eitaa logo
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
2.8هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
39 فایل
بسـم‌الله . شرو؏مـون‌از ‌1401.8.19(: حوالۍِ‌ساعت‌12.30🫀 ‌ ‹تحت‌لوای ِآقای313› -مـحـلی‌بـرای‌تسـکـین‌قـلب‌وروح‌انســان‌✨ | خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @okhte_dash_ebram کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
داخل لابه لایه صفحه اعمالم یه داستان دیگه که موضوعش آزار یه مومن بودم دیدیم یکی از دوستام بود که خیلی باهم شوخی میکردیم و هم دیگه رو سرکار می‌داشتیم یه بار تو یه جمع اونو مسخره کردم که خیلی بد ضایع شد خودمم فهمیدم کار بدی کردم
برای همین سریع ازش عذر خواهی کردم اون چیزی نگفت تاروز آخر که برای عمل جراحی به بیمارستان برم به اون دوستم رنگ زدم و گفتم من خیلی بهت بد کردم یه بار جلوی جمع تو رو ضایع کردم
خواهش میکنم حلالم کن شاید دیگه برنگردم بعد در مورد عمل جراحی گفتم و دوباره التماسش کردم که حلال کنه گفت حلال کردم ان شاءالله سالم و خوب برگردی اون روز داخل نامه اعمالم همون ماجرا رو دیدم جوان گفت این دوست شما همین دیشب از تو راضی شد
اگه رضایتشو نمی گرفتی باید تموم اعمال خوبتون می‌دادی تا رضایتشو بگیری مگه شوخیه آبروی یه انسان مومن روبردی میخواستم بشینم همون جا زار زار گریه کنم برای یه شوخی بی‌مورد دوسال عبادت هامو دادم برای یه غیبت بی مورد بهترین اعمالم محوشد چقدحساب خدا دقیقه چقد کارهای بد رو به جای شوخی انجام دادیم و الان باید افسوس بخوریم
در این حال بودم که جوان گفت یکی اینجاست که چهار سال منتظرتوعه این شخص اعمال خوبی داشته و به باید به بهشت بره امام معطل توعه با تعجب گفتم از کی حرف می زنی؟
زمانی که تو داخل مسجد و بسیج مشغول فعالیت بودی تهمتی داخل جمع بهت زدم برای همین اومدم حلالم کنی اون صفحه برام یاد آوری شد من مشغول فعالیت داخل مسجد بودم کارهای فرهنگی بسیج و .... این پیرمرد وچند نفر دیگه گوشه نشسته بودن
حوصله داری ¹دقیقه از قمر بنی هاشم بگم برات؟:)... یکی میگفت... با زنُ و بچه رفتیم کربلا... 🙂 شب اول؛ همسرم گفت خستم... رفتن هتل... با دخترم رفتیم حرم...:) بِینُ الحَرمِین داشتن روضه میخوندن. ماهم رفتیم به خودم اومدم دیدم دخترم نیست!!! میگفت همه جا رو زیر و رو کردم ولی نبود... روش نمیشد بدون بچش بره هتل نشست همونجا تا صبح شاید پیدا شد... گذشت.... نیومد منم عصبی شدم بلند شدم  رفتم حرم حضرت عباس گفتم؛این چه رسم مهمون داریه؟؟؟ من الان جواب زنم چی بدم؟! گفت ناامید برگشتم هتل... دَر اتاق که باز کردم دیدم دخترم توی بغل همسرم خوابیده:)) به همسرم گفتم دخترمون کی اومد؟ گفت دیشب یک اقایی اوردش.... دخترم که بیدارشد. ازش پرسیدم کی اوردتت اینجا؟🥲 گفت یک اقای مهربون من اورد.. بهم گفت به بابات بگو.... ما یک سه ساله گم کردیم:)💔 نمیزارم دیگه کسی شرمنده زن بچش شه...💔 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
روز‌خواسٺگارۍ‌ دختر‌گفٺ: بݪد‌نیسٺم‌غذادرسٺ‌کنم، ‌کاراۍخونہ‌هم‌طوݪ‌میکشہ‌ یاد‌بگیرم،‌بچہ‌دارۍهم‌بݪد‌نیسٺم!! پسرگفٺ: خدارو‌میشناسۍ!؟ نمازخوندن‌وروزه‌گرفٺن‌بݪدۍ؟ دخٺر‌گفٺ:آره‌بݪدم پسر‌گفٺ‌:همین‌بسہ! من‌میخوام‌نصف‌دینم‌ باشۍ‌، نہ‌کنیزم..! ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فرداشب رمان بارگزاری میشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا