12.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرکاریمیکننکهبگن#انقلاباسلامیمقصر!
خدا..!
درموردقطرهقطرهاشکیکهدرآوردی،
ازتسوالمیکنــه..
حـواسـتهسـتدیگـهمشتـی..
-نقطـهسـرخـط
#صرفاجھتاطلاع
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
توهَمـٰانیڪِہهَرگِز
نَتوانیـٰافتهَمـٰانَندَشرآ...♥️🌿
#رهبرجآن
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
❬هیھآت . . .¡
اگریـٓاربخوآهےونبآشد
ا؎وآ؎بمن؛
گرتومرآیـٓارندآنے . . .!シ💛❭
#رهبرجآن
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
فقط اونجا که #حضرتآقا میگه:جوانان انقلابی امروز از جوانان انقلابی دیروز بهتراند:)🌿🙂
انت فی قلبی ❤️
#قشنگیجات😍
#جان_فدا
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
زیبایی اگر عکس بود ...!😍
#رهبرجآن
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
فرا رسیدن ماه رجب ✨ رو به همه ی شیعیان امیرالمومنین (ع) تبریک میگوییم 🤍
1_835076256.mp3
4.15M
🌸 #میلاد_امام_محمد_باقر(ع)
💐شب اول رجب، دل من بیتابه
💐که شب تولدِ، نوهی اربابه
🎤 #کربلایی_سید_رضا_نریمانی
╔═~^-^~🌼🌾═ೋೋ
#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
@Youth_of_mahdi
ೋೋ🌾🌼═~^-^~═╝
تو از تبار مادری🌹✨
#پارت_سیوپنجم
این چه خواسته ای است…
ازتوبعید است!!
کارموهایت که تمام میشود عطرت را از جیب کوچک ساکت بیرون می آورم و به گردنت میزنم….چقدر شیرین است که خودم برای زیارت اماده ات کنم
چند دقیقه ای راه بیشتر به حرم نمانده که یک لحظه لبت راگاز میگیری و می ایستی.مضطرب نگاهت میکنم…
_ چی شد؟؟؟
_ هیچی خوبم. یکم بدنم دردگرفت…
_ مطمئنی خوبی؟…میخوای برگردیم هتل؟
_ نه خانوم! امروز قراره حاجت بگیریما!
لبخند میزنم اماته دلم هنوز میلرزد…
نرسیده به حرم از یک مغازه ابمیوه فروشی یک لیوان بزرگ آب پرتغال طبیعی میگیری بادونی وباخوشحالی کنارم می آیـے
_ بیا بخور ببین اگر دوست داشتی یکی دیگه بخرم.اخه بعضی اب میوه ها تلخ میشه…
به دو نی اشاره میکنم
_ ولی فکر کنم کلن هدفت این بوده که تو یه لیوان بخوریما…
میخندی و ارخجالت نگاهت راازمن میدزدی.تاحرم دست دردستت و درآرامش مطلق بودم.زیارت تنها باتو حال و هوایی دیگرداشت.تانزدیک اذان مغرب درحیاط نشسته ایم و فقط به گنبد نگاه میکنیم.ازوقتی که رسیدیم مدام نفس میزنی و درد میکشی.امامن تمام تلاشم را میکنم تاحواست را پی چیز دیگر جمع کنم.نگاهت میکنم و سرم راروی شانه ات میگذارم این اولین باراست که این حرکت را میکنم.صدای نفس نفس را حالا بوضوح میشنوم. دیگر تاب ندارم ،دستت را میگیرم
_ میخوای برگردیم؟
_ نه من حاجتمو میخوام
_ خب بخدا اقا میده ….توالان باید بیشتر استراحت کنی..
مثل بچه ها بغض و سرت را کج میکنی
_ نه یا حاجت یاهیچی…
خدایا چقدر! ازوقتی هم من فهمیده ام شکننده تر شده…
همان لحظه اقایی با فرم نظامی ازمقابلمان رد میشود و درست در چند قدمی ما سمت چپمان مینشیند…
نگاه پراز دردت را به مرد میدوزی و آه میکشی
مرد می ایستدو برای نماز
اقامه میبندد.
توهم دستت رادر جیب شلوارت فرو میبری و تسبیح تربتت را بیرون می آوری.سرت را چندباری به چپ و راست تکان میدهی و زمزمه میکنی:
_ هوای این روزای من هوای سنگره…
یه حسی روحمو تا زینبیه میبره
تاکی باید بشینمو خدا خدا کنم….
به عکس صورت شهیدامون نگا کنم..
.
.
باز لرزش شانه هایت و صدای بلند هق هقت…انقدر که نفسهایت به شماره می افتد و من نگران دستت رافشار میدهم..
#روزانهدوپارتهرشبساعت۲۱