eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.7هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️چند نفر به یک نفر؟ 🔹ابوابراهیم محب‌الحسین بود و حسینی شد. ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
❌تحریم کالاهای اسرائیلی ❌ •┈••❁••🇮🇷••❁••┈• 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
انقدر منتظر آمدنت خواهم ماند گرد مزارم گل نرگس بنشیند🤍🌱. 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
وقتی حضرت زهرا (س) به پیامبر ﷺ از سنگینی کارهای خانه میگن پیامبر بهشون توصیه میکنه شب ها قبل از ۳۴ مرتبه الله‌اکبر ۳۳ مرتبه الحمدالله ۳۳ مرتبه سبحان‌الله بگن این‌طوری سختی ها آسان می‌شود. 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
خوش نامی قدم اول است... از خوشنامی به بدنامی رسیدن، قدم بعدی بود... قدم آخر، گمنامی است... طوبا للغرباء! قیدار حرف سید را تکرار می‌کند : گنده نامی قدم اول است... از گُنده نامی به گَنده نامی رسیدن، قدم بعدی بود . 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
‏إنَّما نحنُ ظُلمات، أضاءنَا حُبُّ الحُسين وَبهِ أُخرجنا إلى النُّور . 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسول خدا 'صلی‌الله‌علیه‌' فرموده بود: «بعد از این‌که من اینجا را ترک کردم، این تو هستی ‌ای علی که کسانی را که در دیار تاریکی مانده‌اند، از تاریکی به روشنایی می‌بری! این تو هستی!» کسانی که معنی این سخنان را می‌دانستند، احساس می‌کردند آنچه که حسین با واژه‌ی «علی» به آن اشاره می‌کند، صرف یک انسان نیست، واژه‌ی «علی» در آن لحظه در کلام حسین آیا ذات امامت نبود؟ - کتاب' شهید عشق 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
اساسا روح که بزرگ شــد، تن به زحمــت می‌افتد! روح که کوچـک شد، تن آسایش پیدا مــی‌کند..! [ شهید مـطهری ] 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت‌های ظریف با جبهه‌ی پایداری، یه جوری میگه باید با اونا ساخت که انگار اونا تخلف کردن، تو یه مملکت به خاطر بالا آوردن یک شخص دارن قانون و عوض میکنن، بعد طرف برمیگرده میگه باید باهاشون ساخت، عجببببببب رویی داره واقعا، آقای ظریف از کجا معلوم از همون فرزندان شما که مقیم خارج از کشور هستند، به عنوان اهرم فشار استفاده نشود بر ایران؟ ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید حسن نصرالله: «سر حضرت یحیی را بریدند و برای آن زن زناکار هدیه بردند... این از بی ارزشی دنیا برای خداست. دنیا اگر برای خدا ارزشی داشت اجازه نمی‌داد این اتفاق برای پیامبرش بیفتد. این از بی‌ارزشی دنیا است.» ‌‌‌ ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
‌‌‌ ‌‌ ‌‌برای یحیی سنوار سالها در زندان دشمن بودی،همچون مختار و برای انتقام در سلولهای انفرادی دشمن هر شب در سر برنامه های داشتی،روزی که آزاد شدی آنها با خود گفتند که یک سنوار دیگر ساخته ایم،شکنجه ها و آزار های روحی قطعا از او یک سنوار دیگر ساخته است،اما اینگونه نبود،تو نشان دادی فلسطینیانی که با سنگ و چوب و کوکتل مولوتوف از خود دفاع می‌کنند،می توانند آبروی سیستم های امنیتی اسراییل و آمریکا را در کمتر از ساعتی در جهان ببرند،تو‌ طوفان الاقصی را طراحی کردی و در یک صبح به ارتش ۹ میلیون نفری تا دندان مسلح اسراییلی حمله کردی،جوری که هیچگاه فکرش را هم نمی کردند،فرماندهان آنان را با لباس خواب و در تختخواب هایشان از خواب بیدار کردی که باید برای اسارت به غزه بیایند،آنها نمی‌دانستند چه اتفاقی افتاده،چون تمام دیوارها با هوش مصنوعی به سلاح های خودکار مجهز شده بودند و عجب طراحی بی نقصی داشتی،چقدر ما لذت بردیم،چقدر سرافرازمان کردی،ما در ایران و برادرانمان در سوریه و عراق و یمن و لبنان به شما افتخار می کردیم،هنوز هم باورشان نمی شود که آن روز شما چگونه تمام معادلات را بر هم زدید،دیروز که فهمیدیم تو در خط مقدم نبرد شهید شدی،برایمان‌عجیب نبود،چون از یک قهرمان کار آزموده جز این بر نمی آمد.