eitaa logo
زندگی بعد از مرگ
4.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
5.3هزار ویدیو
68 فایل
با حضور کارشناسان در خصوص عوالم پس از مرگ و تجربه های مشرف به مرگ با شما به گفتگو می نشیند. تالار مشارکت جمعی کاربران https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b ارتباط با ادمین @valayat لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ـ ۲۹ گفت: پس این همه علما و مؤمنین که در آنجا با حور و قصور شاد و مسرورند، از دوستان اهل بیت علیهم السلام نیستند؟ و یا حسّ انتقام در آنها نیست؟ و دیگر آنکه، ظالمان حالا به انتقام الهی گرفتارند. گفتم: هر کس به حال خود بیناتر است، من تا انتقام نکشم، دار السرور من، بیت الاحزان است و نعمت ها بر من نقمت است و امّا دیگران چرا مسرور و شادند و … و … و … ؟ باید از خود آنها پرسید نه از من. و امّا گرفتاری آنها به انتقام الهی که بزرگ تر و شدیدتر است از انتقام ما شکّی نیست، ولی تصدیق می فرمایید که تا کسان مظلوم به دست خود قصاص نکنند و انتقام نکشند، دلشان خنک نمی شود. و از این جهت حقّ قصاص برای ورثه ثابت شده است اگرچه کسی دیگر بر ظالم شدیدتر صدمه وارد کند. سخن کوتاه! خدا فرموده است: 🌱 «وَأُخْری تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ» (صف/۱۳)؛ و [نعمت] دیگری که آن را دوست می دارید [به شما عنایت می بخشد]و آن یاری خداوند و پیروزی نزدیک است. و انتقام محبوب ماست و تا به محبوب نرسیم، دار السرور نداریم، نه آنکه هست و من نمی آیم! 🌾 دلگشا بی یار، زندان بلاست هر کجا یار است، آنجا دلگشاست خوش تر از هر دو جهان آنجا بود که مرا با تو سر سودا بود سخن کوتاه! حقیقتاً بهشت و دار السرور و امثال این اسامی، انبساط نفس و به مراد دل رسیدن است و باقی زیادی است، والسّلام. هادی مدّتی سر به زیر انداخت و خاموش ماند، پس از آن گفت: در اینجا می مانی؟ گفتم: نه! گفت: به کجا می روی؟ گفتم: نمی دانم و مستقرّی برای خود نمی دانم، همین قدر می دانم که در هر کجا باشم، در عذابم. سر به بیابان می گذارم و خاکسترنشین می شوم. 🌾 غم عشقش بیابان پرورم کرد هوای بخت، بی بال و پرم کرد به مو گفتی صبوری کن صبوری صبوری طُرفه خاکی بر سرم کرد هادی چاره ای ندید، به شهر مراجعت کرد. به صفیّه نیز گفتم: تو هم، اگر میل داری، به وطن خود برگرد که مرا با تو سر و کاری نیست. اگر به صدّیقه طاهره علیها السلام رسیدی، سلام مرا ابلاغ کن و چگونگی حال مرا عرض کن. او هم خیمه و سراپرده خود را کَند و رفت. من هم گوشه خلوتی را جستم و به گریه و زاری ونیاز نشستم. 🌾 تن محنت کشی دیرم خدایا! دل حسرت کشی دیرم خدایا! ز شوق دلبر و داد فراقش به سینه آتشی دیرم خدایا! 🌾 بود درد مُو و درمانم از دوست بود وصل مُو و هجرانم از دوست اگر قصّابم از تن وا کره پوست جدا هرگز نگردد جانم از دوست 🌾تو دوری از برم، دل در برم نیست هوای دیگری اندر سرم نیست به جان دلبرم کز هر دو عالم تمنّای دگر جز دلبرم نیست 🌾 مرا نه سر، نه سامان آفریدند پریشانم، پریشان آفریدند پریشان خاطران رفتند در خاک مرا از خاک ایشان آفریدند 🌾 اگر دردم یکی بودی، چه بودی؟ اگر غم اندکی بودی، چه بودی؟ به بالینم حبیبی یا طبیبی از این دو گر یکی بودی چه بودی؟ یک نفر دوان دوان آمد [و گفت]: حبیب بن مظاهر رحمةﷲعلیه تو را به وسیله تلفن خواسته است. گفتم: او در کجاست؟ گفت: در شهر است. گفتم: یقین هادی در رفتن من به شهر، متوسّل به او شده است. آمدم به پای تلفن، پس از اعلام و سلام، گویا راز و نیازهای مرا شنیده بودند، فرمودند: 🌾 چرا آزرده حالی، ای پسر جان! مدام اندر خیالی، ای پسر جان! بیا خوش باش و صد شکر خدا کن که آخر کامیابی ای پسر جان! جوابش دادم: 🌾 پدر! گلشن چو زندانه به چشمم گلستان، آذرستانه به چشمم بدون کام دل، آن زندگانی همه خواب پریشانه به چشمم جواب داد: 🌾 بوره سوته دلان، گرد هم آییم سخن با هم گریم، غم وانماییم ترازو آوریم، غم ها بسنجیم هر آن سوته تریم، سنگین تر آییم جواب دادم: 🌾 غم درد دل مو بی حسابه خدا دونه که مرغ دل کبابه حبیبا چون فدا گشتی در آن روز نداری غم ترازومان کتابه یعنی کتاب ناطق الهی، چنان که حضرت حجّت عصرعلیه السلام فرموده است: چون در وقت استنصار و استغاثه آن معشوق(امام حسین علیه السّلام) در عالم نبودم که یاری اش نمایم و خود را در حضورش فدا سازم - که منتهای آمال عشّاق است - از این رو همیشه در سوز و گدازم که: «سوگند یاد می کنم که حتماً شب و روز بر تو ندبه کنم، و به جای اشک از دیدگانم خون می گریم». و در مکتب عشق ثابت و محقّق است که عشّاقی که در حضور معشوق، فدای او شوند ... ... ادامه دارد 📺 با حضور کارشناسان در خصوص عوالم پس از مرگ و تجربه های مشرف به مرگ با شما به گفتگو می نشیند. تالار مشارکت جمعی کاربران https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b ارتباط با ادمین @valayat لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ـ ۳۰ در مکتب عشق ثابت و محقّق است که عشّاقی که در حضور معشوق، فدای او شوند به منتهای آرزوی خود رسیده و افسوس و حسرت و غم و غصّه ای نخواهند داشت، و تو ای حبیب! از این قبیلی. امّا قبیل (گروه) اوّل، - که سرور آنها امام زمان علیه السلام است که ترسیده اند تا خدمت و یاری بنمایند و یا معشوق را از چنگ ظالم خلاص کنند و یا آنکه خود را فدا کنند - چنین بیچاره ای همیشه در سوز و گداز و آتش حسرت در دل او شعله ور باشد و هیچ شربت آبی بر او گوارا نشود و در عوض شراب و طعام، خون جگر خورد و ما از آن قبیلیم. یا حبیب! پس از کجا شما با ما هم ترازو می شوید؟ و از کجا که بر ما و بر شما یکسان خوش بگذرد؟ همان کاری که شما در کربلا کردید، که از شدّت شوق برهنه به میدان میرفتید. 🌾 قلب های خود را از روی زره پوشیده اند و برای جان بازی می شتابند. همان عیش، شما را گوارا نموده و شراب شما را چاشنی داده، ولکن ما آن را نداشته ایم و حسرت آن را به گور بردیم یا حبیب! 🌱«وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً، بَلْ أَحْیآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (آل عمران/۱۶۹) 🌱 هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند مرده اند، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. و مشمول این آیه تویی نه من، یا حبیب! و تو حیات تازه گرفتی و من مرده هستم. یا حبیب! تو خوشبخت بوده ای و ما بدبخت شده ایم! یا حبیب! مگر تو از سوز و گداز امام دوازدهم علیه السلام در آن زوایا و خرابه های دنیا خبر نداری که چه شب و روزی بر او می گذرد و اگر تو هم مثل ما حسرت به گور شده بودی، به حال او خون گریه می کردی که: «قدر سوته دل (سوخته دل)، دل سوته (دل سوخته) دونه». 