eitaa logo
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
2.7هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
4.3هزار ویدیو
41 فایل
بسـم‌الله . شرو؏مـون‌از ‌1401.8.19(: حوالۍِ‌ساعت‌12.30🫀 ‌ ‹تحت‌لوای ِآقای313› -مـحـلی‌بـرای‌تسـکـین‌قـلب‌وروح‌انســان‌✨ | خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @okhte_dash_ebram کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
رمــــان "آنلاین در پناه زهرا💕" ‌ #قسمت‌چهل‌وششم‌ ‌ "از زبان هدیه" ‌ واااای یا خدا از استر
رمــــان " آنلاین در پناه زهرا💕" ‌ ‌ "از زبان هدیه" ‌ بعد از کلی درباره موضوع‌های فردی حرف‌زدن، بحث من باز شد... لیلاخانوم: -خب آقای کیامرزی! پسر ما دختر شما رو می‌خواد،یک کلام.. بابا: --خب من تو این چندروز خیلی دربارشون تحقیق کردم؛پسر خیلی خوبیه.. --حالا اونجور که مردم میگن چه از نظر اخلاق و چه مردونگی.. --راستش من خودم جَوون بودم خیلی سختی کشیدم و به خاطر تنگ‌دستی خیلی زیور(مامانم)اذیت شد.. --نمی‌خوام این اتفاق‌ها‌ برا دخترم هم رقم بخوره.. "وااااای همونجور که فکر می‌کردم بابام اول رفت سمت مال و اموال" "خدایا خودت به مهدیار کمک کن" لیلاخانوم: -خب بله درسته؛ و به نظرم مهدیار حرف بزنه بهتره... مهدیار: -خب حرف شما کاملا متینِ و من می‌تونم به شما قول بدم تا اونجایی که بتونم دختر شما رو خوشبخت کنم و نزارم تنگ‌دستی بکشه.. بابا: --آره درسته؛ولی بدون پول و سرمایه؟! --اصلا بگو ببینم تو شغلت چیه! --و چی داری چی نداری..؟! --می‌خوام از زبون خودت بشنوم..! "واای بابااااا" مهدیار: -من فارغ‌التحصیل رشته پرستاری هستم و پرستارم؛خونه ندارم ولی خب یه پراید دارم اون هم با زحمت‌کشیدن‌های خودم بوده.. بابا: -خب اونوقت تو چطوری می‌خوای با این دوتا تیکه دخترم رو خوشبخت کنی؟! "یه لحظه احساس کردم پاهام شل شد" "چرا باید یک آدم آنقدر به مال دنیا اهمیت بده؟!" لیلاخانوم: --خب حالا آقای‌کیامرزی! بعدا درباره این موضوع‌ها حرف می‌زنیم.. --اول بزارید این دوتا جَوون برن حرف بزنن ببینیم اصلا باهم تفاهم دارن! بابا: -چی بگم والا -هدیه‌جان برید حرف بزنید باهم.. من و این همه خوشبختی محاله، پاشدم رفتم تو اتاق و نشستم رو تخت؛ اومد داخل اتاق‌ و تعارف کردم‌.. _بفرمایید رو صندلی نشست رو صندلی؛ _خب؟! مهدیار: --می‌خواهین اول شما شروع کنین..! _خب باشه.. پاشدم و از لابه‌لای‌ صفحات قرآن یه برگه سوال درآوردم مهدیار --یاابلفضل یه لبخند زدم؛ _آماده‌اید؟! مهدیار: --مگه مسابقست..؟! --خدا امشب رو به خیر کنه.. --بله آمادم