۳
- ۵کا ویو ۱۱۳
۱٠کا ویو ۲۱۹
🌸 تبیلغات بلاگری ارزان قیمت
ساعتی های بلاگری:)
3 ساعت:۶۳
4 ساعت:۸۳
شبانه۱۹۳
🌚 شبانه تک بنر ۹۳هر ریپ ۱٠ت
فقط ریپ ۷۳
فقط رضایت رو تو ببین😍🤌🏻
@Tableghat_88
پسر مَذهبی عٰاشق دوست خواهَرش شده ♥️🤭
+وای محمدخواستگاری کی رفتییی؟
میدونی کیه اون دختر؟
همونیه که ما از روی زمین و با اون وضع جمعش کردیم رفتی خواستگاری دوستِ خواهرت؟ همسن بچته!!
_محسن ی کلمه دیگه بگی ازینجا میرم.
سکوت کرد _باباش خیلی سرسخته، محسن.
+اصلا چیشد به این نتیجه رسیدی بری خواستگاریش؟
_من دوسش دارم !
محسن خیره وچیزی نگفت!
_محسن من دوسش دارم ولی باباش نمیزاره حتی باهاش حرف بزنم
+از کی دوسش داری؟
_نمیدونم به حضرت زهرا!
تا به خودم اومدم دیدم دوسش دارم!
محَمد یه پسَر مَذهبیه ،عٰاشق
شده ولی بابای فاطمه ازقضات معروفه و مخالف ازدواجشونه 🥺🤌🏻
https://eitaa.com/joinchat/2084962720C98050d561a
خیلی عٰالیه حَتما بِخونید 🥲❤️🔥
●●●
[[ مکانی برای سربازی در مسیر عشق 🌤💚🥺]]♥️●●●
https://eitaa.com/joinchat/30343571C2608a4268f
+با آرزوی شهادت در سپاه یوسف زهرا ان شاءالله 😃✌️🏻
^ شعر هایی مهدوی 📝
^ محفل و تلنگر های مهدوی 🌎
^ عهد های عاشقی 🍂
^ و هر چیزی که نیاز باشد در مسیر ظهور او ...😄
●●●
https://eitaa.com/joinchat/30343571C2608a4268f
>>محفل هاشو خوندی؟😎
●یه نگاه بنداز ضرر نمیکنی مؤمن... 👌😃♥️
#کپی_بنر_ممنوع
اینجا همون جای ِدنجی ِ که میخواستی
رفیق ؛ بیا که راحت باشی 💘💖 !
پࢪوف بَسیجے طوࢪ . . . ✌️💚!
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
-چـادرم آرامـشـی دارد ..
کـه وصـف نشدنـی اسـت!✨🤍>>
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خانم خبرنگار وآقای طلبه💗
پارت۴٠
️بعد اینکه بستنی خوردیم با محمد و علی و فاطمه تصمیم گرفتیم بریم بیرون گردش به پیشنهاد فاطمه قرار شد بریم باغشون که فاصلع اش تا کرمان یه رب بود.
وقتی رسیدیم باغ شون نگهبان درو باز کرد و مارفتیم داخل همیشه عاشق ایجا بود از وسطش یه جوب آب رد میشه و توش پر از درختای مختلف و رنگارنگه تنها بدیش این که شهریوره و فصل بسته و من حساسیت دارم
بیخیال مهم نیست... نمیخوام یادآوریشون کنم که گردش به کامشون تلخ شه... ان شالله که اتفاقی نمیوفته... یه فرش کوچیک کنار جوب پهن کردیم و علی بساط بلال درست کردن راه انداخت بلال که خوردیم من به محمد پیشنهاد دادم بریم تا کل باغو نشونش بدم
_محمد اونجا رو نگاه کن پارسال سیزده بدر اومده بودیم اینجا ماهم داشتیم والیبال بازی میکردیم بعد علی مسخره بازیش گل کرد محکم توپ رو زد خورد تو صورت من خون دماغ شدم صورتم کلا تخت شده بود تا یه هفته
محمد با ناراحتی گفت : آخ الهی بمیراین علی رو میکشم صبرکن گل منو میزنه
_خودتو ناراحت نکن محمدم
وای چرا من محمدو آوردم این طرف تو باغ پسته
اولین عطسه...
