eitaa logo
زنده باد یاد شهدا
222 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
4هزار ویدیو
164 فایل
امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست *مقام معظم رهبری* yazeinab14 به یاد شهید مدافع حرم حامد جوانی 🌷⚘🌺 وشهید دفاع مقدس مرتضی طلایی 🌷🌺🌹 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
مشاهده در ایتا
دانلود
مادر و پدرم عاشق هم بودند. پدرم در کارهای خانه خیلی به مادرم کمک می‌کرد. در خانه غذا درست می‌کرد و ظرف می‌شست. عموی من هم در دوران هشت سال دفاع مقدس شهید شده است. مادربزرگم که پیش از این هم مادر شهید بود، طبقه بالای خانه پدرم زندگی می‌کرد. صبح به صبح پدرم می‌رفت بالا برایش نان داغ می‌برد. گاهی خم می‌شد روی پای مادرش و پای مادربزرگم را می‌بوسید.
همیشه همسرداری اش خاص بود؛ وقتی می خواستیم با هم بیرون برویم، لباس هایش را می چید واز من می خواست تا انتخاب کنم و از طرف دیگر توجه خاصی به مادرش داشت. هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمی دید، تعادل را رعایت می کرد به خاطر دل همسرش ، دل مادرش را نمی شکست و یا به خاطر مادرش به همسرش بی احترامی نمی کرد. آقا مهدی تأکید بسیاری داشت که در شهر کرمانشاه مراسم های مذهبی شیعی را با حضور سخنرانان و مداحان معروف برگزار کند و اولین کسی بود که این جرأت را پیدا کرد تا در این شهر چنین مراسم هایی برگزار کند و تمام تلاشش را می کرد تا تمام امکانات را برای عزاداران این مراسم مهیا کند، حتی به این مهم هم توجه داشت که به خاطر شرایط جوی کرمانشاه اگر هوا دگرگون شد، عزاداران کوچکترین سختی ای را احساس نکنند .
یکی از دوستان همرزم پدرم می‌گفت: "در دوران دفاع مقدس که پدرت سن کمی داشت، اما یک سر و گردن از همه‌ی ما بالاتر بود. از همان ایام می‌شد ایشان را مربی خطاب کرد." تمام همرزمان و کسانی که در زمان دفاع مقدس تا همین حالا با ایشان همسنگر و دوست بوده‌اند، وی را یک «صیاد ماهر» و یک مربی بزرگ تاکتیک می‌دانستند. از نظر دوستان پدر شهیدم، ایشان فردی بسیار خوش اخلاق و خوش سخن بودند. همیشه در صورتشان آرامش خاصی بود و زود با دیگران ارتباط برقرار می‌کردند و بواسطه این خوش اخلاقی دوستان زیادی داشتند. ایشان زندگی عشایری و ایلیاتی را سپری کردند و همیشه لقمه‌ی حلال بر سر سفره‌ی خانواده می‌گذاشتند. یکی از مشخصه‌های شهید اعتماد به نفس بالا و حضور در عملیات‌های متداول بود که باعث شد همرزمانش نسبت به وی بسیار علاقه داشته باشند و به وی لقب «حاج ستار» را بدهند.
همیشه روحیه جهادی داشت، هیچ وقت خستگی هایش را وارد خانه نمی کرد و در خانه همیشه شاداب بود و می گفت کار و خستگی را باید در موقع آمدن به خانه پشت در بگذاری و بعد وارد خانه شوی. همرزمانش همیشه می‌گفتند که ایشان در همه چیز یک فرد نمونه بود، در خانه برای ما یک پدر فداکار، در ورزش یک ورزشکار با پشتکار بالا، در جبهه یک تاکتیک کار واقعی؛ این از خصوصیاتی است که بدوت اغماض باید در مورد شهید بیان کرد.
