eitaa logo
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
2.7هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
◝یا‌اللہ‌اعتمدنـٰا‌علیك‌ڪثیرا◟ خدایا ، ما رو تو خیلۍ حساب ڪردیما ◠◠ - اینجافقط‌یہ‌ڪانال‌نیسٺ🍯 - اینجاتا‌نزدیڪی‌عرشِ‌خداپرواٰز ‌مۍ ڪنیم🕊 - یہ‌فنجون‌پاڪۍ☕ مهمون‌ ابجۍ‌ساداٺۍ: > خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @dokhte_babareza0313 کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
در میان شلوغی ها ؛ بوی بی مادری به مشام میرسد .. روزهای بی مادری نزدیک است :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 ملیکا با تعجب نگام کرد:چیزی شده زهرا هستی :اوه اوه بدوبدووو بریم زهرا داره میاد یه لخظه هنگ کردم کیا داره میاد برگشتم که تستاد رقیق رو در فاصله ای نع چندان دور دیدم بلافاصله دست ملیکارو گرفتم تند تند راه میرفتم تا رسیدیم به ماشین من و سوار شدیم ترسیدم دوباره بیاد باهام حرف بزنه ولی اشتباه فکر کردم حالادبهتر ماشینو روشن کروم و حرکت کردم ملیکا:چیشده چرا اینجوری میکنید هستی:بابا ملیکا استاد رقیق به زهرا پیشنهاد ناجور داده ملیکا:خاااڪ چی گفته حرف زشت زده پیشنهاد دوستی داده خاک تو سرش هستی:خیلی خب بابا نه چرا فحش میدی به بدبخت طفلک استاد رقیق عاشـــق زهرا شده بعد زد زیر خنده که جیغ کشیدم:هســـتی میگیرم خفت میکنما غلط کرده بیخود کرده شکر خورده ادم....استغفرا￾ ملیکا:جدی میگی هستی هستی:به جون تو ملیکا:اوه اوه اگه مجرد بودی مجبورت میکردن باهاش ازدواح کنی بابا اون استاد رقیق همه دخترا خاطر خواشن انقدر ادمه خوب و دست بخیر و مهربون و ساده ایه ولی شوهرمن خیلی از اون بهتره خیــلی وای اگه رضا بفهمه دیگه نمیزاره بیام دانشگاه خدا- ملیکا:دیگه پیش میاد دیگه چرا نباید بزاره خل یه دختر جون و خوب و خوشگل معلومه تو دانشگاه خواستگار پیدا ....میکنه حالا این خوبه اون پسره کامران خیلی کنه بود دیدی هستی چقدر گیر میداد وای اون رو سکوت کرد قضیه این کامران چیه؟- هستی:نخود تو دهن تو خیس نمیخـوره نه؟ ملیکا:ببخشید از دهنم پرید !چی میگید قضیه چیه؟!؟- هستی با تردید نگام کرد و گفت:اخه زهرا تو نمیدونی قبل از عید روز تولدت تو کلاس نداشتی منو ملیکا یه کلاس داشتیم بعد اون روز یکی از پسرای ترم پنجی امد سراغمون از تو امار بگیر خودشو معرفی کردو گفت که کامران ۲۴سالشه میخواست امار تورو بگیره میگفت ازش خوشم امده و این حرفا بعد ما گفتیم نه تو متاهلی ولی بیخیال نمیشد میگفت دوروغ میگید میگعگفت من تورو راضی میکنم یعنی تورو ها دیگه منو ملیکا تصمیم گرفتیم به ت نگیم چند روز بعد که اونروز تو کلا اونروز چون مراضی مریض شده بود نیومدی امد باز و گفت میره تا بعد از امتحانات امم خب،ولی حرف مارو قبول نداشت و میگفت تا شوهرشو نبینم باور نمیکنم مجرده دیگه خالا بقشم از همین حرفا قشنگ حس کردم شاخام در امد نا خودا گاه گفتم یا العجل- مگه میشهــ اخه مرا مردم اینطوری شدن اخ خدا من این یارورو ببینم میگیرمش تحویل پلیس میدم
