مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
❌طریقه تحریم کلی برنامه دیجی کالا❌
🔹 عکس سمت چپ توهین کارمند دیجی کالا به ساحت مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها😡
#تحریم_دیجی_کالا
#برخورد_جدی_با_هتاکان
آقای اژه ای بس نیست این مسامحه ی ننگین؟
#نشربدید
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرکس گره افتاده به کارش خبر کنید ؛
روضه به نام مادر سقای کربلاست:)
#سقایکربلا
چه نام مرثیه واریست "مادر پسران"
برایِ مادرِ تنهایِ بی پسر شده ای..
#ازروایتهـا
بیبی أمالبنین گفتن به ابوتراب :
+میشه من روفاطمه صدا نکنین؟
#ابوتراب دلیل روجویا شدن !
بیبیگفتن: آخه وقتی من رو فاطمه صدا میکنین ،
بچه ها یادِ مادرشون میفتن و اشک میریزن . .
و از آن به بعد أمالبنین شدی
- مـادرِمـــآه :)
با #بصیرت مثلِ
امالبنینسلاماللهعلیها ؛
میگفتند عباست رفت . . !
میگفت "حسینم" چه شد ؟💔-
امالبنین به پیشِ همه روضه خواند و گفت:
شرمندهام رباب، پسرم را حلال کن :)
دردی به غیرِ غربتِ شاهِ عرب نداشت،
هرگز کسی شبیه به این زن، ادب نداشت.
اگر از من بپرسند لقب بزرگترین قلب دنیا به چه کسی می رسد بدون تردید نامِ مادر شهید را خواهم آورد.
#مادر_شهید| #وفات_حضرت_ام_البنین
2_144200951312958356.mp3
533K
ای مادر اباالفضل
میشناسی منو اسممه نوکر اباالفضل
خب منم بگردون صدقه سر اباالفضل
ای دنیای اباالفضل من روضه میخونم
واسه چشمای اباالفضل :))🕊️🫀
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
+ایها القلب!
لاتحزن؛ انَّ كفیلَك "العباس"..
+ای قلب !
محزون نباش ..
چرا که کفیل و عهدهدارِ تو
"عباس" است ..
-چشم ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طلب کردم کربلامو ازت امِبنین
گرفتارم ، اگه کربلا بیام خوب میشه حالم :)
به تو و پسرت امید بستم خانوم
تورو به اباالفضل امیدمو ناامید نکن .
خیلی خستهم خیلی زیاد
دوای دردم
مرهم قلبم کربلاست ..
ازم دریغ نکن یا امالبنین ❤️🩹
بعد زهرا، جای زهرا، مثل زهرا مادری
هر چه مادر هست قربان چنین نامادری
#امالبنین
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
❄️🌨❄️🌨❄️🌨
🌨❄️🌨❄️
❄️🌨
🌨
#قصهدلبری
#قسمت_پنجاهوهشتم
درمجالسی که می رفتیم واو نبود ، باز دلتنگی خودش را داشت..💔🚶🏻♀
به هرحال وقتی انسان طعم چیزی را چشیده وحلاوت ان را حس کرده باشد ، درنبودش خیلی بهش سخت می گذرد..😢
در زمان مرخصی اش ، می خواست جور نبودش را بکشد😂
سفره می انداخت ، غذامی اورد ، جمع می کرد ، ظرف می شست ، نمی گذاشت دست به سیاهو سفید بزنم😁
می نشست یکی یکی لباس ها را اتو می زد.
مهارت خاصی دراین کار داشت و اتوکشی هیچ کس را قبول نداشت😂😐
همان دوران عقد یکی دو بار که دید چندبار گوشه دستم را سوزاندم ، گفت:
((اگه تو اتو نکنی بهتره!))😅🤦🏻♀
مدتی که تهران بود ، جوری برنامه ریزی می کرد که برویم دیدن خانواده یکی از همرزمانش😍
از بین دوستاش فقط با یکی رفیق گرمابه وگلستان بودند و رفت امد داشتیم..
