eitaa logo
زندگی بعد از مرگ
3.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
4.1هزار ویدیو
68 فایل
با حضور کارشناسان در خصوص عوالم پس از مرگ و تجربه های مشرف به مرگ با شما به گفتگو می نشیند. تالار مشارکت جمعی کاربران https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b ارتباط با ادمین @valayat لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99
مشاهده در ایتا
دانلود
شاعر آگاه و پر صلابت سيد حميرى، اين حديث را از قول امام على (عليه السلام) به حارث همدانى، چنين با شعر سرود: يا حار همدان من يمت يرنى من مومن او منافق قبلايعرفنى طرفه و اعرفه بنعته و اسمه و ما عملاو انت عند الصرات تعرفنى فلا تخف عثره و لا زللااسقيك من بارد على ظما تخاله فى الحلاوه العسلااقول للنار حين توقف دعيه لا تقربى الرجلادعيه لا تقربيه ان له حبلا بحبل الوصى متصلا اى حارث همدانى ! هر كس كه بميرد مرا خواهد ديد خواه مومن باشد يا منافق با من رخ به رخ مى‏شود. ديد او را مى‏نگرد و من او را با تمام صفات و نام و عمل مى‏شناسم. و تو اى حارث، روى پل صراط مرا خواهى ديد و خواهى شناخت، بنابراين از لغزش و لرزش نترس. من آب خنك در آن تشنگى سوزان آنجا، به تو مى‏نوشانم، كه از شدت شيرينى، پندارى كه عسل است. در هنگامى كه تو را در مقام عرض و حساب، متوقف سازند،. من به آتش مى‏گويم: او را رها كن و به اين مرد نزديك نشو. او را رها كن و ابدا كنار او نيا، و به او نزديك نشو، زيرا دست او به ريسمان محكم است كه آن ريسمان به ريسمان ولايت وصى رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) يعنى على (عليه السلام) پيوند دارد(37) 21- مجازات مسخره كردن حديث پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) روزى امام سجاد (عليه السلام) به جمعى از مسلمانان مدينه از قول رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: وقتى انسان مى‏ميرد و جنازه او را در ميان تابوت مى‏گذارند، و حمل مى‏كنند، او به حمل كنندگان مى‏گويد: آيا سخن مرا نمى‏شنويد؟ من در مورد دشمن خدا (شيطان) به شما شكايت مى‏كنم، او مرا فريب داد و به اينجا رسانيد، و براى نجات من اقدام نكرد، و از شما در مورد برادران و خواهران شكايت مى‏كنم، كه مرا به خودم واگذاشتند، و از شما در مورد خانه‏ام شكايت مى‏كنم، كه اموالم براى ساختمان مصرف كردم، ولى غير من در آن سكونت گزيد، با من مدارا كنيد، و در مورد من شتاب نكنيد. يكى از مسلمين غافل به نام ضمرة بن معبد، اين گفتار را به مسخره گرفت و از روى استهزاء گفت اگر مرده در ميان تابوت، سخن مى‏گويد، مى‏بايست بر گردنهاى حمل كنندگان بجهد!!. امام سجاد (عليه السلام) وقتى از مسخره كردن او آگاه شد فرمود: نمى‏دانيم با مردم چگونه رفتار كنيم، اگر آن چه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيده‏ايم به آن‏ها ابلاغ كنيم، مى‏خندند و مسخره مى‏كنند، و اگر سكوت كنيم براى ما روا نيست سپس در مورد ضمره چنين نفرين كرد: خدايا اگر ضمره حديث رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) را به مسخره مى‏گيرد او را به عذاب سخت بگير چهل روز از اين ماجرا گذشت كه ضمره از دنيا رفت، غلامش نقل مى‏كند وقتى جنازه ضمره را به خاك سپردم‏ى و بازگشتيم، امام سجاد (عليه السلام) با من ملاقات كرد، و فرمود: از كجا مى‏آئى؟ عرض كردم: از از دفن جنازه ضمره باز مى‏گردم، وقتى جنازه او را در ميان قبر نهاديم صورتم را روى جنازه نهادم، صدائى شنيدم، سوگند به خدا، صداى خود ضمره بود كه در دنيا آن را مى‏شنيدم، او به خود خطاب كرده و مى‏گفت: ويلك يا ضمره بن معبد، اليوم خذلك كل خليل و صار مصيرك الى الجحيم، فيها مسكنك و مبينك و المقيل واى بر تو اى ضمره! امروز هر دوستى، تو را تنها به خودت واگذاشت، و رهسپار دوزخ گشتى و همان، محل سكونت و خوابگاه و بازگشتگاه تو گرديد امام سجاد (عليه السلام) فرمود: از درگاه خدا درخواست عافيت مى‏كنم اين است كيفر آن كسى كه حديث رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) را مسخره كند.(38) 22 - شفاعت امام حسين (عليه السلام) در مورد تاخير عمر آيت اللّه حائرى (رحمة الله عليه) مرحوم آيت اللّه العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى موسس حوزه علميه قم از مراجع وارسته و علماى بزرگ و موفق تشيع بود كه در سال 1355 قمرى در قم از دنيا رفت و مرقد شريفش در مسجد بالاسر در مرقد منور حضرت معصومه (سلام الله عليه) قرار دارد. يكى از عجائبى كه افراد موثق از جمله آيت اللّه فريد محسنى (رحمة الله عليه) نقل نموده‏اند ماجراى زير است: هنگامى كه آيت اللّه حائرى، سرپرست حوزه علميه اراك (قبل از سال 3401قمرى) بودند، براى مرحوم آيت اللّه حاج آقا مصطفى اراكى نقل كردند: در آن هنگام كه در كربلا بودم و به درس و بحث اشتغال داشتم، شبى كه شب سه شنبه بود و در عالم خواب ديدم، شخصى به من گفت: اى شيخ عبد الكريم! كارها را انجام بده كه سه روز ديگر خواهى مرد. من از خواب بيدار شدم و حيران بودم و به خود مى‏گفتم: البته خواب است شايد تعبير نداشته باشد. روز سه شنبه و چهار شنبه، مشغول درس و بحث بودم، تا اينكه آنچه در عالم خواب ديده بودم از خاطرم رفت، روز پنجشنبه كه تعطيل بودم، با بعضى از رفقا به طرف باغ مرحوم سيد جواد رفتيم، در آنجا قدرى گردش و مباحثه علمى نموديم تا ظهر شد، نهار را همان جا صرف كرديم، پس از نهار، ساعتى خوابيديم، در همين هنگام لرزه شديدى مرا فرا گرفت، رفقا در آنجا عبا و
