رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_هشتادوچهارم
آقامرتضی:چشم
تویراهچندتامیوهباظرفدادمبهنرگس
-نرگس،پوستبکنباآقامرتضیبخورین
(نرگسمیهچشمغرهایبرامرفت )
ازداخلکیفمتسبیحفیروزهایمودرآوردم
شروعکردمبهذکرگفتن
وسطهایراهرضاایستاد
وجاهامونوبانرگسوآقامرتضیعوض
کردیم
سرموگذاشتمروشونهرضاوخوابیدم
چشماموبازکردم،یهگنبدطلاییروبهروبود
بااینکهاولینباریبودکهمیاومدمامامرضا،
بادیدنگنبداشکمسرازیرشد
تودلمسلامیدادمبهآقا
بعدازچنددقیقهرسیدیمبههتل
رضاازقبلدوتااتاقنزدیکحرمرزروکرده
بود
منورضارفتیمتوییهاتاق،مرتضیونرگس
همرفتنتویهاتاقکهکناراتاقمابود
بعدازکمیاستراحت،یهغسلزیارتیکردیم
رفتیمپایینهتلمنتظرنرگسوآقامرتضی
شدیم،رفتیمسمتحرم
باهرلحظهنزدیکشدنبهحیاطحرم
تویدلمغوغایبودکههیچکسنمیفهمیدش
غیرازخودهآقا
رضاگوشیشوبیرونآوردیهآهنگیگذاشت
«آمدمایشاهپناهمبده،خطامانیزگناهم
بده»
«ایحرمتملجأدرماندگان،دورمرانازدرو
راهمبده»
«ایگلبیخارگلستانعشق،قربمکانی
چوگیاهمبده»
«لایقوصلتوکهمننیستم،اذنبهیکلحظه
نگاهمبده»
«ایکهحریمتَمثلکهرباست،شوقوسبک
خیزیکاهمبده»
#روزانهچهارپارت_هرشبساعت۲۱