رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_صدوهفتم
_امشبساعت۸
نرگس:باشهپسخودممیبرمتون
_باشهقربوندستت
نرگس:فدات،منبرمخونه،کهالاناقامرتضیمیادخونه
_باشهبرو
ساعت۶نرگساومددنبالمون،ازعزیزجون
خداحافظیکردیمبعدرفتیمخونهمامانم،
بابانبودازمامانوهاناهمخداحافظیکردیم
بعدرفتیمسمتفرودگاه
ازماشینپیادهشدیم
نرگسهمشروعکردبهبوسیدنفاطمه
_ولکندخترکشتیبچهرو
نرگس:بهتوچه،دارمازسهمیهخودماستفادهمیکنم
-مگهبنزینهدخترم
نرگس:کوفت،نخند!فاطمه،عمهمواظبماماندیونهاتباش!باشه؟
فاطمه:باسه
_ععحرفایغیراخلاقیبهدخترمیادنده
نرگس:قربوناخلاق،دربهداغونخودت
برممن ،برینکهدیرمیشه
ازنرگسخداحافظیکردیمرفتیمداخل
فرودگاه
یهکمداخلسالننشستیمبعدسوارهواپیما
شدیم
اولشفاطمهیهکمترسید
بعدتسبیحامودادمدستشکهحواسش
پرتبشه
بعد۴۰ساعترسیدیممشهد
اولرفتیمیههتلنزدیکحرم،برایدوشب
اتاقرزروکردیم
وسیلههاروگذاشتیمداخلاتاق
وچادرفاطمهروسرشکردموراهیحرم
شدیم
#روزانهچهارپارت_هرشبساعت۲۱