روانداز داشتند، روى من انداختند، ولى همچنان بدنم لرزه داشت و در ميان آتش تب افتاده بودم، حس كردم كه حالم بسيار وخيم است، به رفقا گفتم، زودتر مرا به خانه برسانيد، آنها وسيله‏اى فراهم كرده، زود مرا به شهر كربلا آورده و به خانه‏ام رساندند، در خانه بى حال و حس، در بستر افتاده بودم، بسيار حالم دگرگون شد و در اين ميان به ياد خواب سه شب قبل افتادم، علائم مرگ را مشاهده كردم و با در نظر گرفتن خوابى كه ديده بودم احساس كردم كه پايان عمرم نزديك شده است، در اين حال، ناگهان ديدم دو نفر ظاهر شدند و در جانب راست و چپ من نشستند، و به همديگر نگاه مى‏كردند و به همديگر مى‏گفتند، اجل اين مرد رسيده، مشغول قبض روحش گرديم، در اين هنگام با قلبى صاف و خالص به ساحت مقدس امام حسين (عليه السلام) متوسل شدم و عرض كردم: اى حسين عزيز، دستم خالى است، كارى نكردم و براى خود توشه‏اى فراهم ننموده‏ام، شما را به حق مادرتان حضرت زهرا (سلام الله عليه) از من شفاعت كنيد، كه خدا مرگ مرا به تاخير اندازد، تا خود را براى سفر آخرت آماده سازم، هماندم ديدم شخصى نزد آن دو نفر كه مى‏خواستند روحم را قبض كنند آمد و به آنها گفت: حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) فرمودند: شيخ عبد الكريم به ما متوسل شده و ما هم در پيشگاه خدا از او شفاعت كرديم تا عمرش را به تاخير بيندازد، خداوند شفاعت ما را پذيرفت، بنابراين شما روح او را قبض نكنيد. در اين وقت آن دو نفر به هم نگاه كردند و به آن شخص گفتند سمعا وطاعه، آنگاه ديدم آن دو نفر همراه فرستاده امام حسين (عليه السلام) به سوى آسمان پرواز كرده و رفتند، در اين هنگام احساس سلامتى و عافيت كردم، صداى گريه و زارى بستگان را شنيدم، كه به سر و صورت مى‏زدند، آهسته دستم را حركت دادم و چشم را گشودم، ديديم چشمم را بستند و به رويم روپوشى انداختند، خواستم پاهايم را بگشايم، متوجه شدم كه انگشت بزرگ پايم را بسته‏اند، دستم را براى بلند كردن چيزى بلند كردم، شنيدم مى‏گويند آرام شويد، گريه نكنيد، كه بدن حركت دارد، آرام شدند، رو اندازى كه به رويم انداخته بودند، برداشتند، چشمم را گشودند و بند پايم را باز كردند، با دست به دهانم اشاره كردم كه به من آب بدهيد، آب به دهانم ريختند، كم كم از جا برخاسته و نشستم، تا پانزده روز ضعف و كسالت داشتم و بحمد اللّه به طور كلى از آن حالت، خوب شدم، و اين موهبت به بركت لطف مولايم امام حسين (عليه السلام) بود، آرى به خدا سوگند.(39) 23- مهربانى شديد عزرائيل به مومن، هنگام مرگ ابو بصير، يكى از شاگردان امام صادق (عليه السلام)، در محضر آن حضرت بود، به آن بزرگوار عرض كرد: فدايت گردم! آيا مومن، مرگ و خروج روح از كالبدش را ناخوش دارد.؟ امام صادق: نه به خدا سوگند. ابو بصير: چگونه مى‏شود كه او به مرگ علاقه‏مند باشد؟ (با اين كه هر كسى مرگ را دوست ندارد). امام صادق: هنگامى كه مومن در لحظه مرگ قرار گرفت، رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) و امير مومنان على (عليه السلام)، و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) و همه امامان (عليهم السلام) در بالين او حاضر مى‏شوند، جبرئيل و اسرافيل و ميكائيل و عزرائيل نيز حاضر مى‏شوند، امير مومنان على (عليه السلام) به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) عرض مى‏كند، اى رسول خدا، اين مومن ما را دوست داشت و ما را رهبر خود قرار داده بود، پس او را دوست بدار،. رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) به جبرئيل مى‏گويد، اين مومن، على (عليه السلام) و فرزندان او را دوست داشت، پس او را دوست بدار. جبرئيل هم همين سخن را به اسرافيل و ميكائيل مى‏گويد و سپس همه به عزرائيل مى‏گويند: اين مومن، محمد و آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را دوست داشت و، على (عليه السلام) و فرزندانش را امام خود قرار داد، به او مدار كن عزرائيل در پاسخ مى‏گويد: سوگند به كسى كه شما را برگزيد و گرامى داشت، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را به پيامبرى برگزيد و به مقام رسالت، اختصاص داد. لانا ارفق به من ولد رفيق و اشفق عليه من اخ شفيق من از پدر صميمى، نسبت به او صميمى ترم، و از برادر مهربان، نسبت به او مهربان‏تر مى‏باشم. سپس عزرائيل به آن مومن متوجه مى‏شود، تا روح او را قبض كند، به او مى‏گويد: اى بنده خدا! آيا برات آزادى و كارت نجات خود را گرفتى؟ مومن، مى‏گويد: آرى. عزرائيل مى‏گويد: براى چه، اين برات و كارت را گرفتى؟. مومن مى‏گويد: به خاطر محبتى كه محمد و آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) داشتم، و به خاطر آنكه ولايت على (عليه السلام) و فرزندان او را پذيرفته بودم. عزرائيل مى‏گويد: از آنچه از آن مى‏ترسيدى، خداوند تو را از آن ايمن نمود، و به آنچه كه اميد داشتى خداوند تو را به اميدت رسانيد، دو چشم خود را بگشا و به آنچه در حضورت است بنگر.
