زهرا ابراهیمی/اُمِّ مِشکات🌱
«۷۸۶» #قسمت_پنجم #داستان_ماجرای_ویبک #طبیعی_بعد_از_سزارین #ویبک برام خیلی سخت بود ولی سعی کردم به
#قسمت_ششم
#داستان_ماجرای_ویبک
#طبیعی_بعد_از_سزارین
۴۱ هفته و ۳ روز گذشته بود و شمارش روزها برای منی که آمار دقیق همه چیز رو داشتم، صبر و تحملم رو کم کرده بود.🥴
یعنی بدنم یادش رفته بود ، که دیگه وقتشه یه اقدامی در جهت زایمان انجام بده؟!🤷🏻♀
اونکه تمام مراحل بارداری رو به طور طبیعی و بدون هیچ دخالتی طی کرده بود، حالا چش شده بود که دیگه توی مسیر طبیعی همراهی نمیکرد؟!🤔
(یکی نبود بگه بدنت چیزیش نشده بود، تو عجله داشتی و بقیه هولت کردند!!!!!!!!!😑)سخته از ۳۸ هفته ساک زایمان ببندی و آماده باشی ولی بعد از گذشت یک ماه هنوز خبری نشده باشه، هییییچ علامتی😵💫 دیگه نتونستم ، کم آوردم ،کاسه صبرم لبریز شد، به تاریخ زایمانی که حالا ۱۰ روز ازش گذشته بود فکر میکردم و نگرانی خطرات احتمالی و تذکرات مستقیم و غیر مستقیم دوست و همکار و جراح و خانواده ترسم رو بیشتر میکرد...🤒🤕 شرایط سختی بود، روزهای پر استرس و التهابی بود. وقتی جراح نامه بستری رو داد دستم، مات و مبهوت نگاهش میکردم.😧 شبش تا صبح نتونستم خواب راحتی برم تصمیم سختی بود ولی ..... بلاخره تسلیم شدم ....😞 بستری شدم ... و اصلی ترین اشتباهم همیییین بود !!! ❌بستری شدن به قصد زایمان طبیعی بدون هیچ نشانی از زایمان!!!!!❌ https://eitaa.com/ZEmidwife