اسراییل به آرزویش نرسید و نتوانست تو را ترور کند،تو‌ همچون شیری خشمگین در برابر تانکها و ادوات آنها بودی و راهی جز تخریب ساختمان نداشتند،چون هیچ‌ کس جرات نمی کرد حتی با تمام زخمهای بدنت وارد آن خانه شود،سلام ما را به حاج قاسم،سید حسن و هنیه برسان،میدانم که آرامی و به تو قول می دهم که این نبرد را جز با پیروزی به پایان نخواهیم برد. قرارگاه عمارها ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ تشرّف تاجر اصفهانی و طىّ الارض با جناب هالو 🗂 قسمت اول ☑️ آقای حاج آقا جمال الدين رحمه اللّه فرمودند: ▫️من برای نماز ظهر و عصر به مسجد شيخ لطف اللّه که در ميدان شاه اصفهان واقع است، می‏‌آمدم. روزی نزديک مسجد، جنازه‏‌ای را ديدم که می‏‌برند و چند نفر از حمّال‌ها و کشيکچی‏‌ها همراه او هستند. حاجی تاجری، از بزرگان تجّار هم که از آشنايان من است پشت‏ سر آن جنازه بود و به شدّت گريه می‏‌کرد و اشک می‏‌ريخت. من بسيار تعجّب کردم؛ چون اگر اين ميّت از بستگان بسيار نزديک حاجی تاجر است که اين‏طور برای او گريه می‏‌کند، پس چرا به اين شکل مختصر و اهانت‏‌آميز او را تشييع می‏‌کنند و اگر با او ارتباطی ندارد، پس چرا اين‏طور برای او گريه می‏‌کند؟ تا آن‏که نزديک من رسيد، پيش آمد و گفت: 🔸 آقا به تشييع جنازه اولياء حقّ نمی‏‌آييد؟ ▫️ با شنيدن اين کلام، از رفتن به مسجد و نماز جماعت منصرف شدم و به همراه آن جنازه تا سر چشمه پاقلعه در اصفهان رفتم. (اين محل سابقا غسّالخانه مهمّ شهر بود) وقتی به آن‏جا رسيديم، از دوری راه و پياده‏‌روی خسته شده بودم. در آن حال ناراحت بودم که چه دليلی داشت که نماز اوّل وقت و جماعت را ترک کردم و تحمّل اين خستگی را نمودم آن هم به‏‌خاطر حرف حاجی. با حال افسردگی در اين فکر بودم که حاجی پيش من آمد و گفت: 🔸 شما نپرسيديد که اين جنازه از کيست؟ ▫️ گفتم: 🔹 بگو. ▫️گفت: 🔸 می‏‌دانيد امسال من به حجّ مشرّف شدم. در مسافرتم چون نزديک کربلا رسيدم، آن بسته‏‌ای را که همه پول و مخارج سفر با باقی اثاثيه و لوازم من در آن بود، دزد برد و در کربلا هم هيچ آشنايی نداشتم که از او پول قرض کنم. تصوّر آن‏که اين همه دارايی را داشته‏‌ام و تا اين‏جا رسيده‏‌ام؛ ولی از حجّ محروم شده باشم، بی‏‌اندازه مرا غمگين و افسرده کرده بود. (ادامه دارد) ⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم، صفحات ۱۲۵ تا ۱۲۷ 🏷 ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🩸 شهید یحیی السنوار: صلح و مذاکره درکار نیست؛ یا پیروز می‌شویم یا کربلا رخ می‌دهد. 🔘 هنگام شهادت در میدان جنگ بود، لباس رزم بر تن اسلحه در دست در محاصره دشمن دشمنی ترسو که از راه دور به او حمله می‌کرد، با چند مرحله شلیک توپ! با دستِ از بازو قطع شده و پیکری به خاک و خون کشیده تا آخرین قطره‌ی خون و لحظه‌ی عمرش مقاومت کرد. پس از شهادت با تکه ای چوب دهانش را باز کردند و عکس گرفتند. پیکرش به شهر دشمن رفت و هلهله یزیدیان و یهودیان ... 🥀 در دنیایی پر از نامرد، او مرد بود؛ مرد میدان. صادقانه بر سر حرفش ماند و به همان راهی رفت که وعده داده بود.مقاومت زنده است و زنده می‌ماند؛ چون شهدا زنده‌اند و راهشان ادامه می‌یابد. 🏷 ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
