رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_صدوششم
رفتمدوتابلیطهواپیماگرفتمبرای
مشهد
ساعتپروازش۸شببود
رفتمسمتخونه،عزیزجونتوآشپزخونهدرحالغذادرستکردنبود
_سلامعزیز
عزیزجون:سلامدخترم
_عزیزجون،واسهامشبدوتابلیطهواپیما
گرفتمواسهمشهد،میخوامبافاطمهبرم
زیارتآقا
عزیزجون:خداپشتوپناهتون
رفتمتویاتاقمیهساککوچیکبرداشتم،
شروعکردمیهکموسیلهولباسبرداشتن
موقعظهر،نرگسوفاطمهاومدنخونه
فاطمهبدوبدودویدتوبغلم
_الهی.قربونتبرم،عمهروکهاذیتنکردی
فاطمه:نه
نرگس:مامانشبیشتراذیتمیکنهتابچه ،
کجارفتی؟
-رفتمدوتابلیطواسهمشهدگرفتم
نرگس:مشهدواسهچی؟
_زیارتدیگه
نرگس:نمیگفتی،فکمیکردمداریمیری
دوردور
حالایکیاضافهترمیگرفتیورشکست
میشدیخسیس؟
_نهخیر،خواستممادرودختریبریم
نرگس:ستلباسمادرودختریشنیده
بودمولیزیارتیرونه
_دیونه
نرگس:حالاکیمیری
#روزانهچهارپارت_هرشبساعت۲۱