☘هر از چند گاهی پیام میداد و جویای رفتن بود و لحظهشماری میکرد. بااینکه وضع مالی خوبی نداشت هر آنچه داشت وقف بی بی کرده بود. حتی مجبور شد برای تهیه بلیت، ماشینش رو بفروشد.
🔸وقتی برای اولین بار چشمش به گنبد بی بی افتاد، بیاختیار به زمین افتاد و سر تعظیم در مقابل عمه سادات بر زمین گذاشت. هیچوقت فراموش نمیکنم اولین بار که به زیارت بی بی رقیه شرفیاب شد آنچنان ضجه میزد و اشک میریخت و فریاد میزد که گویی همه نزدیکانش را دقایقی قبل ازدستداده!!!
😔نیمهشب گه گاه صدای ناله کردنش را بر سر سجاده نماز شب میدیدم و اشکهایی که پایان نداشت.
👌کافی بود فقط بگویی #رقیه مثل شنیدن روضه باز ظهر عاشورا اشک میریخت.
سه چهار روز مهمان ما بود. وقتی به اجبار من به سمت ایران برمیگشت هر دو در فرودگاه دمشق اشک میریختیم. هرچند قدم که میرفت گاه پشت سرش را نگاه میکرد و منتظر بود تا بگویم بمان اما مصمم بر رفتنش بودم و با قطرات اشک بدرقهاش میکردم.
⚠️شاید تمام ترسم از این بود که اطمینان داشتم شهید میشود و جرأت رویارویی با خانوادهاش را نداشتم. دلم به حال همسر و فرزندانش میسوخت.
🔰آنها گذشته بودند از هم برای عشق اهلبیت اما من هرگز نمیتوانستم خرابی این لانه عشق را به چشم ببینم …
🔸خاطره ای نیز سید رضا علیزاده از ذاکرین اهلبیت در یادواره سردار شهید جواد اسماعیل پور طرقی نقل کرد. او گفت :
❤️یک روز به بهشت رضا رفته بودم در کنار مزار شهید مدافع حرم رضا اسماعیلی خلوت کرده بودم. شهید حسین محرابی کنارم آمد و دستم را گرفت و گفت بیا. گفتم کجا؟ گفت بیا یک روضه حضرت رقیه (س) برایم بخون. گفتم شما برو من میام. یک ربع منتظرم شد تا رفتم پیشش. خانواده شهید محرابی هم اونجا حضور داشتند.
😔 کنارش نشستم. گفت برام روضه حضرت رقیه(س) را بخون. گفتم کدوم روضه ایشان را بخونم. گفت روضه ای که تو همه ی مراسمات او می خونی بعد ادامه داد روضه ای که سه ساله امام حسین(ع) را زدند.
گفتم من روضه را می خونم ولی نقد چی بهم میدی؟ گفت: شفاعت. بعد ادامه داد وقتی من را میارن چهره غرق به خون من را خواهی دید.
سپس ادامه داد من روضه را با دو سه مصرع شروع می کنم شما بقیه اش را بخون
موهام و کشید بابا بابا
هی گفتم بهش میام میام
موهام و نکش میام میام...😭
2363985.mp3
7.58M
تمام عالم اسیر رقیه اند...
روضه #حضرت_رقیه (س) تقدیم به روح پاک شهدای #مدافع_حرم و #شهید_حسین_محرابی
@Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
❤️🕊خاطره ی حضور رهبر عزیز در خانه ی شهید از زبان همسر شهید
هفتمین روز عید و شب میلاد امام جواد ساعت 9 شب بود که مقام معظم رهبری به منزل ما تشریف آوردند، خیلی خوشحال شدیم و حس معنوی بسیار بالایی در خانه حاکم بود.
☺️ پیش از حضور ایشان به ما گفتند که آقای رئیسی قرار است بیاید ولی ما میدانستیم میهمان حضرت آقاست، در واقع دخترم زینب چند روز پیش خواب دیده بود که مقام معظم رهبری به منزلمان میآید، وقتی ایشان را دیدیم ذوق زده شدیم، توان صحبت و یا کاری را نداشتیم خوشبختانه خود حضرت آقا به خوبی جلسه را مدیریت کردند.
🌹شهید محرابی لحظه آخری که میخواست به جبهه برود به ما گفت قطعا من شهید می شوم و حضرت آقا به منزل ما می آید، سلام من را به ایشان برسانید و بگویید ببخشید که یک جان بیشتر نداشتم تا تقدیمتان کنم. وقتی این را به مقام معظم رهبری گفتم ایشان گفتند که خوشحالم در منزل شهید هستم.
🌸🕊شهید گفته بود که تا قبل از حضرت آقا هیچ مسئولی به منزل ما نمی آید که واقعا هم همینطور شد وقتی موضوع را به مقام معظم رهبری گفتم ایشان پرسید چه مدت از شهادت میگذرد؟ گفتم یک سال و چهار ماه، ایشان فرمودند ببخشید که دیر آمدم. گفتم این چه حرفیست منت سر ما گذاشتید.
👤خانم بلدیه بهترین بخش این دیدار را دعای مقام معظم رهبری در حق همسرش دانست و بیان داشت :
❤️برایم جالب بود که حضرت آقا در لحظه ورودشان دعا کردند که شهید با پیامبر محشور شود. نگاه ایشان به ما و بچهها بسیار شیرین بود.
🍒زمانی که زینب ماجرای خواب چند روز پیشش را که خبر از حضور حضرت آقا داشت در جمع تعریف کرد ایشان گفتند که از دل پاک این بچههاست که برخی مسائل را میفهمند و فرمودند در دیدارهای قبلی با خانواده شهدا این اتفاق تکرار شده است که کسی در خواب از حضور ما مطلع شده است این نشان از این دارد شهدا عند ربهم یرزقون هستند.
🌹 ایشان ادامه دادند که شهدا به ما لبخند میزنند، همه عرفا، صلحا و ما به مقام شهدا غبطه میخوریم، گفتم آقا شما چرا؟ شما که شهید زنده هستید، فرمودند ما هم به مقام شهدا غبطه میخوریم.
❤️مقام معظم رهبری قرآنی تبرکی به ما هدیه داد و یکی از انگشترهای دستشان را به زینب و فاطمه و یکی دیگر را به محمد مهدی تقدیم کردند که این بالاترین نعمت و هدیه بود.