رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨
#پارت_هفتادوهفتم
مامان:نمیدونمچیبگم،هرچیبگمبازتو
کاره.خودتومیکنی
-خیلیممنونم
مامان:خوبتوایندوهفتهای،خونهپیدا
کردین؟
-نهدلممیخوادباعزیزجونزندگیکنم
مامان:واایییرها،توروخدا،میرمسرمو
میکوبمبهدیوارااااااا
بابا:نمیخوادمنخودمیهآپارتمان.براتون
میخرم
-نهباباجون،رضاخودشهممیخواستیه
خونهبگیریمولیمننزاشتم،کلادوستدارمهمونجاباشم
مامان:پسجهازتوکجامیخوایبزاری؟
_چیزمهمینمیخوام،یهکموسیلههای
جزئی.میخوام
بابا:پولشوبهتونمیدیم،بعدهرموقعاگه
خواستین،مستقلبشین،بریبخریواسه
خودت
مامان:وایییخدایمن،مردمچیمیگنقبول
مردم،همون
مردمقدیمنمامان،حرفاشونهیچوقت
تمومشدنینیست،الهیقربونتونبشم،مهمخوشبختیمنهکهخوشبختمیشمدرکنار
رضا
مامان:انشاء الله
تواتاقمدرازکشیدهبودم،گوشیمزنگخورد،
نرگسبود
-جونمخواهرشوهر
نرگس:رها،تومیدونستی؟
-چیوو؟
نرگس:قضیهخواستگاریآقامرتضی؟
-وااایییمامانشزنگزد؟
نرگس:پسمیدونستی،مگه.اینکه.دستم
بهتنرسه!
#روزانهچهارپارت_هرشبساعت۲۱