eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6019605383574719047.mp3
6.76M
▫️اجر و پاداش سربازی در رکاب امام زمان عجل الله تعالی فرجه 👤 حجت‌الاسلام ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🔴 فرازی زیبا از زیارت امام زمان علیه السلام 🟢 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا سَبِيلَ اللَّهِ الَّذِي مَنْ سَلَكَ غَيْرَهُ هَلَكَ‏ 🔵 سلام بر تو ای راه خدا که هر کس غیر از آن را پیمود، هلاک شد. 🔹 آری این فراز می گوید که هر راهی جز راه امام زمان منتهی به هلاکت است. 🔹 یعنی جز از مسیر امام زمان نمی توان به خوشبختی و عاقبت بخیری رسید. 🔹 یعنی راه اطاعت و بندگی بسوی خداوند جز از طریق امام زمان میسر نمی شود. 🔹 یعنی همه فیوضات عالم و خوبی ها جز از طریق امام عصر به ما نمی رسد. 🔹 یعنی سعادت در راه امام عصر و شقاوت در هر مسیری به جز راه امام عصر می باشد. 📚 مفاتیح الجنان/زیارت حضرت صاحب الامر (علیه السلام) 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدف‌،واضح ‌و روشن و دقیق است؛پاک‌کردن‌ اسرائیل‌ ازصفحهٔ روزگار..! 🌱
این همه چراغ تویِ این شهر ، هیچ کدوم دلم رو روشن نمیکنه من دلم آسمون میخواد مرتضی .
میگفت؛ هر کسی‌ روزی سہ مرتبه خطاب‌ به‌ حضرت‌ مهدی 'عج' بگه: بابی‌انتَ‌وامی‌یااباصالح‌المهدی حضرت‌ یجور‌ خاصی‌ براش‌ دعا میکنن . .
زشت‌ ترین‌ راستگویی‌ تعریف‌ انسان‌ از‌ خویش‌ است. اگه‌ واقعا‌ آدمه‌ تعریفی‌ای‌ هستی اینو‌ تو‌ عمل‌ نشون‌ بده! لاف‌ زدن‌ از‌ خودت فقط‌ بقیه‌ رو‌ ازت‌ متنفر‌ میکنه‌ مشتی . .
- اما قلـب‌های شکسـته، ضـامن و سرپرست آن‌هاست..
چنـد‌تـا‌صلـوات هـدیـه‌بـه‌امیـر‌المـومنیـن و حضرت زهرا؟:))
مدتیه حرفی نزدیم الووووو📞📞📞 منتظر پیاماتون هستیم😉 https://harfeto.timefriend.net/16979160923180 تا ساعت ۱۸پاسخ میدم
ممنونم 🌷✨
خوشحالم که خوشتون‌ اومده🌻✨
و علیکم السلام ممنون🍃✨
سلام 🌱 معلوم نیست ولی اگه بشه قصد دارم زندگی نامه شهید دوباره بزارم
چشم سعی میکنم
✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت توی بیمارستان دکتر که صورت رنگ پریده ام را دید،.. اجازه نداد حرف بزنم، با دست اشاره کرد به نیمکت بنشینم. - "آرام باشید خانم...حال ایشان....." چادرم را توی مشتم فشردم و هق هق کردم. +"به من دروغ نگو، است دارم می بینم هر روز ایوب می شود. هر روز می کشد. می بینم که هر روز میرد و زنده می شود. می دانم که ایوب است....." گردنم را کج کردم و آرام پرسیدم: _"رفته؟" دکتر سرش را پایین انداخت و سرد خانه را نشان داد. توی بغل زهرا وا رفتم. چقدر راحت پرسیدم: _ "ایوب رفته؟" امکان نداشت ایوب برای عملیاتی به جبهه نرود... و من پشت سرش نماز حاجت نخوانم. سر سجادت زار نزنم که برگردد. از فکر مو به تنم سیخ می شد. ایوب چه فکری درباره من می کرد؟ فکر می کرد از آهنم؟... فکر می کرد اگر آب شدنش را تحمل کنم نبودنش هم برایم ساده است؟... چی فکر می کرد که آن روز وسط شوخی هایمان درباره مرگ گفت: "حواست باشد بلند بلند گریه نکنی، سر وصدا راه نیاندازی، یک وقت وسط گریه و زاری هایت حجابت کنار نرود، ، حجاب هایم، کسی آن ها را . مواظب باش بگیرید، به اندازه کنید." زهرا آخرین قطره های آب قند را هم داد بخوردم. صدای داد و بیداد محمد حسین را می شنیدم. با لباس خاکی و شلوار پاره و خونی جلوی پرستارها ایستاده بود. خواستم بلند شوم، زهرا دستم را گرفت و کمک کرد. محمد حسین آمد جلو... صورت خیس من و زهرا را که دید، اخم کرد. _"مامان....بابا کجاست؟" ادامـہ‌دارد . . . بہ‌روایــت✍🏻⁩«همسرشہــــــیدبلنـدۍشهلاقیـاثوند🌿»