مومن چشم خود را مى‏گشايد، و به پيامبر و امامان (عليه السلام) يكى يكى نگاه مى‏كند، و درى از بهشت به روى او گشوده مى‏گردد، و به او گفته مى‏شود: خداوند اين بهشت را براى تو آماده ساخته، و اينها پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و آلش رفيقها و دوستان تواند، افتحب اللحاق بهم او الرجوع الى الدنيا: آيا دوست دارى به اينها محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و آلش بپيوندى يا به دنيا باز گردى؟ مومن در پاسخ مى‏گويد: نيازى به دنيا و بازگشت به آن را ندارم. منادى خدا از درون عرش فرياد مى‏زند كه هم او و هم همه حاضران صداى آن منادى را مى‏شنوند نداى او اين است: ياايتها النفس المطمئنه ارجعى الى محمد و وصيه و الائمه من بعد ارجعى الى ربك راضيه بالو لايه، مرضيه بالثواب، فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى غير مشوبه اى كسى كه به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و وصى او و امامان بعد از او اطمينان داشتى، باز گرد به سوى پروردگارت، در حالى كه كه تو به ولايت آنها راضى هستى، و با او ثوابش از تو خوشنود است، داخل شو در ميان بندگانم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و خاندانش و داخل شو در بهشتم كه هيچ گونه گرفتارى و رنج در آن نيست(40) نظير اين مطلب نيز از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است و در پايان آمده: فما شيى احب من استلال روحه و اللحقوق بالمنادى در اين هنگام، براى مومن هيچ چيزى محبوب تر از آن نيست كه هر چه زودتر روحش از تنش جدا گردد و به اين منادى بپيوندد.(41) 24- تاسف و عذاب دشمن على (عليه السلام) هنگام مرگ ابن ابى يعفور (يكى از شاگردان امام صادق (عليه السلام) مى‏گويد: ما با (خطاب جهنى) همنشين بوديم، و او نسبت به آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)، ناصبى شديد بود (بسيار آنها را دشمن داشت) و از دوستان نجده حرورى (رئيس خوارج منسوب به قريه حروراء) به شمار مى‏آمد. خطاب، بيمار شد و در بستر مرگ افتاد، من به خاطر هم نشينى سابق و تقيه، به عيادت او رفتم، ديدم بى هوش شده و در حال جان دادن است، ناگاه شنيدم مى‏گفت: مالى و لك يا على: مرا به تو اى على (عليه السلام) چكار؟ (چرا با تو دشمنى كردم كه اكنون كيفر سختش را بنگرم) ابن ابى يعفور مى‏گويد، بعدا به حضور امام صادق (عليه السلام) رفتم و ماجراى جان كندن و سخن خطاب را، براى امام صادق (عليه السلام) بيان كردم. آن حضرت، دوبار فرمود. راه و رب الكعبه: به خداى كعبه، او على (عليه السلام) را ديد يعنى خطاب، هنگام مرگ، على (عليه السلام) را ديد و فهميد كه دشمنى با آن حضرت، چه باطن پر عذابى دارد(42). 25- مثال مرگ، براى شايستگان شخصى از امام جواد (عليه السلام) پرسيد، چرا عده‏اى از مسلمانان از مرگ هراسانند و آن را ناخوش دارند. امام جواد (عليه السلام) فرمود: زيرا آنها مرگ را نمى‏شناسند از اين رو آن را خوش ندارند، اگر آن را مى‏شناختند و از دوستان خدا بودند، آن را دوست داشتند، و مى‏دانستند آخرت براى آنها، بهتر از دنيا است. سپس امام جواد (عليه السلام) براى روشن نمودن مطلب، اين مثال را زد و به او فرمود: چرا كودك و ديوانه، دوائى را كه به حال او سود دارد و موجب تسكين درد آنها مى‏شود، دور مى‏كنند و نمى‏خورند؟ او گفت: به خاطر اين كه آنها، به فايده دوا آگاه نيستند. امام جواد (عليه السلام) فرمود: سوگند به كسى كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را به حق مبعوث كرد، كسى كه خود را براى مرگ، آماده كامل كند، فايده آن مرگ براى او از فايده اين دارو براى بيمار بيشتر است، آگاه باشيد، اگر آنها (كه خود را آماده كرده‏اند) مى‏دانستند كه مرگ براى آنها پلى به سوى نعمتهاى الهى است، با علاقه‏اى بيش از علاقه خردمند بيدار، به دارو، براى دفع آفات و تحصيل سلامتى، آن مرگ را مى‏طلبيدند. نيز روزى امام جواد (عليه السلام) به بالين بيمارى از يارانش رفت، ديد گريه مى‏كند و در مورد مرگ بى تابى مى‏كند، امام جواد (عليه السلام) به او فرمود: اى بنده خدا! از اين رو از مرگ مى‏ترسى كه آن را نمى‏شناسى، هرگاه بدنت پر از چرك گردد، و زخمها و بيمارى‏هاى پوستى بردارد و تو بدانى كه اگر به حمام بروى و بدن خود را شستشو بدهى، همه آن چركها و زخمها، برطرف مى‏گردد، آيا با علاقه به حمام براى شستشو مى‏روى؟ و يا به حمام رفتن را دوست ندارى؟ بلكه دوست دارى كه آن چركها و زخمها در بدنت بماند؟ او عرض كرد: اى فرزند رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم)، دوست دارم كه به حمام بروم. امام جواد (عليه السلام) فرمود: فذاك الموت هو ذلك الحمام... آن مرگ همان حمام است، و آخرين مرحله براى زدايش گناهانت و پاكى از پليدى معصيت‏هايت مى‏باشد پس هرگاه بر مرگ وارد شدى و از آن گذشتى، از هر گونه غم و اندوه و رنج و نجات مى‏يابى و به هر گونه سرور و شادى مى‏رسى.