🥀 امروز اخرین روز امتحانم بود از امتحان خسته شده بودم از تشنگی لبام خشک بود از پس جملات درسو تکرار میکردم سر جلسه امتحان بودم اخرین سوالو جواب دادم که مراقب بالا سرم وایساد جانم استاد امری دارید- خانم نیازی:نه ادامه بده جون شما تموم شد- عاشق این استادم بودم منو مثل دخترش میدونست کلا وقتی پیشش بودم بچه میشدم خانم نیازی:لوس نشو دختر اینجا جلسه امتحانه ها لبخندی زدو برگمو گرفت و نگاهش کرد خانم نیازی:افرین دخترم بعدشم رفت خودکارمو تو کیفم گذاشتم از سالن امدم بیرون خیلی گشنه بودم این امتحان تموم شه راحت شم ولی خب از دردسراش هست تا پایان تیر ماه رفتم بیرون از دانشگاه پشت دانشگاه یه بوستان بود که قرار بود بچه ها بیان اونجا نشستم و دل سپردم به صدای باد چشامو که باز کردم دیدم یه اقایی زل زده به من خیلی از حالت خودم خجالت کشیدم خودمو جمعو جور کردم و گوشیمو در اوردم انگار نه انگار اتفاقی افتاده رفتم تو برنامه قران و صوت قران گوش دادم یهو یکی زد رو شونم که پریدم هوا صوتو قطع کردم گفتم ای بترکین الهی زهرم ترکید ور پریده ها- ملیکا:عشقم چیکار میکری هستی:واو عشقـم؟این فقط عشق منه ملیکا:حرف نزنا عشق منه فقط افتاد الان میخواید گیسو گیس کشی کنید ایا؟- دیگه بعد از کمی صحبت کردن برگشتیم خونه هامون ماه بعد کارنامه هامونو دادن با معدل۷۸.۱۹صدم قبول شدم ... نمره زیر نوزده نداشتم خیلی خوشحال بودم
🥀 :چہار ساݪ بعـد هستی:چیشد خوب دادی؟ اره واقعا عالی بود- برای دبیر شدن یه امتحان هایی میگیرن از ادم سخته ولی موفق شدم خانم کرمی:خانم حیدری هفته دیگه شنبه میایید برای جواب ازمون خانم ساکی شما هم همینطور من و هستی:چشم استاد با هم دیگه راه خونه رو پیش گرفتیم وارد خونه شدم سلام- زینب ،عباس ،حسین،علی:سلام مادرجـون چیشـد؟انقدر هماهنگ چی میخواید باز- همشون خندیدن زینب:اوا مااادر این چه سخنیست عباس:خب خب مامان زهرا بزار حقیقت رو بگیم ما میخوام با شما و بابا فردا بیایم گلزار شهدا لطفا لطفا اجازه بدین یعنی شما بیایید گلزار شهدا برم لشکر کشی کنم؟- زینب;مامان لطفا با پدرتون صحبت کنید من نمیدونم- ،رفتم لباسمو عوض کردم و برگشتم تا واسه شام زرشک پلو با مرغ درست کنم عباس:مامان با بریم کوچه بازی کنیم نه الان ظهره نپیشه برید، غروب- ...حسین:مامان حرف نباشه- برگشتم و به کارم ادامه دادم زینب امد کنارم بله زینب- زینب:مامان میشه کروسان درست کنی من خیلی دلم میخواد باشه دخترم- زینب:وای مامانی عاشقتم برو جوجه خودتو لوس نکن- خب کاراش تموم شد رفتم نشستم و کتابمو در اوردم تا درس بخونم حدود نیم ساعت خوندم و پاشدم تا کوروسان درست کنم
عزیزان به دلیل اینکه ساعت ۲۱تایم تبادل گسترده هست تایم بارگزاری رمان ممکنه بعضی وقتا تعقیر کنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣ اول هر صبح قرار دعای ❤️ قرار عاشقی❣
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣ اول هر صبح قرار دعای ❤️ قرار عاشقی❣ ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌ 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
✋ 📖 السَّلاَمُ عَلَى حُجَّةِ الْمَعْبُودِ وَ كَلِمَةِ الْمَحْمُودِ... 🌱سلام بر آن مولایی که آینه ی تمام نمای خداست. سلام بر او و بر روزی که تمام خلق در آینه وجود او، خدا را به تماشا خواهند نشست... 📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس. ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 آقای ما اینجوریه؛ یه وقت فکر اشتباه نکنی در مورد امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)! 🎙حجت‌الاسلام❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
❇️ انتظار فرج کافی نیست، باید برای آن آماده شد و طاعت و بندگی هم داشت. ✅ آیت الله (ره): 🔘 تنها انتظار فرج کافی نيست؛ تهيّأ (مهیا شدن)، بلکه طاعت و بندگی نيز لازم است، مخصوصا با توجه به قضايايی که پيش از ظهور امام زمان ـ عجّل اللّه تعالی فرجه الشّريف ـ واقع می‌شود، به حدّی که: 📜 « مُلِأَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً. » (۱) 📃 جهان مملو از ظلم و جور می‌گردد. 🚨 خدا می‌داند که به واسطه‌ی ضعف ايمان بر سر افراد چه می‌آيد. 🤲 خدا کند ظهور آن حضرت با عافيت مطلقه برای اهل ايمان باشد و زود تحقّق پيدا کند. 💡مگر امکان دارد عافيت مطلقه بدون ايمان و طاعت و بندگی انجام گيرد؟! 🕯 خدا به اهل ايمان توفيق دهد که از فِتَن مُضِلّه (فتنه های گمراه کننده) کناره‌گيری کنند. ⬅️ در محضر بهجت، جلد اول، نکته ۱۷۲ (۱): بحار الانوار، ج ۳۶، صفحات ۲۲۶، ۲۵۱، ۲۷۱، ۲۷۵، ۲۸۲، ۲۹۰، ۳۰۴، ۳۰۶، ۳۱۵، ۳۳۳ و... 🏷 ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتے چشمت بہ نامحرم افتاد نگاه ڪن ببین بند ڪفشاتو بستۍ؟! ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
-
- گفت‌عاشقۍراچگونہ‌یادگرفتہ‌اۍ! گفتم‌ازآن‌‌شهیدگمنامۍکہ‌معشوق‌رابہ‌ قیمت‌ازدست‌‌دادن‌هویتش‌خریداربود🌬🩶:>)!‌ ‌『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
باشه ولی من یادم می‌مونه، می‌رم همه چی رو به امام رضا می‌گم. :))))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 زینب:مامان؟ جانم- زینب:میشه این مسئله رو برام توضیح بدی نمیفهمم مامان کتابشو ازش گرفتم و به مسئله نگاه کردم خیلی راحت بود خب مامان ببین اینجا گفته کسر مخلوطی بسازید- ... تو باید بیایی مخرج رو در صورت تقسیم کنی تا کسر مخلوطی بدست بیاد براش توضیح دادم و خواستم خودشم یبار توضیخ بده زینب:مامان واقعا ممنون خوب بلدش شدم قابل نداشت عزیزم- گوشیمو برداشتم بهتره یه خبر از مامان اینا بگیرم الو؟- عاطفه:سلام ابجی سلام ابجی جان خوبی عزیزم- عاطفه:اره ابجی الحمدا￾ شما خوبین بچه ها خوبن ابجی خداروشکر قشنگم ،مامان کجاست؟- عاطفه:رفته بیرون اجی زهرا اها خب بهش بگو زنگ زدم وقت کرد بهم زنگ بزنه دلم براش تنگ شده، بعد درساتو خوندی؟