🌾 اگر کشتگان را دل داوری است نه بر کشته، بر زنده باید گریست و چون تلفن ازآن نمره (نوع) تلفن هایی بود که در موقع مکالمه عکس و صورت یکدیگر را می دیدند، دیدم حبیب حالش منقلب و سرافکنده و اشک ریزان است. با خود مترنّم شدم: 🌾 منم آن آذرین مرغی که فی الحال بسوجم عالمی را گر زنم بال مصوّر گر کشد نقشم به دیوار بسوجم عالم از تأثیر تمثال از پای تلفن برخاست … و هکذا(همچنین) من رفتم و دیگر صحبت را قطع نمود و رفت. اهالی آنجا که قبلاً مرا دیوانه پنداشته و متعجّبانه نظر می کردند، پس از گفت و گو با حبیب بیدار شده، دور مرا گرفتند و گفتند: معلوم شد تو دیوانه نیستی چرا چنینی؟ گفتم: لابد از محبّین اهل بیت پیغمبرید، و إلّا در اینجا راه و جا نداشتید و البتّه امام زمان مهدی موعود[ارواحنافداه] را میشناختید که چشم روشنی پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام و همه مؤمنین است. گفتند: ما از رعایا و عشّاق و خاک ساران درگاه اوییم. گفتم: شنیده اید که او در صبح و شام، گریان و نالان و در سوز و گداز است؟ آن هم نه یک سال و نه ده سال، بلکه متجاوز از هزار سال؟! گفتند: بلی! ولی کاری از دستمان برنمی آید. گفتم: از دستتان بر نمی آید که ترک این عیش و عشرت و مسرّت نمایید؟ مرده باد عاشقی که به رنگ معشوق خود نباشد! او آن طور گرفتار و در فشار طول انتظار، و شما این طور به چهار بالش عیش و عشرت و راحت و مسرّت و متّکی و سوار! مع ذلک(با این حال) دعوی محبّت می نمایید. این نه اثر محبّت است: «بهترین گفتار آن است که کردار آن را تصدیق کند». آن جمع که هزاران نفر بودند، حالشان منقلب شده و رفتند. دیدم خیمه ها برچیده و دستگاه ها برهم خورده، همه لباس کهنه پوشیده، با سر و پای برهنه آمدند. گفتم: هی بنازم غیرت تان را! حال رو به بیت المعمور ایستاده، بخوانید: 🌱 «أَمَّنْ یُجِیبُ المُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ» (نمل/۶۲) 🌱 کسی دعای شخص درمانده و بیچاره را اجابت و گرفتاری و رنجوری او را برطرف می سازد؟! به صورت بلند، که بدن ها گرم شود و مراد از این مضطرّ خود امام زمان علیه السلام است. کم کم از طرف حبیب بن مظاهر و هادی، این قضیه در وادی السلام منتشر و شورشی و به هم خوردگی پیدا شد و در مجامع اهالی حومه، در موضوع غریبی و بی ناصری و شدّت اضطرار و طول انتظار امام زمان علیه السلام و حسّ پیدا شدن انتقام در روحیات آنان، نطق های آتشین می نمودیم. و همچنین در خود وادی السّلام و مجامع، خطابه تشکیل داده و خُطبا به کرسی خطابه رفتند و نطق های بلیغ در آن ادا می نمودند. ... ادامه دارد 📺 با حضور کارشناسان در خصوص عوالم پس از مرگ و تجربه های مشرف به مرگ با شما به گفتگو می نشیند. تالار مشارکت جمعی کاربران https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b ارتباط با ادمین @valayat لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ـ ۳۱ کم کم به توسّط خبرهای وصیفه ها (خدمت گزاران) که از اینجا رفتند و این جوش و خروش اهالی و به هم خوردگی حالشان که در مناظر مبادی عالیه و ارواح مکرّمه به منزله رژه و پرده سینما مشهود بود. مطلّع شدیم که علی بن ابی طالب و حضرت زهرا - اُمّ الائمّه - علیهم السلام با ده نفر از اولاد معصومین شان بر روا شدن این حاجت لب به شفاعت گشوده اند، ولی پیغمبرصلی الله علیه وآله متعذّر شده بودند که هنوز خبیث از طیّب و مؤمن از کافر ممتاز نشده، بلکه: 🌱 «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً» (فتح/۲۵) 🌱 اگر [مؤمنان و کفّار] از هم جدا می شدند، حتماً کافران را عذاب دردناکی می کردیم. و همین آیه است که موجب این همه طول انتظار شده است و نعره های مان در آن حال به دعا بلند می شود: 🤲 «اللَّهمّ فرّج فرجاً عاجلاً کلمح البصر أو هو أقرب من