eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨ بادیدن‌گنبدحرم،یاداولین‌دیدارم‌افتادم‌ واشکم‌جاری‌شد بعدازبازرسی‌واردحرم‌شدیم دسته‌فاطمه‌رومحکم‌گرفتم‌تاگم‌نشه روبه‌روی‌گنبدایستادیم،به‌نشانه‌ادب‌ سلامی‌کردم فاطمه‌هم‌بادیدن‌سلام‌کردن‌من‌دستش گذاشت‌روی‌سینه‌اشوسلام‌کرد نشستیم‌روی‌فرش‌داخل‌حیاط یه‌مهرگرفتموتسبح‌خودمودادم‌دست‌فاطمهکجایی‌نره،بتونم‌نمازموبخونم بعدازخوندن.نمازفاطمه‌سرشوگذاشت‌روی پاهاموخوابش‌برد منم شروع‌کردم‌به‌دردودل‌کردن -سلام‌آقاجان،دلم‌میخواست‌باردومی‌که میام‌اینجاهمراه‌بچهامون‌باشم‌ولی‌اینبار،یهفرقی‌هست،بچهاموآوردم، ولی‌باباشونیاوردم، شمامیدونین‌کجاست؟ البته‌که‌میدونین،چون‌سپردمش‌دست‌شما شماضامن‌همه‌میشین مگه‌میشه‌کسی‌که ضامن‌خوبیه‌امانت‌داره‌خوبی‌نباشه آقاجان،تورابه‌جوادت،رضاموبرگردن تورابه‌جوادت‌به‌دخترم‌رحم‌کن تورابه‌چشم‌انتظاری‌خودت‌که‌منتظر جوادت‌بودی،منوبیشترازاین‌چشم‌انتظارم نزار دوروزمثل‌برقوبادگذشت موقع‌وداع‌رسید چشمانم‌گریان‌بودودلم‌پرازحرف بافاطمه‌رفتیم‌سمت‌پنجره‌فولاد فاطمه‌روبغل‌کردموواردجمعیت‌شدم رسیدم‌به‌پنجره‌فولاد