رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_سیونهم
ازاتاقپایینرفتم،هاناداخلآشپزخونه
مشغولخوردنصبحانهبود
هانا:سلام،صبحبخیر
_سلامعزیزم،صبحتوهمبخیر
رفتمیهلیوانچایواسهخودمریختم
کهمامانهمبهمااضافهشد
اومدسمتموبانگاهکردنبهصورتم،اشک
توچشماشجمعشد
نشستمرویمیزوچاییموخوردم
مامان:رهاجاندانشگاهمیری؟
_دیگهنمیرم،نمیخوامبهخاطرمنخیلیها
مجازاتبشن
مامان:پس الان کجا داری میری
-بهدیدنیکیازدوستام
مامان:کدومدوستت؟
_شمانمیشناسینش،تواینمدتباهاشآشناشدم،دخترخیلیخانمیه
مامان:باشه،رهاامروزحتماباباتبهنوید
میگهکهبرگشتی،مواظبخودتباش
_چشم،فعلامنبرم
ازخونه.زدمبیرون،گوشیموازکیفمدرآوردمشمارهنرگسوگرفتم
_الونرگس
نرگس:سلامرهاجانخوبی؟چراگوشیتخاموشبود،دیگهکمکمناامید
شدمبهزندهبودنت
-شرمندهببخشید،یادمرفتهبودگوشیمو
روشنکنم
نرگس:خوبچیشدرفتیخونه؟
_الانکجایی؟
نرگس:کانونم
-آدرسشوبدهبیامپیشت
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