eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.8هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨ ولی‌من‌دلم‌به‌همین‌اتاقی‌خوشه که‌بوی‌رضارومیده قراربودبه‌خاطرسالروزپیروزی‌ انقلاب‌اسلامی بچههای‌کانون‌شعرایرانواجراکنن هرروزبافاطمه‌میرفتیم کانون‌وبابچههاتمرین‌میکردیم روزجشن‌رسید یه‌پیراهن‌صورتی‌بایه‌ساپرت‌سفیدبایه روسری‌گلدارواسه‌فاطمه‌پوشیدم خودمم‌لباسموپوشیدم‌چادرموسرم‌کردم که‌دیدم‌فاطمه‌هم‌چادرآورده‌ومیخوادبزار سرش‌نمیتونه خندم‌گرفت،هی‌میگفت،اه‌نیسه،اه‌نیسه رفتم‌چادروروسرش‌مرتب‌کردم‌که‌صدای‌ بوق‌ماشین‌نرگس‌اومد رفتیم‌سوارماشین‌شدیموحرکت‌کردیم سالن‌پربودازجمعیت‌که‌نرگس‌میگفت، خیلیهاشون‌خانواده‌شهداهستن چقدرچهره‌اشون‌آروم‌بود،چقدرخداصبربه ایناداده توی‌دستاشون‌قاب‌عکسی‌بود واااای‌خدای‌من،چقدرهم‌جوون‌بودن حالامیفهمم‌که‌رضاچقدرتلاش‌برای‌رفتن میکرد وقتی‌که‌عاشق‌باشی،وقتی‌که‌ناموست درخطرباشه،قیدهمه‌چیزومیزنی بعدازنیم‌ساعت،مراسم‌شروع‌شد.مجری‌ برنامه،کمی‌صحبت‌کرد،درباره‌شهدای‌جنگ،درباره‌انقلاب،درباری‌شهدای مدافع‌حرم..بعدازکلی‌صحبت‌رسیدبه‌نوبت ما ازجام‌بلندشدم‌وبه‌همراه‌بچههارفتیم‌بالای سکو فاطمه‌همهمراه‌من‌اومدبالا یه‌صندلی‌کنارخودم‌گذاشتموفاطمه‌نشست کنارم شروع‌کردم‌که‌پیانوزدن