- عاطفه:ام چشم اره ابجی فقط مونده قران تمریناشو حل کنم امروز چه درسایی داشتی- عاطفه:ام ریاضی،قران،اجتماعی امتحان دارشتی- عاطفه:نه ابجی ولی فردا دارم امتحان اجتماعی خیلی خوندم اجی ولی بازم میخوام بخونم موفق بشی عزیزم ،کمک نیاز داشتی زنگ بزن بگو- عاطفه:چشم ابجی وقتتو نمیگرم خانم گل برو برس به درسات در پناه خدا باشی- عاطفه:ممنونم بانو یاعلی یاعلی- گوشیو قطع کردم و رفتم کروسان درست کنم :چند روز بعد خوش امدی عزیزم- فاطیما:ممنون گلم زینب دست ابجیتو بگیر برید با رقیه و معصومه بازی کنید خلاصه همه برید اتاقاتون بازی کنید شمام بشین گلم رفتم اشپزخونه چایی و شیرینی اوردم فاطیما:ماشاءا￾ زهرا جان خونتون حسابی شلو￾ه با بچه ها، خدایی سردرد نمیگیری من همین سه تا بچه رو دارم سر سام گرفتم انقدر شلوغن ماشاءا￾ دیگه دیگه بچه هام اونقدر شلوغ نیستن ولی خب چرا اذیت میکنند خصوصا زینب هر دقیقه صدای- جیغش میاد فاطیما:اوه اوه دخترای منم دقیقا اینطورین حالا محمد چطوره چخبر الحمدا￾ اونم خوبه شوهر شما خوبه- درست چیشد؟لیسانس گرفتی؟ فاطیما:اخ اره پدرمو در اوردن بخدا معدلم ۵۹.۱۷صدم شده بود دیگه هی میگفتم من بچه دارم خونه دارم نتونستم میگفتن واسه این رشته باید بالای ۱۸باشه ای خدا با بدبختی دو ماهه گرفتمش تو چی؟ من که اره بابا خیلی وقته گرفتم فقط امروز رفتم واسه ازموناش که اجازه بدن تو مدرسه تدریس کنم خیلی خوب- بود مونده شنبه بریم جوابو بگیریم خیلی دلم میخواد برای فوق بخونم ولی نمیتونم دیگه فاطیما:عه خداروشکر افرین عزیزم با چه معدلی قبول شدی صدم یعنی یکم بیشتر تلاش میکردم بیست میشدم بخدا۹۵.۱۹- فاطیما:واقعا جل الخالق ماشاءا￾ باورم نمیشه ، ببینم تو تو دوران راهنمایی واسه دبیرستان چه معدلی اوردی؟ قربونت برم ،بیست بود معدلم همه رشته هارو اورده بودم تجربی ،ریاضی، فیزیک،کامپیوتر،کارودانش،انسانی- خلاصه همه رشته ها منم بین همه معارف برداشتم ترسیدم چیز دیگه بردارم نتونم معدل خوبی بیارم البته یازدهم معدلم ۱۸شد فاطیما:بابا باریکلا من با معدل ۱۵.۱۹صدم قبول شدم رشته ریاضیات واسم نیومده بود بابا فدای سرت دیگه لیسانستو گرفتی ادامه میدی؟- فاطیما:وای هنوز نمیدونم مدرکم داسه وکالت گرفتم ولی میدونم اذیت میشم یکم بچه ها بزرگتر بشن میرم واسه
هدایت شده از تبادلات گسترده تایم
⭐️شروع تبادلات گسترده تایم⭐️ 👇🏻شرایط عضویت👇🏻 1⃣کانالتون اخلاقی باشه👌🏻 2⃣آمارتون ۳۰۰+ باشه💪🏻 3⃣در اینفو تب عضوباشید✌️🏻 جذب بستگی به بنرتون داره💥 بیشتر از ۴۰۰جذب هم داشتم😳🔥 برا اطلاع بیشتر از طرز کارم در اینفو تبادلات عضو باشید"سنجاقه" 🕹https://eitaa.com/joinchat/1134493859Ceb9628fd81🕹 بعد از مطالعه شرایط اگر شرایط رو داشتید پی وی در خدمتتونم✋🏻 🌺 @Time_Manager 🌺 یاعلی✌️🏻
