🌻تغافل و کنترل ذهن؟
🌻ارتباط موفق؟
🌻معرفی کتاب های تربیتی؟
🌻پایان مباحث کنترل ذهن
🌻تحلیل فیلم گرگ و میش
🌻شروع مباحث خیانت
🌻نشانه های خیانت
🌻خوانش کتاب1
🌻خوانش کتاب2
🌻مهارت ارتباطی زوجین
🌻شاخص خوشبختی
🌻نقطه شروع زندگی
🌻آرامش چطور اتفاق میفته
🌐 آدرس ما :
https://eitaa.com/joinchat/2096300453Cf14bdc325d
گذری داشته باشیم به بعضی آموزش هایی تا الان داشتیم برای عزیزانی امروز بما پیوستند... ☺️😍
هدایت شده از گروه جهادی حامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صدقه_اول_ماه
این صدقه های اول هرماه
گره های بزرگی رو باز میکنه
پس در این کار خیر شریک باشید...🌱🌸
شماره کارت گروه:(بزنین روی شماره کارت خودش کپی میشه)🌷
۶۲۷۳۸۱۷۰۱۰۱۶۹۶۱۷ایده ای نظری پیشنهادی انتقادی؟! اینجا بهمون بگو😉👇🏻 @hami_jahadichb اینجوری گروه رو به بقیه معرفی کن☺️ 🌿 https://eitaa.com/jahadichb
🔸مهد کودک برای بچه ها در مراسم شب اول محرم همراه با درست کردن ماکت و آشنایی با واقعه ی عاشورا برای کودکان
#پایگاه_ساجده
#قرار_گاه_فرهنگی_امام_سجاد_علیه_السلام
انتخابات را دوست دارم
زن نشسته بود روبه رویم. نشسته که چه عرض کنم رسماً لم داده بود. انگار انرژی نداشت حتی صاف بنشیند. با سر و وضعی آشفته و لباسهایی که معلوم بود کوچکترین تلاشی برای سِت کردنشان نکرده است. موهای پریشانی از دور تا دور روسری کج و کولهاش بیرون ریخته بود. لبهایش به قدری خشک بود که با هر کلمه ای که بر زبان می آورد، منتظر بودم ترک جدیدی بر آنها بنشیند. آنقدر بیانرژی حرف میزد که مجبور شدم سرم را بیاورم جلو تا بفهمم چه میگوید.
گفت سالهاست در یک خانه زندگی میکنیم ولی مثل دو تا غریبه ایم. من تنها غذا میخورم. توی اتاقم وقت میگذرانم. او هم تنها غذا میخورد. شبها که از سر کار می آید پای تلویزیون است تا روی مبل خوابش ببرد. شاید مدتها بگذرد و کلمهای بین ما رد و بدل نشود. دخترمان که ماهی یک بار از تهران برگردد برای دلخوشی اش چند کلمهای حرف میزنیم. 🌑
اما هفته پیش بعد از چند سال ساعت ها حرف زدیم و دعوا کردیم. سر اینکه برای دخترمان خواستگار پیدا شده بود. من مخالف بودم و او موافق. 🌘
وقتی از دعوایشان حرف زد، دستهای بیرمقش را مشت کرد. خون تازهای زیر پوستش به جریان افتاد که رنگ و روی چهرهاش را با نمک کرد. چشمهایش زنده شد. لیوان آب را از روی میز برداشت تا گلویش تازه شود. تکانی خورد، لبه صندلی شق و رق نشست و با مشتهای گره کرده گفت هرچه سکوت کردم بس است. پای دخترم که وسط باشد کوتاه نمیآیم. 🌗
انتخابات را دوست دارم، مثل شوک میماند... مرده را زنده میکند... خون زیر پوست جامعه به جریان میافتد... سکوتها میشکند... آدمهایی که سالها کنار هم بیتفاوت زندگی میکنند، حالا ساعتها مینشینند و بحث میکنند... کلی پیام رد و بدل میشود...نویسنده ها می نویسند... سخنوران منبر می روند... مخالفین و موافقین کلی انرژی و وقت برای قانع کردن هم میگذارند... از دست همدیگر عصبانی میشوند... گریه میکنند... میخندند... فحش میدهند... امید جاری می شود... جامعه زنده میشود، مثل همه آدمهای زنده که کلی هیجان تلخ و شیرین را در طول روز تجربه میکنند. نه مثل جنازهای بیروح و ساکت. 🌖
گوشتان را بیاورید نزدیک میخواهم یک راز را فاش کنم. بین خودمان بماند. من زوجهای متعارض را دوست دارم. همانهایی که وقتی روبه رویم نشستهاند در دعوا کردن به یکدیگر امان نمی دهند. همان هایی که مجبورم کلی قاعده در پروتکل درمانی شان بچپانم تا نظم جلسه حفظ شود و البته خودم هم زیر دست و پا له نشوم. زوج های متعارض کامشان تلخ است چون نمی دانند اختلاف نظر را چطور مدیریت کنند ولی زنده اند و امیدوار.... برای همین می جنگند برای تغییر
من یک درمانگرم و از زوجهای ساکتی که هر کدام به گوشهای از اتاق خیره شدهاند، میترسم. مثل دکتری که قرار است مردهای را زنده کند...