ذلک یا محمّد یا علیّ! یا علیّ یا محمّد! أُنصرانی فإنّکما ناصرای، واکفیانی فإنّکما کافیای(دعای فرج) 🤲 خداوندا، [در امر فرج امام زمان علیه السلام] فرج و گشایش فوری، مانند چشم برهم زدن و یا از آن هم نزدیک تر عنایت فرما! ای محمّد و ای علی! ای علی و ای محمّد! مرا یاری نمایید که شما یاری دهنده من هستید و مرا کفایت نمایید که شما کفایت کننده من هستید». بس که یا محمّد و یا علی! یا علی و یا محمّد! گفتیم، این دو رئیس را نیز منقلب نمودیم و حضرت زهراعلیها السلام نیز این آتش را دامن می زد، مبادی عالیه نیز دست به دعا بلند نمودند، که: 😭😭😭 «خداوندا! با ظهور قائم ما در فرج و گشایش امور شتاب فرما! و با یاری او از دشمنانمان انتقام بگیر! و بندگان خالص خود را ظاهر فرما تا به هنگام بلا و گرفتاری، از عبادت تو، دست نکشند و کسی را شریک تو نسازند». و نزد ما لوحی بود که گفت و شنود هایی که در ملأ اعلی می شد، در آن لوح کپیه می شد و ما مطّلع می شدیم. از حضرت حق خطاب رسید که: «ای محمّد! درخواست تو را پذیرفتم و به زودی به آن وفا خواهم کرد». پیغمبرصلی الله علیه وآله عرض نمود: ما راضی بوده ایم به رضای تو. «هرچه آن خسرو کند، شیرین بود». ولی بنده ای از بندگان تو وارد مهمانخانه تو شده و با سایر مهمانان بر سر سفره مهمانی نشسته، ولی دست دراز نمی کند تا اینکه حاجت شان روا گردد و حاجت شان ظهور مهدی موعودعلیه السلام است و چنین می گویند: امام زمان و محبوب ما به واسطه مصایب وارده و طول انتظار، عیش و نوش بر او گوارا نیست، پس چطور بر ما گوارا شود؟ و چطور می شود او در گریه باشد و ما در خنده و سرور باشیم؟ مرده باد عاشقی که به رنگ معشوق نباشد! و چون در دنیا به این عادت آموخته شده اند که هرگاه حوایج و خواهش بزرگی از کریمان داشتند، اگر تا آن حاجت روا نمی شد، در سر سفره آن کریم دست دراز نمی کردند، آن میزبان کریم آن حاجت را بلا تأمّل برمی آورد، ولو هرچه بر او سخت و مشکل بود. و معتقدند: «تو بزرگوار ترین بزرگواران و بر هر چیز توانا و محلّ حوایج درخواست کنندگان و فریادرس بیچارگانی، هیچ کس نمی تواند حکم تو را برگرداند، و یا از فرمانت جلوگیری کند». و ما همچون شتران تشنه که برآب ورود کنند، در اطراف آن لوح که کلمات پیغمبرصلی الله علیه وآله در آن کپیه می شد، ازدحام نموده و از نکات و اشارات آن کلمات فهمیدیم که میل دل پیغمبرصلی الله علیه وآله به طرف ما می دود، ولی برای بعضی از ملاحظات وسط ریسمان را گرفته است. امیدواری کلّی حاصل نمودیم که شاهد مقصود را به زودی در آغوش در خواهیم آورد، همان طور به صورت ازدحام و پهلو زدن و فشار یکدیگر، با صورت های برافروخته از خوشحالی، منتظر جواب حق روی آن لوح هستیم که جواب پیغمبرش صلی الله علیه وآله را چه خواهد داد؟ و مطمئن هستیم که به نجاحِ مقصود جواب خواهد داد. چه میل دل پیغمبرصلی الله علیه وآله به این طرف مشهود حق بود و آن بیان پیغمبرصلی الله علیه وآله که قدرت و کرم حق را به جوش می آورد، به جز روا کردن حاجت، جوابی برای حق نگذاشت. ولی حقّ متعال مقداری در جواب پیغمبرصلی الله علیه وآله تأمّل و سکوت نمود... ... ادامه دارد 📺 با حضور کارشناسان در خصوص عوالم پس از مرگ و تجربه های مشرف به مرگ با شما به گفتگو می نشیند. تالار مشارکت جمعی کاربران https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b ارتباط با ادمین @valayat لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ـ ۳۲ حقّ متعال مقداری در جواب