بعد از عقد برای اولین سفر به مشهد رفتیم. دلش راضی به مرخصی زیاد نبود. می‌گفت مثل این است که یک معلم، دانش‌آموزانش را رها کند و به سفر برود! اگر من زیاد دلتنگ خانواده می‌شدم و قرار به سفر به تهران بود، چند روز را هم به قم می‌رفتیم و برمی‌گشتیم. سفرهایمان اغلب دیدار با خانواده‌ها بود؛ اصفهان، تهران، قم. صالح مقید بود اگر ساعات بیشتری را در محل کار می‌ماند، برای آن زمان برگه حق مأموریت امضاء نمی‌کرد! با اینکه آن لحظات کارهایی که در طول روز یا هفته به اتمام نرسیده بود را انجام می‌داد، ترجیح می‌داد آن ساعت داوطلبی باشد و هیچ پاداشی برای آن قبول نمی‌کرد.
وقتی به خانه پدرم می‌آمدیم، در عین سادگی و بی‌آلایشی بسیار شوخ‌طبع بود. لحظاتی که صالح می‌آمد، فضای ساکت خانه کاملاً شکسته می‌شد. همه دوستش داشتند. برای مادرم مثل پسر بود نه داماد. یک حس علاقه توأم با احترام... کمک‌کار همه بود، مثلاً به طور ویژه به پدربزرگ و مادربزرگش کمک می‌کرد و آنها حتی بیشتر از فرزندان خودشان او را دوست داشتند. یادم هست وقتی از محل کار برمی‌گشت، در اوج خستگی به خانه آنها می‌رفت تا اگر کاری دارند انجام دهد. خانه آنها باغ کوچکی بود که در حیاط آن درختان پرتقال، سیب و... داشت. چیدن میوه‌ها از عهده آنها خارج بود و صالح تنها کسی بود که تمام کار باغ را انجام می‌داد. حتی اگر آنها می‌خواستند به قم بیایند برایشان اتومبیل می‌گرفت و به راننده سفارش می‌کرد دقیقاً آنها را به دَرِ خانه پدرش برساند. پدربزرگ و مادربزرگ با اینکه پسرشان (دایی آقا صالح) هم شهید شده است، هنوز هم شهادت صالح را باور نکرده‌اند...
او همیشه خوش برخورد و خندان بود. مخصوصاً در محیط کار همه ی همکاران از استاد کار تا بقیه ی شاگردان شیفته ی اخلاق و رفتار وی شده بودند. پس از پایان کار نیز روانه ی مسجد می شد تا با صوت خوشش اقامه ی نماز را به اطلاع مؤمنان برساند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مجلس پیامبر، مجلس حلم، حیا، خیر و امانت بود. در حضور او صدای کسی بلند نبود و از کسی بدگویی نمی شد. هنگامی که آن حضرت سخن می گفت، هم نشینانش سکوت اختیار می کردند و به سخنانش گوش می دادند. پایین مجلس می نشست و به مردم دستور می داد که آنان نیز چنین کنند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «حق مجالس را ادا کنید.» روزی از ایشان پرسیدند که حق مجالس چیست؟ پیامبر فرمود: به اطراف نگاه نکنید؛ جواب سلام را بدهید؛ نابینایی اگر وارد شد، راهنمایی اش کنید؛ امر به معروف و نهی از منکر کنید؛ هرگاه یکی جای خود را ترک کرد و دوباره به آنجا بازگشت، بر آنجا حق اولویت دارد. پیامبر خدا در هر نشست و برخاست، خدا را یاد می کرد. هنگامی که شخصی با او هم مجلس می شد، از جای خود بلند نمی شد تا وقتی که او بلند شود؛ مگر در صورتی که کار با عجله ای برای او پیش آمده باشد که در این صورت، از او اجازه می گرفت و مجلس را ترک می کرد.