انتخابات را دوست دارم انتخابات حیات بخش است. 🌕
#انتخابات
#اُمید
#زوج_متعارض
خانم دکتر مدنی فر
ارسال مطالب باآدرس ما:
🌿https://eitaa.com/joinchat/2096300453Cf14bdc325d
یا غافر
السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره ...
به برکت ماه محرم و تمرکز محتوای هیئت قرآن و عترت بر سوره مبارکه مائده
🖤
امکان استفاده رایگان از نسخه الکترونیک کتاب ارتقای ظرفیت دینداری
✴️ نحوه استفاده از کتاب در نرم افزار طاقچه یا پاتوق کتاب:
طبق مراحل زیر این کتاب بصورت رایگان در نرم افزار طاقچه به کتابخانه شما اضافه میشود:
1- در تلفن همراه خود روی آدرس:
B2n.ir/x10432
کلیک کنید و گزینه دریافت کتاب از سایت طاقچه را کلیک کنید؛
2- روی گزینه ورود به حساب کاربری کلیک کنید؛
3- درصورتیکه عضو طاقچه هستید با شماره همراه خود وارد شوید؛
و در صورتیکه عضو طاقچه نیستید، از طریق گزینه ثبتنام وارد شوید؛
4- با ورود به گزینه خرید کتاب، گزینه کد تخفیف یا هدیه دارم را کلیک کنید.
5- moharam را در قسمت کد تخفیف وارد و گزینه ثبت را کلیک کنید و با صفر شدن مبلغ کتاب گزینه پرداخت از کیف پول طاقچه را بزنید تا بعد از چند ثانیه گزینه مطالعه روی صفحه شما فعال شده و با زدن آن کتاب به کتابخانه شما در طاقچه اضافه میشود.
(در صورت ابهام در استفاده از نسخه الکترونیک در طاقچه از [اینجا](http://quranahlebayt.com/?p=45398)
کلیپ راهنما را مشاهده فرمائید.)
#معرفی_کتاب
گاهی بدجور زیر بار مادری میشکنم...
انگاه که تمام معادلات هندسه ی مادریم به هم میریزد...
انگاه که نه صغری و کبری های منطقی جواب می دهد و نه معادلات چند مجهولی ریاضی!
1
🌿@z_z_Aramesh |زن زندگی آرامش|
میان تمام اموخته هایم میگردم تا شاید چاره ای پیدا کنم اما...
این از آن معادلات پیچیده ای ست که در هیچ کتابی نخوانده ام!
اخر کجای مسئله های ریاضی، xوyوz انقدر بد قلقی می کردند؟؟
پاسخxرا میابی yبی قراری میکند! yرا ساکت میکنی، صدای جیغ zبه هوا میرود ، z را به هزار ترفند آرام میکنی که ناگهانq کارخرابی میکند و تا به مباحث پوشکیش رسیدگی کنی بااااز xو y وz به جان هم میافتند و این وسط همqگریه ی بی اماااان و تو می مانی و این معادله هزار مجهولی و مجهول های هزار مشکله و مشکلات حل نشده و این هندسه ی در هم ریخته ی مادری!
انگاه که مستاصل می شوی و دوست داری هزاران بد و بیراه نثار تمام علومی کنی که فقط نظری مادری کردن را اموختند اما یکبار در این ورطه هولناک وارد نشدند و از دور، فلان نسخه را پیچیدند! حالا کجا نشستند؟ حالا که هیچکداماز صفحات کتابشان جواب آشفتگی مرا نمی دهد..
دست به دامان تلویزیون می شوم تا شاید او عصای دست مادریم شود!
اما...
آه و صد آه! همین حسرت را کم داشتم میان این اشفته بازار مادریم...
کاش مسئولین رسانه کمی از حال دل من خبر داشتند و انقدر دم به دم، کانال به کانال، زائران کوی بهشت را به رخ مادریم نمی کشیدند...
نمیدانند چه قدر سخت است برای مادری که فرزندان کوچک قد و نیم قد از سر و کولش بالا می روند و در همان حال حسرت کربلای نرفته اش در مقابل چشمانش، پا به پای زائران حسین، رژه می رود و اتشی می شود بر قلبی که تحت فشار است زیر بار مادری و دستش کوتاه از هم قدم شدن با عاشقان حسین...
مادری که سالهاست محروم شده و سهمش از، کربلا، کاسه ابی شده که پشت سر کربلایی ها میریزد تا بی خطر باشد زیارتشان...
ناخود اگاه اشک بر گونه هایم جاری می شود و رویای زیارت، داغی می شود بر قلب سوخته ام...
انگار غم قلب دلتنگم، بر تمام خانه احاطه کرد که فرزندانم متحیرشدند از اشک مادر و یک گوشه ساکت و آرام نشسته اند به تماشای مادری که حالا عصبانیتش را فراموش کرده و غرق حسرت است از این جاماندن...
با نوازش کودکانه یکی از فرزندانم به خود می آیم که مشغول پاک کردن اشک هایم شده... دختر کوچکترم با نگرانی به من چشم دوخته و با احتیاط میپرسد:از دست ما گریه میکنید؟
که خواهر بزرگترش لب می گشاید: نه، برای کربلا، برای امام حسین...
#مادرانه
#محرم
2
🌿@z_z_Aramesh |زن زندگی آرامش|