پیغمبرصلی الله علیه وآله تأمّل و سکوت نمود. گویا تردید در جواب دارد: «همانند تردید خداوند در گرفتن روح بنده مؤمن خویش» که جواب حبیبش را به «لا=نه» بدهد «در حالی که خداوند از ناراحت کردن مؤمن کراهت دارد» و یا به «نعم=آری» بدهد و شاید سلسله تقادیر به این زودی مقتضی نشده است. ناگهان جواب حق این طور صورت گرفت که: «انتقام ما، از اعداء در برهوت باشد، ما یتصوّر (آنچه به تصویر کشیده شده یا تصوّر می شود) در نزد ولیّ ما، حجّة بن الحسن العسکری علیهما السلام مکشوف(معلوم) است و او چندان از تأخیر در انتقام دنیوی نگرانی ندارد و رضای او منوط به رضای ماست، که: 🌱 «وَما تَشآؤُونَ إِلّا أَنْ یَشآءَ اللَّهُ» (انسان/۳٠)؛ و تا خدا نخواهد [شما] نخواهید خواست. و امّا این گروه کم استعداد که حوصله شان تنگ شده و مجالسی تشکیل داده و ختم گرفته اند - اگرچه درجه ای هم حق دارند - که دریای رحمت و غیرت مرا به جوش آورده اند، بر من لازم شده است که جبران درد دل آنها را بنمایم که مهمان منند، لذا فوجی از ملائکه را فرستادم که آنها را به سرحدّ برهوت ببرند و آنها ببینند که بر دشمنان از سختی و عذاب چه می گذرد تا دل هایشان خنک شود. پس از تمام آن کلمات، به واسطه اختلاف در مشارب (مسلک ها) و مذاق (سلیقه ها) و آّب گیری فهم ها، قاله قاله (منازعه در گفت و گو) و مباحثه در میانشان درافتاد. یکی می گفت: ما به سرحدّ برهوت نمی رویم، مگر ما نمی دانیم که اجمالاً آنها معذّبند؟ مع ذلک، خدا به ما حق داده است که به دست خودمان قصاص و احقاق حقّ مان را بنماییم. دیگری می گفت: باید برویم به سرحدّ برهوت، تماشا و سیاحتی می نماییم و البتّه برای قلبمان مقداری تشفّی حاصل خواهد شد و اگر بالکلّیه شفا نیافتیم، بیش از این نباید تعقیب کنیم که مبادا لج کند و آن سرش بالا بیاید، چنان که در دنیا از سست عنصری شیعه لج کرده و این قضیّه را به تأخیر انداخته. و دیگری می گفت: خیر! باید پس از دیدن برهوت، مطلب را تعقیب نماییم، هرچه می شود، بشود، ما بیش از این صبر و حوصله نداریم. و علی الجمله (خلاصه)، چنان قال و قیلی (گفت و گویی) رخ نمود که صد درجه از حمّام زنانه بدتر بود، و حرف ها غالباً مفهوم نمی شد و هر چه امر به سکوت و آرامی می نمودیم، مفید نبود، تا اینکه فوج ملائکه وارد شدند با یک جبروت و طمطراقی (شوکتی) که دیده ها خیره می شد، خصوصاً وقتی که ما را به لباس های کهنه و سر و پای برهنه و ژولیده و گرد آلود و ذلیل ملاحظه نمودند، بخصوص مرا که این آتش ها همه از گور من بیرون شده بود، از همه خراب تر دیدند. آن کبریایی و منّایی شان نسبت به ما اوج گرفت و به نظر حقارت به ما نگریستند؛ همان نظری که در اوّل خلقت به ما داشتند و به آمدن اینها، ثوره (شورش) جماعت فرو نشست. من هم برای رفع اختلاف آرا و وانمود کردن به آقایان ملائکه که بر ما فضلی ندارند، بلکه ما افضل از آنهاییم، بدون اعتنا به آنان به منبر رفتم و شروع به خطبه نمودم. آنها تعجّب نمودند که من در حضور آنها چه می توانم بگویم و از روی بی اعتنایی در مجلس نشستند. من هم خواندم: «به نام خداوند رحمت گستر مهربان. ستایش مخصوص خداوندی است که معبودی جز او نیست. هم او که به آشکار و نهان آگاه و رحمت گستر و مهربان و فرمانروای منزّه از هر عیب و سالم از هر آلایش و ایمنی بخش و مراقب بر همه چیز است. خداوند سرافراز و جبّار و متکبّری که پروردگار جهانیان، اجابت کننده دعای درماندگان، برطرف کننده ناراحتی گرفتاران، ترحّم کننده به بیچارگان، ایمنی بخش