رمان آنلاین سرزمین عشق ✨🌹
#پارت_هشتاد
رضا:خوب،خواهرشوهرتوشناختیااا
(گوشیمزنگخورد)
_بیاحلالزادهاس
_جونمنرگسی
نرگس:کجاییرها،خوبهگفتمزودبیای،نکنه
همراهطرفدومادمیخوایبیای
_داریممیایمنرگسجون،توراهیم
نرگس:وسیلههایادتوننره
_چشمگلم،توحرصنخور،واسهپوستت
خوبنیست
نرگس:دیونه،زودبیاین
_رضاجان،بریموسیلهبخریم،یادمونبره
نرگسهمنوکشته
رضا:خریدمصندلیعقبماشینونگاهکن
_ایوااایی،اصلامتوجهنشدم
رضا:ازبسکهمناینقدرجذابم،فقطمحو
تماشایمنشدی
_نکنبابا،اعتمادبهنفستداره.میخورهبه
سقفماشین
رسیدمخونهعزیزجون،درحیاطوبازکردیم،نرگسداشتتوحیاطرژهمیرفت
_یعنیتوسرگیجهنگرفتیاینقدرراهرفتیتودختر
رضا(خندید):علیکسلامنرگسخانم
نرگس.ازخجالتفرارکردرفتتوخونه
وسیلههاروآشپزخونهبردیم،رضاهمرفت
تویا تاق
منمرفتمتویاتاقنرگس
_واایییفکرنمیکردماینقدرخجالتیباشی
تودختر
نرگس:مگهتوفکرممیکنی
#روزانهچهارپارت_هرشبساعت۲۱