eitaa logo
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
2.7هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
4.3هزار ویدیو
41 فایل
بسـم‌الله . شرو؏مـون‌از ‌1401.8.19(: حوالۍِ‌ساعت‌12.30🫀 ‌ ‹تحت‌لوای ِآقای313› -مـحـلی‌بـرای‌تسـکـین‌قـلب‌وروح‌انســان‌✨ | خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @okhte_dash_ebram کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨ نگار:دیونه‌میدونی‌نویددربه‌دردنبالته؟ _اگع‌دنبالم‌نبود،شک‌میکردم نگار:رهادیروزاومده‌بوددانشگاه‌یه‌آبروریزیکردکه‌نگو،داشتم‌پس‌میافتادم،اگه‌حراست‌دانشگاه‌نیومده‌بود،یه کتکی‌هم‌نوش‌جان‌میکردم‌ازدستش -پسره‌ی‌پرو،چکاربه‌توداره نگار:فک‌میکنه‌من‌توروپناه‌دادم،الان‌ کجایی؟ -یه‌جای‌امن نگار:رهاجان‌تاکی‌میخوای‌قایم‌موشک‌بازی‌کنی؟،آخرش‌که‌چی! _نمیدونم،فعلابایدبرم،بازباهات‌تماس‌ میگیرم نگار:الورها،الووو￾ صدای‌دراومد _بله عزیزجون‌بود عزیزجون:دخترم‌ناهارآماده‌است _چشم‌الان‌میام شالموروسرم‌گذاشتم،بلندشدم‌که‌برم، چشمم‌به‌حیاط‌افتاد نزدیک‌پنجره‌شدم،آقارضاداخل‌حیاط‌راه‌ میرفتوباموبایل‌صحبت‌میکرد چقدرمثل‌این‌مردکم‌هستن چی‌میشدیکی‌مثل‌همینامال‌من‌میشد نه‌نه‌محاله،من‌کجاواین‌مردکجا رفتم‌سمت‌دربازچشمم‌به‌آینه‌افتادنگاهی‌بهخودم‌انداختم شالموکشیدم‌جلوموهام‌وزیرش‌پنهون‌ کردم ازاتاق‌رفتم‌بیرون نرگس:بیاکه‌مادرشوهرت‌خیلی‌دوستت‌ داشتههااا