eitaa logo
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
2.9هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
3.8هزار ویدیو
39 فایل
بسـم‌الله . شرو؏مـون‌از ‌1401.8.19(: حوالۍِ‌ساعت‌12.30🫀 ‌ ‹تحت‌لوای ِآقای313› -مـحـلی‌بـرای‌تسـکـین‌قـلب‌وروح‌انســان‌✨ | خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dore_najaff110 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹❤️ عزیزجون:اره‌دیشب،آقامرتضی‌رسوندش صبحانه‌موخوردم‌رفتم‌تواتاق‌نرگس،تو عمق‌خواب‌بود محکم‌به‌درکوبیدم مثل‌سربازای‌که‌توپادگان‌برپامیزدن‌پرید نرگس:هاهاهاچیشده _پاشوپاشودشمن‌حمله‌کرده یعنی‌مثل‌موش‌وگربه‌دورخونه. میچرخیدیم ،یه‌بالشت‌گرفت‌تودستشومثلیه‌موشک‌پرت‌میکردبه‌سمتم عزیزجون:ای‌وااای‌ازدست‌شماهااا،زشته، دروهمسایه‌میشنون نرگس:عزیزجون‌ببین‌عروس‌دیونه‌اتو، نمیزاره‌بخوابم _به‌جای‌این‌حرفا،پاشوبریم‌دیرمیشه مراسم نرگس:کوفتودیرمیشه،الان‌آماده‌میشم‌ رفتم‌تواتاقم‌لباسموپوشیدم،چادرموسرم کردم،مثل‌همیشه‌تسبیح‌فیروزه‌رودستم پیچوندم‌ورفتم به‌همراه‌نرگس‌به‌سمت‌کانون‌حرکت‌کردیم گوشیم‌زنگ‌خورد رضابود _سلام‌رضاجان رضا:سلام‌به‌عزیزترازجانم -خوبی؟ رضا:مگه‌ازدوری‌شماهم‌میشه‌خوب‌بود؟ نرگس:(باصدای‌بلندمیخندیدومیگفت)داداش‌بیا که‌خانمت‌ازنبودت‌دیگه‌رسمأدیونه‌شده رضا:رهاجان.بهش‌بگودیونه‌اون‌آقامرتضی است‌که‌نمیدونم‌چیکارکرده‌بابدبخت‌که چندوقته‌هوشوهواسش‌سر