پيامبر: اجتماع دو خصلت خوف و رجاء (ترس و اميد) در دل مومن، در اين هنگام (مرگ )نشانه آن است كه خداوند، آن مومن را به اميدش مى‏رساند، و از آن چه ترس دارد ايمن و محفوظ مى‏دارد(47)
در اين هنگام آن بيمار، آرامش يافت و بيانات امام جواد (عليه السلام) او را با نشاط نمود و تسليم مرگ گرديد، چشمش را فرو خوابانيد و از دنيا رفت. (43) 26- شادى شيعيان در لحظات آخر عمر جمعى در محضر امام صادق (عليه السلام) بودند، سخن از شيعه و پيروان امامان خاندان رسالت به پيش آمد، امام صادق (عليه السلام) فرمود، پيروان ما در لحظات آخر عمر، چيزهائى مى‏بينند، كه چشمشان با ديدن آن چيزها، روشن مى‏گرد، و شاد مى‏شوند. يكى از حاضران پرسيد: چه چيز را مى‏بينند؟ و اين سؤال را ده بار تكرار كرد و اصرار داشت، تا امام به او پاسخ دهد. ولى امام صادق (عليه السلام) هر بار در پاسخ مى‏فرمود: مى‏بينند. سرانجام، امام صادق (عليه السلام) آن شخص سؤال كننده را صدا زد و فرمود: مثل اين كه اصرار دارى تا بدانى چه مى‏بينند؟. او عرض كرد: آرى قطعا سپس گريه كرد. امام صادق (عليه السلام)، به حال او رقت كرد و فرمود: آن دو نفر را مى‏بينند او با اصرار پرسيد: كدام دو نفر را؟ امام صادق (عليه السلام) فرمود: پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و على (عليه السلام) را مى‏بينند. هيچ مومنى نيست مگر اين كه در لحظات آخر عمر، اين دو بزرگوار را خواهد ديد، كه آن دو بزرگوار به او بشارت مى‏دهند. آنگاه فرمود: اين مطلب را خداوند در قرآن بيان كرده است. حاضران پرسيدند: خداوند در كجا و در كدام سوره بيان فرموده است. امام صادق (عليه السلام) فرمود: در سوره يونس (آيه 63، 64) آنجا كه مى‏فرمايد: الذين امنو و كانوا يتقون - لهم البشرى فى الحياه الدنيا و فى الاخره. همانها كه ايمان آوردند و پرهيزكار بودند براى آنها در دنيا و آخرت، بشارت و مژده خواهد بود.(44) (بشارت دنياى آنها همان حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و على (عليه السلام) در لحظات آخر عمر آنها، در بالين آنها است كه آنها را شاد و مسرور مى‏كند...). حارث رعور مى‏گويد: روزى هنگام ظهر، به حضور امام على (عليه السلام) رسيدم، پرسيد: براى چه به اينجا آمده‏اى. عرض كردم. محبت و علاقه به تو، باعث شد كه به محضرت بيايم. فرمود: اگر براستى داراى چنين علاقه‏اى باشى، مرا در سه محل خواهى ديد: 1- هنگامى كه روحت به حلقومت رسيد. 2- در كنار پل صراط. 3- در كنار حوض كوثر.(45) 27- تلقين دعاى نجاتبخش عصر رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) بود، يكى از مسلمين در بستر مرگ افتاد، موضوع را به رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) خبر دادند، آن حضرت به بالين او آمد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) برخاست، و حاضران نيز برخاستند و همراه آن حضرت به بالين آن مسلمان آمدند، او را بيهوش ديدند. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اى فرشته مرگ، اين شخص را آزاد كن تا از او سؤال كنم. ناآگاه آن شخص، به هوش آمد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به او فرمود: چه مى‏بينى؟. او گفت: افراد سفيد بسيار، و سياه بسيار مى‏نگرم. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود، كداميك از آن دو، به تو نزديكتر هستند؟ او عرض كرد: افراد سياه به من نزديكترند. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود بگو: الهم اغفرنى الكثير من معاصيك، و اقبل منى اليسير من طاعتك. خدايا بسيارى از گناهان و نافرمانى از تو را ببخش، و اندكى از اطاعت تو را، از من بپذير. آن شخص، اين دعا را خواند، و سپس بى هوش شد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به فرشته مرگ فرمود: ساعتى براى اين شخص آسان بگير تا از او سؤال كنم. در اين هنگام، آن شخص، به هوش آمد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به او فرمود: چه مى‏نگرى؟. او عرض كرد، افراد سياه بسيار، و افراد سفيد بسيار مى‏نگرم. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: كداميك از آنها به تو نزديكترند. او گفت: افراد سفيد نزديكترند. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به حاضران فرمود خداوند اين رفيق شما را آمرزيد. امام صادق (عليه السلام) بعد از نقل اين داستان فرمود: هنگامى كه به بالين شخصى كه در حال جان دادن است، رفتيد، اين دعا(دعاى فوق) را به او بگوئيد (و تلقين كنيد)(46) از اين حديث استفاده مى‏شود، كه اعمال نيك انسان به صورت نمودهاى سياه و تيره، در مى‏آيند، و اعمال نيك او به صورتهاى نورانى جلوه مى‏كنند و هنگام مرگ خود را به انسان نشان مى‏دهد. 28- ارزش اميد و خوف در هنگام مرگ عصر رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) بود، يكى از مسلمانان بيمار و بسترى گرديد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از حال او جويا شد، گفتند: بسترى است، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به عيادت او رفت، وقتى كه در بالين او نشست، او را در حال جان دادن يافت، از او پرسيد: حالت چطور است؟ بيمار: در حالى هستم كه هم اميد به رحمت خدا دارم، و هم از گناهانم مى‏ترسم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عالم برزخ در چند قدمى ما محمد محمدى اشتهاردى - ۴ - 29- نتيجه نجاتبخش تلقين ابوبكر حضرمى مى‏گويد: مردى از بستگان من بيمار شد، به عيادتش رفتم، به او گفتم: اى برادر زاده ! نصيحتى در نزد من دارى، آيا از من مى‏پذيرى؟ گفت: آرى. گفتم: بگو، اشهدا ان لا اله الا اللّه، و حده لا شريك له: گواهى مى‏دهم كه معبودى جز خداى يكتا و بى همتا نيست او گواهى داد. به او گفتم، اين مقدار كافى نيست و سودى به حال تو ندارد، مگر اينكه گواهى تو از روى يقين باشد. او گفت: گواهى، من از روى يقين است. گفتم: بگو: گواهى مى‏دهم كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) رسول خدا است. او گواهى داد. گفتم: اين مقدار كافى نيست: بايد گواهى تو، از روى يقين باشد. او گفت : گواهى من، از روى يقين است. گفتم: بگو گواهى مى‏دهم كه حضرت على (عليه السلام) وصى رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) و خليفه بعد از او، و امامى است كه اطاعت او واجب است. او به اين مطلب گواهى داد. به او گفتم، اين گواهى سودى به حال تو ندارد، مگر اينكه از روى يقين باشد. گفت: از روى يقين گواهى مى‏دهم. سپس امامان معصوم (عليهم السلام) را يكى پس از ديگرى، نام بردم، او به امامت همه آنها گواهى داد، و گفت: گواهيم از روى يقين است، و پس از چند لحظه از دنيا رفت. همسر و اهل خانه، از مرگ او بسيار، بى تابى و بى قرارى مى‏كردند، چند روزى از آنها غايب شدم، سپس نزد آنها رفتم، گفتم حال شما چطور است؟ و به همسرش گفتم: حال تو در فراق شوهرت چگونه است؟ در پاسخ گفت: سوگند به خدا با مرگ فلانى به مصيبت بزرگى مبتلا شديم، ولى خوابى كه شب گذشته ديدم موجب آرامش خاطرم شده، و مرگ او را برايم آسان نموده است! گفتم: آن خواب چه بود؟ گفت: او (شوهرم) را در عالم خواب، زنده و سالم يافتم، به او گفتم: فلانى هستى؟ گفت : آرى. گفتم مگر تو نمردى؟ گفت، چرا مردم، ولى با كلماتى كه كه ابوبكر حضرمى مرا به آن تلقين داد، نجات يافتم، اگر تلقين آن كلمات نبود، نزديك بود كه دستخوش هلاكت گردم!(48) 30- گفتار كافر، با حمل كنندگان جنازه‏اش رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هنگامى كه دشمن خدا (كافر و گنهكار و لاابالى) از دنيا رفت، و جنازه‏اش را برداشته و به سوى قبرش حركت مى‏دهند، به حمل كنندگان جنازه‏اش خطاب كرده و چنين مى‏گويد: اى برادرانم! آيا سخن مرا نمى‏شنويد؟ من از شما در مورد برادر بدبخت شما (خودم) شكايت دارم، دشمن خدا (شيطان) مرا فريب داد و مرا وارد (عذاب) كرد، سپس به دادم نرسيد، و براى من سوگند ياد كرد كه خير خواه من است، و با اين حيله مرا گول زد. و نيز به شما شكايت مى‏كنم، از دنيايى كه مرا فريب داد تا وقتى كه به آن اطمينان يافتم، با من درگير شد و مرا بر زمين كوبيد. و نيز به شما شكايت مى‏كنم در مورد دوستانم كه مرا به دست مرگ سپردند و سپس از من بيزار شدند و مرا تنها گذاشتند. و نيز در مورد فرزندانم از شما شكايت مى‏كنم كه از آنها حمايت كردم، و آنها را بر خودم مقدم داشتم، اموال مرا خوردند و مرا تسليم مرگ كردند. و نيز از شما در مورد اموالم شكايت مى‏كنم، حق خدا را تباه ساختم، و سنگينى كيفر آن بر گردنم باقى ماند، و ديگران از آن بهرمند شدند. و نيز شكايت مى‏كنم در مورد خانه‏ام كه دار و ندار خود را براى ساختن و تعمير آن دادم، ولى افراد ديگر در آن مسكن گزيدند، و نيز شكايت مى‏كنم از طولانى بودن سكونت در قبر، كه همواره آن قبر، ندا مى‏كند: انا بيت الدود، انا بيت الظلمه و الوحشه و الضيق: من خانه كِرم و خانه تاريكى و وحشت و تنگى هستم.. اى برادرانم! تا مى‏توانيد مرا نگاه داريد (و نگذاريد مرا به قبر بسپرند)، و از آنچه بر سرم آمده، برحذر باشيد،! بدانيد كه مرا به آتش و ذلت و زبونى و خشم خداوند جبار، بشارت دادند. واحسرتاه! تا اينكه در راه اطاعت خداوند، افراط و تجاوز كردم، واى از طولانى بودن ناله‏ام، هيچ كسى نيست كه شفاعتش در مورد من پذيرفته شود، و هيچ دوستى نيست كه به من ترحم كند اگر بار ديگر به من اجازه مراجعت به دنيا مى‏دادند، طريقه ايمان را پيشه خود مى‏ساختم و در صف مومنان، قرار مى‏گرفتم‏(49) 31- گفتار قبر به مومن و كافر امام صادق (عليه السلام) فرمود: هيچ قبرى نيست مگر اينكه هر روز سه بار مى‏گويد من خانه خاك هستم، من خانه بلا و پوسيدن هستم، من خانه كرم هستم، وقتى كه بنده مومن وارد قبر مى‏گردد، زمين قبر به او مى‏گويد: مرحبا، خوش آمدى، سوگند به خدا، من تو را دوست داشتم، در آن وقت كه بر روى من راه مى‏رفتى تو اكنون در شكم من قرار گرفتى، بيشتر تو را دوست دارم، و به زودى نشانه دوستى مرا در مى‏يابى، در اين هنگام به اندازه ديد چشمش، قبر او وسيع مى‏گردد، و درى در قبر به روى او گشوده مى‏شود، و او جايگاهش را در بهشت مى‏نگرد و از آن در، مردى بيرون مى‏آيد كه هيچ چشمى زيباتر از او نديده است، او به آن مرد مى‏گويد: اى بنده خدا! من هرگز چيزى را
زيباتر از تو نديده‏ام، تو كيستى؟ آن مرد زيبا در پاسخ مى‏گويد: انا رايك الحسن الذى كنت عليه و علمك الصالح الذى كنت تعمله: من راى نيك تو هستم كه داراى آن بودى، و كارهاى شايسته تو هستم كه در دنيا انجام داده‏اى. سپس روح او گرفته مى‏شود، و در بهشت و در جايگاه مناسب خود نهاده مى‏گردد: سپس به او گفته مى‏شود: نم قرير العين بخواب و بيارام در حالى كه چشمت روشن است و شادمان هستى، از آن پس همواره، نسيمى از بهشت، بر جسد او مى‏وزد، كه او لذت و بوى خوش آن را تا روز فرا رسيدن قيامت مى‏يابد. ولى وقتى جسد كافر را در ميان قبر مى‏گذارند، زمين قبر به او مى‏گويد: نه خوش آمدى و نه به جا آمدى، سوگند به خدا تو را در آن هنگام كه بر روى من راه مى‏رفتى دشمن داشتم، و اكنون كه در شكم من قرار گرفتى، دشمنيم به تو بيشتر است، و به زودى نشانه دشمنى مرا مى‏نگرى. آنگاه قبر، او را فشار