رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹❤️
#پارت_نودویکم
عزیزجون:ارهدیشب،آقامرتضیرسوندش
صبحانهموخوردمرفتمتواتاقنرگس،تو
عمقخواببود
محکمبهدرکوبیدم
مثلسربازایکهتوپادگانبرپامیزدنپرید
نرگس:هاهاهاچیشده
_پاشوپاشودشمنحملهکرده
یعنیمثلموشوگربهدورخونه.
میچرخیدیم ،یهبالشتگرفتتودستشومثلیهموشکپرتمیکردبهسمتم
عزیزجون:ایوااایازدستشماهااا،زشته،
دروهمسایهمیشنون
نرگس:عزیزجونببینعروسدیونهاتو،
نمیزارهبخوابم
_بهجایاینحرفا،پاشوبریمدیرمیشه
مراسم
نرگس:کوفتودیرمیشه،الانآمادهمیشم
رفتمتواتاقملباسموپوشیدم،چادرموسرم
کردم،مثلهمیشهتسبیحفیروزهرودستم
پیچوندمورفتم
بههمراهنرگسبهسمتکانونحرکتکردیم
گوشیمزنگخورد
رضابود
_سلامرضاجان
رضا:سلامبهعزیزترازجانم
-خوبی؟
رضا:مگهازدوریشماهممیشهخوببود؟
نرگس:(باصدایبلندمیخندیدومیگفت)داداشبیا
کهخانمتازنبودتدیگهرسمأدیونهشده
رضا:رهاجان.بهشبگودیونهاونآقامرتضی
استکهنمیدونمچیکارکردهبابدبختکه
چندوقتههوشوهواسشسر
#روزانهچهارپارت_هرشبساعت۲۱