دومین عطسه...
پشت سر هم عطسه میزدم
محمد با نگرانی به طرف من برگشت و تقریبا فریاد کشید: فائزه... فائ...زه... چیشده... چیشدی فائزه... چرا صورتت قرمز شده...
نفس کشیدن برام سخت شده بود احساس میکردم الان که خفه بشم... فقط یادمه پیراهن محمد رو چنگ زدم که نیوفتم...
صدای محمد توی سرم پیچیشد:
علی بیا کمککککککک...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗
پارت۴١
با احساس سوزش دستم چشمامو باز کردم.
نور چشمامو زد و دوباره بستمشون.
صدای محمد آروم تو گوشم پیچید: فائزه... خوبی؟
صدای محمدم بغض داشت...
_مح...
نتونستم ادامه بدم... واقعا نتونستم... توانایی حرف زدن نداشتم... آخ دستم میسوزه...
چشمامو دوباره باز کردم تا به نور عادت کرد...
توی یه اتاق بودم در و دیوار سفید بود
به دستم نگاه کردم سرم زده بودن بهم
_اینجا. کجا...
محمد با صدای پر از بغض گفت : حرف نزن حالت بد میشه.... اینجا بیمارستانه....
حالم یه جوری بود.... پلکام رو نمیتونستم باز نگه دارم... دستم درد میکرد... اشکام جاری شدن...
در باز شد و فاطمه و علی اومدن داخل...
علی روی صورتم خم شد و لپمو بوسید.
علی: الهی فدات شم خواهری حالت چطوره
محمد به جای من جواب داد: خوب نیست... نمیتونه درست حرف بزنه... سختشه...
فاطمه اومد کنارمو دستمو تو دستش گرفت و آروم توی گوشم گفت: پاشو پاشو این لوس بازیارو در نیارایییش داری ناز میکنی دیگه واسه اقاسیدولی سید داشت سکته میکرد هااااکم مونده بود بزنه زیر گریه...
علی: عزیزدلم فاطمه خانومم زشته توی جمع درگوشی صحبت کنی
فاطی: صحبت زنونه بود
محمد: علی نگفت کی مرخص میش
علی: چرا گفت سرمش تموم شد بگو پرستار بیاد بکشش بعد مرخصه
محمد: برم بگم بیاد تموم شده ها
فاطی: شما بشینید من میرم میگم بیاد.
به کمک محمد بلند شدم فاطمه چادرمو سرم کرد و با علی جلو افتادن رفتن حسابداری منم تکیه داده بودم
محمد: فائزه... دوست دارم... طاقت ندارم دیگه اینجوری ببینمت... تورو خدا دیگه اینجوری نشو...
بغض تو صداس وادارم کرد فقط نگاش کنم و آروم گفتم: چشم محمدم... چشم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بــسـمـ رب المهـــدیـــــ فــاطــمــهــ.
شاعری شغل شریفیست به شرطی که قلم،
فقط از مدح علی، شاهِ نجف گوید و بس...
˼مَرابھِگوشھِۍآغـوشخویٖشدَعوتکُن🖇 ..؛
مَگربھِجُز'طُ'کسۍگوشھِۍدِلمدارمحُـسیـٖن🌱❤️🩹 . . !˹
دوست داریم داخل کانال ببینمت:)
همه چیز داخل کانال وجود داره خودتون بیایید متوجه میشید...
https://eitaa.com/doostdaranmahdiy
________________
ناشناسمون👇
https://daigo.ir/secret/7170852018