‏" يا أمانَ مَن لا أمانَ لَهُ💛 ". - ای پناه‌ کسی که پناهی ندارد🔐'🌱 :) 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
ولۍ خب بچہ ها سعۍ ڪنید بین الطلوعین رو بیدارباشید . . . چرا؟! چون خیلۍ تاثیر دارھ تو احوالاٺ ما🤍:/
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
اصن برڪٺ تواین موقع از شبانھ روزھِ⛅️
دیدۍ بعضیا چقد چہرشون نورانیہ؟! این نور حاصلِ پاك بودنہ . . حاصل دور؎ از گناهہ . . . حاصلِ نمازشبُ دركِ سحرِ . . . حاصل بیدار؎ِ بین الطلوعینِ 🪄
قطع انگشت ماشه توسط رژیم حرامزاده بعد از به یغما بردن ساعت و وسایل شخصی شهید سنوار شهید سنوار به لباسش کلی نارنجک وصل کرده بود، تفاوت پیراهن به خاطر خارج کردن جلیقه است 『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 :محمـد جانم مامان جان- مادر:جانت سلامت عزیز مادر پسرم میخواستم درباره موضوعی باهات صحبت کنم جانم بفرمایید- مادر:ببین محمد جان تو باید با زهرا خونتونو عوض کنید عوض کنیم چرا مامان؟- مادر:شما الان چهار تا بجه داریر فضای خونتون کوچیکه یه خونه سه خوابه خیلی قشنگ هست که میشه یه اتاق ماله تو و زهرا باشه یکی ماله زینب یکی ماله پسرا اینطوری بهتره پیشنهاد خوبیه مادر امشب انشاءا￾ با زهرا صحبت میکنم ببینم راضیه- مادر:باشه پسرم،من فعلا میرم بعد دوباره زنگ میزنم یاحق مادر جان- :چند ساعت بعد در حیاطو باز کردم وارد خونه شدم حیاط خیس بود فکر کنم زهرا حیاطو شسته جلوی در که رسیدم صدای قران شنیدم در رو باز کردم بله زهرا نشسته بود روی مبل و نوار قران گوش میکرد بچه ها هم دورش علی وقتی منو دید بلند شد امد سمتم با لین حرکتش زهرا سرشو اورد بالا تا فکر کنم بگه کجا میری که منو دیدید زهرا:عه سلام اقا رضا خوش امدین خسته نباشین سلام خانم بله با اجازتون خوبین علی:دلام باباااا دلااااممم سلام عزیزمن خوبی پسرم،علی رو بغل کردمو گذاشتم زمین- زینب و عباس:سلام باباجون خوش امدی والبته حسین:سلام پـدر من سلام علیکم و رحمت ا￾ حاج اقا و حاج خانم هماهنگ من- ـو پسر تاریخی من چطورین شما همه هجوم اوردن سمتم و بغلشون کردم زهرا صوت قران رو قطع کرد و گفت:بچه ها بابا خستست بیایید اینور زهرا چایی اورد و نشست بچه هام مشغول بازی شدن زهرا جان- زهرا:جانم حاجی جانت بی بلا ، خانم امروز مادر بهم زنگ زد گفت که بهتره اینجارو تخلیه کنیم بریم یه خونه بزرگتر چون- خانوادمون بزرگتر شده اینجا کوچیکه یه خوته هم در نظر داره اتفاقا که سه خوابست و بزرگ اگر موافق باشی !...اینکارو بکنیم خانم زهرا یکم فکر کرد،به خونه نگاه کرد و گفت:بله درست میگن مادر هرچی شما بگید من مخالفتی ندارم لبخندی زدم:ممنون عزیزم پس انشاءا￾ فردا بریم خونه رو ببینیم زهرا:بله اقا چشم ،چاییمو برداشتم و با بیسکویت خوردم زهرا:اقا شام لازانیا درست کردم دوست دارین دیگه نه اره عزیزم- من نه اینکه عاشق لازانیا باشم،ولی خوشم،میومد زهرا غذارو کشید و مشغول خوردن شدیم زهرا:مامان انقدر اذیت نکن دیگه بخور پسرم نگاش کردم داشت با فلی کشتی میگرفت انگار تا غذارو به خوردش بده !زهرا قاشقو عقب گشید و نفسی از سر حرص کشید و گفت:چی میخوری پس؟ زینب:علی بخور دیگه هر شب نمیزاری مامان چیزی بخوره علی:گذا میقام زهرا:لا اله الا ا￾....خب پس شام،نمیخوری باید کیک بخوری میخوای؟ علی:اله زهرا بلند شد رفت سمت یخچال و کمی کیک برش زد با اب اورد برای علی