مى‏دهد و جسد او را خورد و خاكستر مى‏نمايد، و او را به همان خاكى كه قبلا بود باز مى‏گرداند، و درى از دوزخ به روى او گشوده مى‏شود، او جايگاهش را در دوزخ مى‏نگرد، سپس مردى بسيار زشت، از آن دور وارد مى‏گردد، او به آن مرد مى‏گويد: اى بنده خدا تو كيستى؟. آن مرد، در پاسخ مى‏گويد:انا علمك السيى الذى كنت تعمله، و رايك الخبيث: من كردار زشت تو هستم كه در دنيا انجام مى‏دادى، و راى ناپاك تو مى‏باشم. سپس روح او گرفته مى‏شود و در جايگاه خود در دوزخ، نهاده مى‏گردد، آنگاه همواره باد مسمومى از آتش، بر جسد او مى‏وزد، و او درد و سوزش آن را تا قيامت، در مى‏يابد، و خداوند 99 مار بر روح او مسلط كند او را مى‏گزند، مارهائى كه از نوع مارهاى روى زمين نيست. كه اگر در روى زمين چنان مارى بيايد و در زمينى بدمد در آن زمين گياه رويده نمى‏شود.(50) 32- چگونگى حال مومن و كافر، هنگام مرگ امام صادق (عليه السلام) روزى به شاگردان فرمود: الناس اثنان : و احد اراح و آخر استراح: مردم بر دو گونه‏اند: 1- استراح 2- اراح سپس چنين توضيح داد: انسان باايمان وقتى كه از دنيا رفت، از دنيا و بلاهاى آن راحت مى‏شود، و با خاطرى شاد به جهان بعد از مرگ وارد مى‏گردد، ولى انسان كافر وقتى كه از دنيا رفت، گياهان و حيوانات و بسيارى از مردم، از دست او راحت مى‏گردند، (و او با خاطرى پر اندوه وارد جهان بعد از مرگ مى‏شود) اين است معنى: استراح المومن عند الموت، و اراح الكافر عند الموت(51) 33- كرامت مومن هنگام مرگ رسول اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هنگامى كه خداوند از بنده‏اش راضى شد، به عزرائيل مى‏فرمايد: از جانب من نزد فلانى برو و روح او را براى من بياور آنچه كه از اعمال نيكى كه انجام داده كافى است، من او را امتحان نمودم، او را در جايگاه ارجمندى كه مورد علاقه من است يافتم. عزرائيل همراه پانصد فرشته كه با آنها شاخه‏هاى گل و دسته‏هاى ريشه دار گل زعفران است، از بارگاه الهى به زمين نزول مى‏كنند و نزد آن بنده صالح مى‏آيند و هر كدام از آن فرشتگان او را به چيزى بشارت مى‏دهند كه ديگرى به چيز ديگر بشارت مى‏دهد. در آن هنگام فرشتگان با شاخه‏هاى گل و دسته‏هاى زعفران كه در دست دارند براى خروج روح او، از دو طرف در دو صف طولانى مى‏ايستند (تا با چنين جلال و شكوه، از روح آن بنده صالح استقبال كنند). هنگامى كه ابليس كه رئيس شيطان‏ها است، آن منظره را مى‏بيند، دو دستش را بر سر نهاده و فرياد و نعره مى‏كشد! پيروان او وقتى او را اين گونه وحشتزده مى‏نگرند، مى‏پرسند: اى بزرگ ما! مگر چه حادثه‏اى رخ داده است؟ كه چنان بر افروخته شده‏اى؟. ابليس مى‏گويد: مگر نمى‏بينى كه اين بنده خدا تا چه اندازه مورد كرامت و احترام واقع شده است، شما در مورد گمراه كردن او در كجا بوديد؟ آنها مى‏گويند: جهدنا به فلم يطعنا: ما كوشش خود را در مورد گمراه كردن او كرديم، ولى او از ما اطاعت نكرد(52) 34- فرياد روح ميت بر فراز تابوت رسول اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: سوگند به آن كسى كه جان محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) در اختيار اوست، اگر شما موقعيت مرده را بنگريد و گفتارش را بشنويد از تفكر در باره او غافل مى‏شويد و درباره وضع خودتان گريه مى‏كنيد تا آن وقت كه جنازه ميت را بر مى‏دارند و حمل مى‏كنند روح او بالاى تابوتش قرار مى‏گيرد و چنين فرياد مى‏زند: اى بستگان من! اى فرزندان من! دنيا با شما بازى نكند، همان گونه كه با من بازى كرد، اموال دنيا را از راه مشروع و غير مشروع جمع كردم و سپس همه آن را براى شما گذاردم، پس عيش و لذت آن مال براى ديگران است و مكافات حساب و بازخواست و پيامدهاى آن براى من مى‏باشد. فاحذروا مثل حل بى پس بترسيد و مراقبت كنيد از مثل آنچه براى من وارد شده است(53) كه مبادا حال شما نيز مانند حال من گردد. (پايان فصل اول) فصل دوم: معنى برزخ و دورنمائى از آن، و برزخ از ديدگاه قرآن‏ معنى برزخ‏
واژه برزخ در اصل به معنى چيزى است كه در ميان دو چيز حائل و واسطه شود، و به هر امرى كه در ميان دو چيز يا دو مرحله قرار گيرد، برزخ مى‏گويند، و همچنين به زمينى كه بين دو دريا قرار گرفته، برزخ گويند، و هم چنين آن مرزى كه بين آب شيرين و شور قرار گرفته و مانع مخلوط شدن آن دو است، برزخ نام دارد. و در اينجا و موضوع مورد بحث اين كتاب، منظور از برزخ، جهانى است كه بين دنيا و آخرت قرار گرفته است كه از هنگام مرگ هر انسان شروع مى‏شود و تا پديدار شدن روز قيامت ادامه دارد، بنابراين هم اكنون عالم برزخ وجود دارد، و آنان كه مرده‏اند در اين عالم به سر مى‏برند. به عبارت روشن تر وقتى انسان مرد، بدن او مرده است ولى روح از بدن جدا شده و زنده است، زيرا روح از عوارض جسم نيست، تا با مرگ جسم، او نيز بميرد، بلكه يك گوهر مستقلى است، كه بدون جسم نيز به بقاى خود ادامه مى‏دهد، و همين روح بعد از مرگ جسم، در عالمى به نام برزخ قرار مى‏گيرد، در عين آنكه ارتباطى نامرئى با جسم خود نيز دارد. دور نمائى از عالم برزخ‏ روح انسان بعد از پايان زندگى دنيا، در جسم لطيفى قرار مى‏گيرد، كه آن جسم، از بسيارى از عوارض جسم مادى بركنار است، و به آن، بدن مثالى يا، قالب مثالى. مى‏گويند، كه نه كاملا مجرد است و نه مادى محض بلكه داراى يك نوع تجرد برزخى است (مثلا جاى گرفتن آب در ميان كوزه، با جاى گرفتن آن در ميان نايلون، فرق دارد در اولى در ميان جسم غليظ است و در دومى در ميان جسم لطيف، (همچنانكه آب را مى‏توان از بيرون نايلون ديد، چنانچه بعضى، صورتهاى برزخى را مى‏توانند ببينند). البته