بیمناکان و دادرس دادخواهان و کوبنده متکبّران است». در اینجا ملائکه به زانو در آمده، نشستند. برای اینکه کلمه آخری شاید درباره آنها بود. «سلام و درود بر اوّلین عدد (از مخلوقات) و سایه خداوند یگانه و بی همتا، و سرآغاز کتاب وجود و آغاز نور هستی، حقیقت بیت المعمور (کعبه مقدّس) و کتاب نوشته شده (لوح محفوظ، قرآن مجید) و بر آل او که انوار درخشان و سلاله پاک پیامبران، برگزیده فرستادگان الهی و انتخاب شده پروردگار جهانیان به ویژه بر پسرعموی عزیزش و داماد گرامی اش و جانشین و خلیفه بر حقّش، آنکه دارای امور شگفت انگیز و کارهای فوق العاده، برهم زن لشکریان کفر است، شیر همیشه پیروز علی بن ابی طالب. بعد از سلام و درود، خداوندِ گرامی گوینده و سخنور می فرماید: به نام خداوند بخشنده بخشایشگر. «ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم … ». «ای برادران باصفا و قهرمانان میدان نبرد!»... ... ادامه دارد 📺 با حضور کارشناسان در خصوص عوالم پس از مرگ و تجربه های مشرف به مرگ با شما تالار مشارکت جمعی کاربران https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b ارتباط با ادمین @valayat لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ـ ۳۳ پس از شروع منبر با حمد و ثنای الهی و صلوات بر پیامبر خدا و آل مطهرشان-صلواتﷲعلیهم‌اجمعین- عرض کردم: «ای برادران باصفا و قهرمانان میدان نبرد!» و دوست داران امامان و هادیان امّت! اهل بیت پیغمبر ما با آنکه ضعیف نبودند، مستضعف شدند و در دنیای جهالت پرور به دست جهّال ظالم، مظلوم بودند و درِ خانه شان را بستند. «خداوندا! بلی شخص جفا پیشهٔ خشن و زنازاده ای … ». درِ خانه دختر پیغمبرتان صلی الله علیه وآله را باز نمود (یعنی آتش زد) و او را بین در و دیوار فشار داد، «میخ میان سینه او قرار گرفت😭😭😭». و ریسمان به گردن «حبل اللَّه المتین» انداختند و به قهر و غلبه کشیدند.😭😭😭 😭صدای «هل من ناصر» بلند نمود ولی کسی جوابش را نداد، و همچنین حسین بن علی علیهما السلام رحمت واسعه الهی، یکه تاز میدان عشق نامتناهی، صدا به «هل من ناصر» بلند نمود، ولی کسی جوابش را نداد😭😭😭 و حالا صدایش به ما رسیده و البتّه ما باید لبیک گویان، آنچه از دستمان برآید دریغ نکنیم. و در این استدعایی که از حقّ داریم، دنیا و آخرتی منظور نیست، در دنیا هرچه انتظار کشیدیم، چشم انتظار کور و حسرت روز موعود به گور بردیم، حالا غیر آن مقصود، مقصود دیگری نداریم و غیر آن روش، روش دیگری نپوییم. کوته نظرانی که گفتند: زیاد از مقصود تعقیب ننماییم و اصرار نکنیم، مبادا آن سرش بالا بیاید، خیال نموده اند این اصرار و اِلحاح (پافشاری) از یک مخلوق فرومایه است، نه از ربّ کریم. آنان بدانند که کار پاکان را نباید قیاس به نا پاکان نمود. «که خداوند مهربان ترین مهربان هاست و پافشاری اصرار کنندگان او را ملول نمی سازد». و همچنین گفتار کسانی که گفتند: نباید به تماشای عذاب آنها برویم، چون به او تشفّی کامل حاصل نمی شود، زیرا در این هم یک نحوه تمرّد و لجاجت با حضرت باری تعالی - عزَّ اسمه - است، درست نیست. بلکه باید رفت، آن هم با قوّه و استعداد جنگی تا اگر اجازه جنگ حاصل شد، باید جنگ نمود، چون بنای ما بر این است که در آن سرحدّ بمانیم و دست از مطالبه مقصود برنداریم، تا شاهد مقصود را به کف آریم و لو هزاران سال طول بکشد. هر کس از شما چنین عزم ثابت و اراده آهنین و همّت عالی دارد، همراه شود، و الّا از اینجا نباید حرکت کند. او در عوض نفع، بر ضرر ما