پیامبر دعوت شخص آزاد یا بنده یا کنیز یا تهی دست را با آغوش باز می پذیرفت. از بیماران حتی در دورترین نقطه شهر عیادت می کرد. در تشییع جنازه حضور می یافت. اگر کسی از حضرت عذرخواهی می کرد، عذر او را می پذیرفت. در خوراک و پوشاک بر غلامان و کنیزان خویش برتری نداشت و هنگامی که شخصی آزاد یا غلام و کنیزی از آن حضرت حاجتی می خواست، به سرعت اقدام می کرد. اَنَس می گوید: اگر پیامبر یکی از اصحاب خود را تا سه روز نمی دید، احوال او را می پرسید؛ اگر به سفر رفته بود، برای او دعا می کرد و چنانچه مسافرت نکرده بود، از او دیدن می کرد و اگر بیمار بود، به عیادتش می رفت. رسول خدا صلی الله علیه و آله هیچ گاه اصحاب خود را به نام کوچک صدا نمی زد، بلکه کنیه آنان را می گفت و اقوام را با آن نامی که بیشتر دوست می داشتند، می خواند و هیچ گاه سخن کسی را قطع نمی کرد. می گویند بنا بر رسمی در گذشته، خدمت کاران شهر مدینه با ظرف های مخصوص برای اربابان خود آب می آوردند. در این میان، پس از ظهور اسلام، آنان همه روزه پس از نماز صبح، ظرف های آب را خدمت پیامبر می بردند تا آن حضرت دست خود را در آنها قرار دهد و به این طریق متبرک شوند. چه بسیار روزهای سرد که این کار انجام می شد و پیامبر بدون اینکه اظهار ناراحتی کند و بی هیچ مخالفتی، دست خود در آن آب های سرد می گذاشت.
انسانی با صلابت و روحیه جهادی، اهل مطالعه، بسیار پر کار و مسئولیت پذیردرعرصه های گوناگون جامعه بود، از این رو در ایجاد انجمن اسلامی و کتابخانه محل کارش شرکت ایران خودرو نقش بسزایی داشت.
مهدی خیلی مهربان بود. هرگز عصبانیتش را ندیدم. می‌گفت با عصبانیت هیچ چیزی درست نمی‌شود. همیشه با فکر و صحبت مشکلات را حل می‌کرد. نترس و باگذشت بود. منفعت‌طلب نبود. یکی از خصوصیات مهدی که بسیار آن را دوست داشتم، وابسته نبودن به دنیا بود. او حقوقش را به نیازمندان می‌بخشید. بعد از شهادتش برخی نزد ما آمدند و گفتند که او به ما کمک مالی می‌کرد ما هم سعی کردیم که راه مهدی را ادامه دهیم.
بارزترین ویژگی فرزندم بود، هیچ‌گاه تندخویی و یا صدای بلند عبدالکریم را نشنیدم. او همواره بود و داشت.🌹 حتی اگر موضوعی فرزندم را آزرده‌خاطر می‌کرد، هیچ‌گاه آن را به روی ما نمی‌آورد. از کودکی در وجود عبدالکریم نهادینه شده بود.🌺 او با همه با گذشت و مهربانی رفتار می‌کرد؛ حتی با کسی که با وی بدرفتاری کرده بود. یکی از دوستانش می‌گفت:« روزی به ناحق با عبدالکریم بد صحبت کرده بودم. ساعاتی بعد هنگام برگشتن از کوه موتور سیکلتم خراب شد و در بیابان مشغول تعمیر آن شدم. وقتی عبدالکریم این صحنه را دید؛ بدون ذره‌ای دلخوری، به یاری من آمد. او بدرفتاری من را با لطف و محبت خود پاسخ داد و من را شرمنده‌تر کرد.»😞🍃 همرزمان شهید نقل می‌کنند که در سوریه وارد منزلی می‌شوند که حیواناتش از تشنگی در حال تلف شدن بودند. عبدالکریم مسیر بسیار طولانی را از آن منزل تا یافتن آب طی می‌کند تا برای حیوانات آب تهیه کند. 🍃🌸اگر شهید عبدالکریم پرهیزگار نبود، جاده بوکمال به دست داعش می‌افتاد و به دنبال آن شهر بوکمال نیز سقوط می‌کرد. او به تنهایی با ۴۰ تن روبه‌رو می‌شود و پس از به هلاکت رساندن ۳۷ نفر از آن‌ها، فشنگ‌هایش تمام می‌شود. به سوی او حمله می‌کنند تا اسیرش کنند، اما این بار با سرنیزه دفاع و دو نفر دیگر را مجروح می‌کند و در نهایت به شهادت می‌رسد. شهید پرهیزگار متولد ۱۳۶۵ و نخستین شهید مدافع حرم شهرستان خفر در استان فارس است. او ۲۰ آذر ۹۶ در سوریه به شهادت رسید. 🌹