🥀 دستیار بعد از دوسال هم که اگه پروانه وکالت بدن خوب میشه نگران نباش انشاءا￾ هرچی به صلاحته پیش میاد،من پس فردا میرم قبول شده باشم بهت شیرینی میدم محمد- که گفتش همه رو شام میبرم رستوران ولی خب فکر کنم شوخی کرد صدای جیغ از طبقه بالا باعث شد حرفم نصفه بمونه سریع بلند شدم و با سرعت خودمو به اتاق دخترا رسوندم درو باز کردمو بلافاصله پرسیدم:چیـشده ولی دخترا در ارامش کامل بودن صدای تپش قلبمو حس میکردم ...زینب :چیزی نشده مامان که فاطیما کنارم قرار گرفت پس...صدای جیغ؟- دستمو رو قلبم گذاشتم داشتم سکته میکردم گفتم یچیزی زدن تو سر هم و...وای دور از جونشون قلبم درد گرفتم یعنی:چرا جیغ میکشین الکی زهر ترک شدم فاطیما:وا زهرا چیزی نشده که وای خدا فاطیما دارم سکته میکنم- تو که خودت بچه داری درک میکنی دیگه فاطیما:اره فقط من عادت دارم به صدای جیغ کشیدن دخترام ولی تو...خب اره میفهمم حالا که چیزی نشده بیا بریم بهت اب بدم ..درو ببند بچه نیاد خودشو بندازه پایین- فاطیما کمی اب بهم داد حالم خوب شد این مامانمم اینطوری بود سر عاطفه همش دادش رو هوا بود که جیزیش نشه صدای پیامک گوشیم امد برش داشتم محمد بود محمد:"سلام عزیزم امیدوارم حال خودت و بچه ها خوب باشه حاج خانم با اجازه امشب میریم بیرون واسه شام "اگه موافق باشید؟ "سلام حاجی جان الحمدا￾ همه خوبیم خداروشکر شما خوب هستین، بله چشم معلومه موافقم-" "منتظر موندم واسه جواب که امد:"الحمدا￾ حاج خانم ،پس شما ساعت نه اماده باشید میام دنبالتون "چشم اقا-" " محمد"چشمت پر نور خانم یه قلب و گل فرستادم و گوشیمو گذاشتم زمین فاطیما:اخ ابجی شرمنده خیلی موندم با احازه من دیگه رفع زحمت کنم برم خونه عه کجا میخوای بری تازه نشسته بودیم فاطیما- فاطیما:نه زهرا بخدا ببخشید باید شام بزارم بچه ها هم کتاب متابشون تو خونست باید درس بخوننـ مطمئنی نمیمونی؟- فاطیما:نه عزیزم میرم ببخش مزاحم شدم فاطیما تو هم عین خواهرم هروقت بیایی در این خونه بروت بازه- فاطیما:تو هم بما سر بزن ابجی ببخش دیگه رقیه معصومه بیایید داریم میریم همچنان در حال خداحافظی بودیم که بعد از پنج دقیقه امدن پایین معصومه :مامان من حاضرم فاطیما:بیا دخترم روسریتو درست کنم معصومه رفت پیش مامانش رفتم با فاطیما رو بوسی کردمو رفتن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋ 🌴 میکنم با خودم این زمزمه بر می‌گردد بین دنیای پر از واهمه بر میگردد شک به دل راہ ندہ در وسط بهت همه حتم دارم پسر فاطمه بر می‌گردد ‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‌ الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مُنقَلَبٍ ینقَلِبونَ پیکر پاک و مطهر فرزند امام علی علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها، مرد میدان جهاد و شهادت، حجت الاسلام سید هاشم صفی‌الدین، پس از سه هفته در میان آوار بمباران‌های دشمن وحشی صهیونیستی در جنوب لبنان پیدا شد. درود خداوند بر روح بلند و پاک این سلاله حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله که در راه آزادی قدس، دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالم به شهادت رسید. 🏷 ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•