خواهد بود. دوازده هزار مرد نامی حرکت نمودند، و گفتند که همه ما حاضریم و تا کار به انجام نرسد، به اینجا بر نمی گردیم. من هم از منبر پایین آمدم. دریچه خانه باز شد، یک هزار نفر مسلّح و سوار شدند، پرچمی به رئیس شان داده و سفارش نمودم که در هر پستی و بلندی، در حال صعود و هبوط، صدا به «لبّیک و سعدیک» بلند نمایید که گویا «هل من ناصر» آن دو امام غریب و بی کس (امیر المؤمنین و سیّد الشهداء علیهما السلام) را می شنوند، که خون ها در جوش باشد. و به رئیس ملائکه گفتم که باید صد نفر از ملائکه به همراهی این فوج روانه کنی! آن بیچاره هم غیر از موافقت چاره ای نداشت، و با ناگواری و غُرغُر کردن با خود که معلوم بود براین رفتارهای ما اعتراض دارد و مخالفت رضای حقّ می داند بلکه این کار را دیوانگی و از حیّز عقل خارج می پنداشت، پیشنهاد مرا پذیرفت. همین طور فوجی از پس فوج دیگر با یک صد نفر ملائکه حرکت نمودند، تا آنکه شش فوج به فاصله چندی روانه شدند، و فوج هفتم که مرکّب از شش هزار نفر بود، با بقیه ملائکه حرکت نمودیم و خودم عَلَمِ 🌱«نَصْرُ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیْبٌ» (صف/۱۳)؛ یاری از ناحیه خدا و پیروزی نزدیک است. را به دست گرفتم، و شاکی السلاح (با تمام سلاح و با شوکت و هیبت) با شمشیرهای برهنه به راه افتادم و در هر صعود و هبوطی از نعره های «لبّیک» گفتن و شیهه اسب ها و تاخت و تاز سوارکاران کأنّه زمین و زمان بر خود می لرزید. من و رئیس ملائکه، که در جلوی این سپاه پُر جوش و خروش، دوش به دوش حرکت می کردیم، می دیدم که آقای رئیس، ساکت و عبوس سر پایین انداخته و در اندیشه و حیرت است و گاهی می خواهد حرفی بگوید، باز حرف را می خورد و اظهار نمی کند و اگرچه من سرّ سویدای (راز پنهان) قلب او را حسّ نموده بودم، ولی پرسیدم: ... ... ادامه دارد 📺 با حضور کارشناسان در خصوص عوالم پس از مرگ و تجربه های مشرف به مرگ با شما به گفتگو می نشیند. تالار مشارکت جمعی کاربران https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b ارتباط با ادمین @valayat لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ـ ۳۴ از رئیس ملائکه پرسیدم: شما را چه می شود؟ گفت: من از این رفتار وحشیانه شما، که تا به حال چنین حادثه ای در این عالم امنیت توأماً روی نداده، ترسانم که آتش غضب ربّ بر شما نازل گردد و ما هم در میان شما و به آتش شما بسوزیم. گفتم: شما چرا به آتش بسوزید؟! گفت: جهت آنکه شما را از این کارهای قبیح نهی نکردیم. گفتم: اگر کار ما قبیح است چرا نهی نمی کنید؟! گفت: چون مأمور شده ایم شما را به سرحدّ برهوت ببریم. گفتم: ما هم که با شما می آییم، پس چه چیزمان قبیح است؟ گفت: این هیأت لشکرکشی و فتنه انگیزی تان. گفتم: مگر خدا امر کرده که ما را به غیر این هیأت ببرید؟ گفت: نه! همان قدر که فرمود: آنها را ببرید. گفتم: بردن، بردن است چه پیاده و چه سواره، چه با سلاح و چه بی سلاح، و هکذا إلی آخر أقسام، بردن ها به هر هیأتی و کیفیتی که باشد و همه اینها مأموریت شماست و قبیح نخواهد بود، چون خدا امر به قبیح نمی کند. پس اگر جناب عالی ما را از این امور به حقّ نهی می کردید، حکم برخلاف «ما أنزل اللَّه» کرده بودید و مغضوب درگاه الهی می شدید و از این جهت امر به معروف و نهی از منکر بر کسی واجب است که معروف و منکر را بشناسد و بین این دو را از هم امتیاز بدهد و تو هنوز خوب و بد را نشناخته و تمییز نداده ای، چطور میتوانستی ما را از کاری نهی و به کاری امر کنی؟ دیدم از آن بزرگواری خود قدری فروتن و کوچک گردید و گفت: للَّه الحمد که زبان به منع نگشودم. گفتم: مرا غیرتِ نوعی وا می دارد که شما را از این کوچک تر سازم. گفتار تو، که چنین حادثه ای تا به حال در این عالم رخ نداده است، این خود قیاس است که همیشه آینده مثل گذشته باید باشد و هیچ تازه ای رخ ندهد، زیرا در گذشته روی نداده و: «اوّلین کسی که گرفتار قیاس گردید، ابلیس بود». که هرچه مادّه آتشی دارد، مثل آتش نورانی است و هرچه مادّه خاکی دارد مثل گِل تیره و ظلمانی است و تو خود فهمیدی که قیاس او باطل بود و به همین استبدادش رانده درگاه اللَّه شد. با آنکه در قبال این قیاس باطل تو، صریح قول حقّ است که: 🌱 «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ».(الرحمن/۲۹) دیدم آقای ملائکه کوچک تر شد و گفت: یک جهت ترس من این است که پیغمبرصلی الله علیه وآله صریحاً در جواب حضرت علی علیه السلام فرمود: هنوز خبیث از طیّب ممتاز نشده، و تقدیر ظهور، پس از امتیاز و جدایی خوبان و بدان است، چنان که در قصّه حضرت نوح علیه السلام بود، و شما مصرّید که برخلاف تقدیرات الهی که آنچه تقدیر بر تأخیر او رفته، به تعجیل مبدّل سازید. به عبارت دیگر آنچه مقدّر شده است که فردا ظهور یابد، تو می خواهی که امروز او را به ظهور آری، و این خود واقعاً دعوی خدایی کردن است. گفتم: هر مقدّری در این عوالم با سلسله اسباب و عللش تقدیر می شود، یا بدون اسباب؟ گفت: با سلسله اسبابش، چون بدون این، طَفْره (انتقال جسمی از یک نقطه به نقطه دیگر بدون طی مسافت بین مبدأ و مقصد) و محال است. گفتم: خدا پدرت را رحمت کند! پس همین رفتارها و دعاهای ما و اصرار و جدیّت در طلب که از حوادث عجیبه شده است، لعلّ (شاید) از اسباب و مقدرّات الهی باشد، چه خطورات و میولات (تمایلات) نفسانی غالباً از اختیار خارج است. گر خدا خواهد که غفّاری کند میل بنده جانب زاری کند بالجمله، اِلحاح (اصرار) در دعا و طلب از خداوند، از جمله اسباب بعضی از مقدّرات است، که دور را نزدیک و نزدیک را به ظهور می رساند و مانع را برمی دارد و شرایط وجود را حاصل می سازد. و خود اِلحاح در دعا نیز از مستحبّات است، که اگر تأثیری در آن مطلوب نکند، لا اقلّ موجب ثواب خواهد بود. رئیس ملائکه قدری از زُمُختی، بازتر و از ترشی، شیرین تر و از تیرگی، روشن تر گردیده و رفیق ما شد. خواهی نخواهی گفت: لیکن نُبُوّات (خبر دادن از غیب) و الهامات و خطورات رحمانی به بندگان، توسّط ملائکه باشد و بدون این صورت نگیرد، چون طفره محال است، و ما از این اخطار و حادثه بی خبریم. گفتم: علاوه بر اینکه آیاتِ آخر سوره بقره، بدون توسّط جبرئیل تان بود، آیا شما ما فوق دارید یا نه؟ گفت: بلی، زیاد! که درجات آنان بر ما معلوم نیست. گفتم: این خطورات ماها، لعلَّ (شاید) به وسیله مافوق شما باشد و علاوه بر اینها ما از دوستان اهل بیت پیغمبریم، و إلّا در این مقام قرب، راه و جا نداشتیم و از لوازم دوستی، یاری کردن عاشق است معشوق خود را، به هرچه ممکن باشد ولو به زبان دعا، پس چه ایرادی به ما دارید؟ می گویید: چرا آنها را دوست دارید؟ و یا اینکه چرا به لوازم دوستی عمل می نمایید؟ ...ادامه دارد 📺 با حضور کارشناسان در خصوص عوالم پس از مرگ و تجربه های مشرف به مرگ با شما به گفتگو می نشیند تالار مشارکت جمعی کاربران https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b ارتباط با ادمین @valayat لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99