می شد بعضی شب ها همان جا می خوابیدیم و وقتی هم هر دونبودند ، بازماخانم ها باهم بودیم😁😍
راضی نمی شدم دوباره مادر شوم ..
می گفتم:((فکرشم نکن! عمرا اگه زیربار بچه وذبارداری برم!))
خیلی روضه خواند . میگفت : ((الان تکلیفه آقا گفتن بچه بیارید))
ومی خواست با زیاد شدن نسل شیعه متقاعدم کند!
بهش گفتم:((اگه خیلی دلت بچه می خواد ، می تونی دوباره ازدواج کنی!))
کارد بهش می زدی ، خونش درنمیآمد .
می گفت:((چندسال سختی کشیدم که آخر از یکی دیگه بچه داشته باشم؟!))
به هرچیزی دست زد که نظرم راجلب کند ، امافایده نداشت!
نه اوضاع و احوال جسمی ام مناسب بود ، نه از نظر روحی امادگی اش را داشتم.
سر امیر محمد پیر شدم😣
ادامـہدارد . . .
بہقـلم✍🏻«محمدعلۍمحمدۍ🌿»
🌨
❄️🌨
🌨❄️🌨❄️
❄️🌨❄️🌨❄️🌨
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
❄️🌨❄️🌨❄️🌨
🌨❄️🌨❄️
❄️🌨
🌨
#قصهدلبری
#قسمت_پنجاهونهم
آدم می تواند زخم ها و جراحی ها را تحمل کندرچون خوب می شود ، اما زخم زبان ها را نه ..💔
زخم زبان به این زودی ها تسکین پیدا نمی کند🚶🏻♀
برای همین افتاد به ولخرجی های بیجا و الکی ..
فکر می کرد با این کارها نگاهم مثبت می شود🤦🏻♀
وضعیت مالی اش اجازه نمی داد ، ولی می رفت کیف و کفش مارک دار و لباس های یکدست برام می خرید ، اما فایده ای نداشت..
خیلی بله قربان گو شده بود😂😐
می دانست که من باهیچ کدام از این ها قرار نیست تسلیم شوم..
دیدم دست بردارنیست ، فکری کردم وگفتم شرطی جلوی پایش بگذارم که نتواند عمل کند😁🤦🏻♀
خیلی بالا پایین کردم ، فهمیدم نمی تواند به این سادگی ها به دلیل موقعیت شغلی اش سفر خارجی برود.
خیلی که پاپی شد ، گفتم:((به شرطی که من رو ببری کربلا!))
شاید خودش هم باورش نمی شد محل کارش اجازه بدهند ، اما آن قدر رفت وامد که بلاخره ویزا گرفت😶🤦🏻♀
مدتی باهم خوش بودیم.
باهم نشستیم از مفاتیح ، آداب زیارت کربلا را دراوردیم😁
دفعه اولم بود می رفتم کربلا😍
خودش قبلا رفته بود.
آنجا خوردن گوشت را مراعات می کرد ونمی خورد.
بیشتر با ماست سالادوبرنج واین ها خودش را سیر می کرد🤦🏻♀
تبرکی های سنگ حرم را خریدیم😍
برخلاف مکه ، نه رفتیم بازار و نه خرید ..
وقت نداشتیم و حیف مان می امد برای بازار وقت بگذاریم .
می گفت:((حاج منصور گفته توی کربلا خرید نکنید.اگه خواستین برین نجف!))
از طرفی هم می گفت:
((اکثر این اجناس تهران هم پیدا می شه ، چرا بارمون رو سنگین کنیم؟))
حتی مشهد هم که می رفتیم ، تنها چیزی که دوست داشت بخریم ، انگشتر و عطر بود😁😍
زرشک و زعفران هم می آمد تهران می خرید😂
ادامـہدارد . . .
بہقـلم✍🏻«محمدعلۍمحمدۍ🌿»
🌨
❄️🌨
🌨❄️🌨❄️
❄️🌨❄️🌨❄️🌨
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️