حقيقت اين مطلب براى ما كه در زندان عالم ماده، اسير هستيم، به طور روشن قابل درك نيست، ولى براى آنكه تا حدودى چگونگى آن را دريابيم، دانشمندان آن را به حالت خواب تشبيه كرده‏اند. و به گفته علامه مجلسى (رحمة الله عليه) تشبيه عالم برزخ به حالت خواب و روياء در بسيارى از روايات، وارد شده است. هر انسانى در عالم خواب، ديده است كه روحش با استفاده از قالب، گاهى به جاهاى وسيع و زيبا رفته و با مناظره جالب همراه با نعمتهاى فراوان، رو به رو شده و بهرمند گشته و لذت برده است، و گاهى به عكس مناظر وحشتناكى را مشاهده مى‏كند كه بسيار آزرده و ناراحت شده و با فرياد و گريه از خواب بيدار مى‏گردد. دورنمائى از عالم برزخ، با توجه به اين تشبيه (عالم خواب) تا حدودى براى ما درك مى‏شود، بنابراين جسم مثالى چنانكه از نامش پيداست، شبيه اين بدن است، ولى اين ماده كثيف عنصرى را ندارد، بلكه جسمى است لطيف، نورانى و خالى از مواد و عناصر شناخته شده اين جهان. و به گفته بعضى: قالب مثالى در باطن بدن هر انسانى و جود دارد، منتها به هنگام مرگ از بدن جدا مى‏شود و در زندگى برزخى خود را آغاز مى‏كند، بنابراين روح بعد از مرگ به بدن ديگر منتقل نمى‏شود تا تناسخ به وجود آيد بلكه در قالب مثالى خود كه در باطنش موجود است، انتقال مى‏يابد.(54) در روايات اسلامى به جسم مثالى تصريح شده است، به عنوان نمونه: شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: عده‏اى معتقدند كه ارواح مومنان در چينه دان پرندگان سبز رنگى، در اطراف عرش قرار دارند، امام صادق (عليه السلام) فرمود: اين اعتقاد درست نيست، مومن در نزد خدا گرامى‏تر از آن است كه خداوند روحش را در چينه دان پرنده‏اى جاى دهد ولكن فى ابدان كابدانهم: بلكه ارواح در بدنهائى شبيه بدنهاى سابق خواهند بود(55) و نيز فرمود: فاذا قبضه اللّه عزوجل صير تلك الروح فى قالب كقالبه فى الدنيا.: هنگامى كه خداوند روح مومن را قبض مى‏كند، او را در قالبى همانند قالبش در دنيا قرار مى‏دهد آنگاه فرمود: اين ارواح (در قالب برزخى) مى‏خورند و مى‏آشامند و هر گاه شخصى، بر آنها وارد شد آنها او را به همان صورتى كه در دنيا بود مى‏شناسند(56) نيز طبق روايات، ارواح مومنان در جهان برزخ، در باغها و حجره‏هائى از بهشت (برزخى هستند)، و ارواح كافران و مجرمان گرفتار عذاب و آتش برزخى و در مكانى به نام برهوت كه در حضر موت يمن واقع است مى‏باشند(57). و ارواح مومنان در دارالسلام نجف اشرف هستند.(58) تشبيه عالم برزخ به خواب در قرآن و روايات‏ در آيه 47 زمر مى‏خوانيم: اللّه يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها فيمسك التى قضى عليها الموت و يرسل الاخرى الى اجل مسمى. خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏كند، و ارواحى را كه نمرده‏اند نيز به هنگام خواب مى‏گيرد، سپس ارواح كسانى را كه مرگها آنها را صادر كرده نگه مى‏دارد، و ارواح ديگرى را ( را كه بايد زنده بمانند)باز مى‏گرداند تا سرآمد معينى اين آيه با صراحت بيانگر آن است كه مرگ و خواب، از يك جنس هستند، و خداوند در هر دو حال (مرگ و خواب) جان را مى‏گيرد، با اين تفاوت كه آن كس كه اجلش رسيده، خداوند آن جان را نگه داشته است، و آن كس كه عجلش نرسيده، آن جان را در وقت بيدارى به او باز مى‏گرداند.
و در روايات اسلامى نيز تشبيه مرگ به خواب، بسيار ديده مى‏شود، در اينجا به ذكر يك نمونه مى‏پردازيم: شخصى از امام جواد (عليه السلام) پرسيد. مرگ چيست؟. آن حضرت در پاسخ فرمود: مرگ همين خوابى است كه هر شب به سراغ شما مى‏آيد، با اين تفاوت كه مدت مرگ طولانى است و انسان در اين خواب بيدار نمى‏شود، مگر در روز قيامت، افرادى كه در عالم خواب، خواب مى‏بينند، و در آن حال با انواع شاديها، و يا دهشتها و دشواريها رو به رو مى‏شوند، همچين است در عالم مرگ و حوادث تلخ و شيرينى كه براى انسان رخ مى‏دهد، مرگ همين است، خود را براى آن آماده كنيد. (59) البته ناگفته نماند، عالم برزخ از يك نظر در مقايسه با آخرت و قيامت، يك نوع خواب است، ولى نسبت به زندگى دنيا، يك زندگى بسيار وسيعتر از زندگى دنيا است از اين رو در روايات آمده: مردم در خوابند: و اذا ماتو انتبهوا، وقتى كه مردند بيدار مى‏شوند. برزخ از ديدگاه قرآن‏ در قرآن مجيد، در سه مورد، واژه برزخ آمده است كه در دو مورد آن (53 فرقان و 20 رحمن) اين واژه به معنى مرز حاجب و حائلى است كه در دريا، بين آب شيرين و شور قرار دارد و از مخلوط شدن آن دو نوع آب، جلوگيرى مى‏كند. ولى در يك مورد (آيه 102 مومنون) منظور همان عالم برزخ است، كه با كمال صراحت مى‏فرمايد: و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون: پشت سر انسانها، برزخى است تا هنگامى كه (روز قيامت) برانگيخته مى‏شوند. و مى‏توان گفت: به دليل همين آيه، و روايات بسيار، كه واژه برزخ در متن آنها آمده، به جهان بعد از مرگ تا روز قيامت جهان برزخ مى‏گويند. در قرآن مجيد علاوه بر آيه فوق، آيات متعددى درباره عالم برزخ، وجود دارد كه با صراحت يا اشاره، سخن از عالم برزخ، به ميان آورده است، در اينجا به ذكر چند آيه، كه بعضى بيانگر پاداش صالحان در عالم برزخ است، و بعضى عذاب ناصالحان را در عالم برزخ بازگو مى‏كند مى‏پردازيم: 1- در آيه 169 و 170 آل عمران مى‏خوانيم: و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل اللّه امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون - فرحين بما اتاهم اللّه من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الا خوف عليهم و لا هم يحزنون. اى پيامبر هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شده‏اند، مردگانند، بلكه آنها زنده‏اند، و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند، آنها به خاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است، خوشحالند و به خاطر مجاهدانى كه بعد از آنان ملحق نشدند (نيز) خوشوقتند (زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مى‏بينند و مى‏دانند) كه نه ترسى بر آنهاست و نه غمى خواهند داشت. نظير اين آيه، آيه 154 سوره بقره است. 2- در آيه 26 و 27، سوره يس مى‏خوانيم. قيل ادخل الجنه قال يا ليت قومى يعلمون - بما غفرلى، ربى جعلنى من المكرمين. مومن آل يس (حبيب نجار، وقتى كه به دست ستمگران به شهادت رسيد) از طرف خدا به او گفته شد وارد بهشت شو. او گفت: اى كاش قوم من مى‏دانستند كه پروردگارم مرا آمرزيده و از گرامى داشتگان قرار داده است 3- و در آيه 46 سوره مومن مى‏خوانيم: النار يعرضون عليها غدوا و عشيا و يوم تقوم الساعه ادخلو آل فرعون اشد العداب. عذاب آنها (آل فرعون) آتش است كه هر صبح و شام، بر آن عرضه مى‏شوند، و روزى كه قيامت بر پا مى‏گردد، خداوند دستور مى‏دهد كه آل فرعون را در سخترين عذابها وارد كنيد. منظور از عذاب آل فرعون در صبح و شام، همان عذاب برزخى آنها است. آيه 25 نوح، و 11 مومن نيز از عالم برزخ سخن به ميان آورده است. 4- و در آيه 10 سوره منافقون مى‏خوانيم: و انفقو مما رزقناكم من قبل ان ياتى احدكم الموت فيقول رب لو لا اخرتنى الى اجل قريب فاصدق و اكن من الصالحين.: از آنچه به شما روزى داده‏ايم در راه خدا انفاق كنيد، قبل از آنكه مرگ يكى از شما فرا رسد و بگويد: پروردگارا چرا مرگ مرا مدت كمى به تاخير نينداختى تا صدقه دهم و انفاق كنم و از صالحان باشم. در اين آيه نيز اشاره‏اى به عالم برزخ، عالم بعد از مرگ قبل از قيامت است، كه مقصران تمناى بازگشت و جبران مى‏كنند. و به آنها جواب داده مى‏شود كه بازگشتى در كار نيست، كه در دنبال همين آيه و آيه 100 مومنون همين جواب آمده است. به علاوه در آيات متعددى از قرآن در مورد مرگ، تعبير به توفى (قبض و دريافت روح، نه مرگ)، مثلا در آيه 42 زمر مى‏خوانيم: اللّه يتوفى الانفس حين موتها... خداوند ارواح، را هنگام مرگ، قبض و دريافت مى‏كند. اين تعبير نيز بيانگر زنده بودن روح انسانى، بعد از مرگ جسم است. 5- در آيه 25 سوره نوح مى‏خوانيم: مما خطيئاتهم اغرقوا فادخلو نارا فلم يجدوا لهم من دون اللّه انصارا. سرانجام همه آنها (قوم گناهكار نوح (عليه السلام)) به خاطر گناهانشان غرق شدند و در آتش دوزخ وارد شدند و جز خدا ياورانى براى خود نيافتند.
از اين آيه استفاده مى‏شود كه قوم گنهكار نوح (عليه السلام) پس از غرق شدن، بلافاصله وارد آتش دوزخ شده‏اند، روشن است كه هنوز دوزخ روز قيامت بر پا نشده است، بنابراين منظور از اين دوزخ همان دوزخ عالم برزخ است. نگاهى به پنج آيه قرآن با توجه به روايات‏ 1-در آيه 27 سوره ابراهيم مى‏خوانم: يثبت اللّه الذين امنو بالقول الثابت فى الحيوة الدنيا و فى الاخرة.: خداوند كسانى را كه ايمان آوردند (ويژگى‏هاى ايمان را رعايت كردند) به خاطر اعتقاد و گفتار ثابتشان، هم در دنيا و هم در آخرت، ثابت قدم مى‏دارد. در روايات متعدد آمده: منظور از آيه، ثابت قدم بودن مومن، در عالم برزخ است. علامه طبرسى در تفسير مجمع البيان مى‏گويد: اكثر مفسرين مى‏گويند: منظور از آخرت در آيه فوق و عالم قبر است، و آيه در مورد سؤال قبر نازل شده است، و اين تفسير از ابن عباس و ابن مسعود نيز نقل شده است، و از امامان معصوم (عليهم السلام) روايت گرديده است از جمله امير مومنان على (عليه السلام)، در ضمن گرفتارى فرمود، هنگامى كه دو فرشته نكير و منكر وارد قبر مى‏شوند، از مومن مى‏پرسند، خدا و دين و پيغمبرت كيست؟ او در پاسخ مى‏گويد: خداوند، پروردگار من است، و اسلام دين من است و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) پيامبر من است. آن دو فرشته به او مى‏گويند: خداوند تو را در آنچه خوشنود است، ثابت قدم بدارد اين است قول خداوند يثبت اللّه الذين امنوا.... آنگاه آن دو فرشته درى از بهشت را به روى قبر او مى‏گشايند... (60) 2- در آيه 124 سوره طه مى‏خوانيم: و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا و نحشره يوم القيامه اعمى. و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى تنگ (و پر زحمت) خواهد داشت، و روز قيامت او را نابينا محشور مى‏كنيم. طبق پاره‏اى از روايات، اين زندگى سخت، مربوط به عالم برزخ است. علامه مجلسى (رحمة الله عليه) روايتى از امام سجاد (عليه السلام) نقل مى‏كند كه فرمود اين زندگى سخت، در عالم برزخ است، آنگاه مى‏گويد: مراد از معيشت ضنك (زندگى تنگ و سخت) در آيه فوق، عذاب قبر است و مويد اين معنى آن است كه قيامت را در آيه، بعد از آن ذكر نموده است، و بسيارى از مفسران اين گونه تفسير كرده‏اند و نمى‏توان گفت كه مراد از معيشت ضنك، بدى حال در دنيا است، زيرا بسيارى از كافران در دنيا، معيشت راحت و گوارايى دارند ولى بسيارى از مومنان به عكس، بر خلاف آنها، زندگى سختى در دنيا دارند. علامه طبرسى (در مجمع البيان) مى‏گويد:گفته شده كه منظور از معشيت ظنك عذاب قبر است، و اين تفسير از ابن مسعود و ابوسعيد خدرى و... نقل شده است، و ابو هريره در اين مورد، روايتى نقل نموده است (61) و امير مومنان على (عليه السلام) در ضمن نامه‏اى كه بر اهل مصر مى‏نويسد و توسط محمد ابن ابى بكر مى‏فرستد، مى‏فرمايد: و ان المعيشة الضنك التى حذر اللّه منها عدوه عذاب القبر. همانا معيشت ضنك كه خداوند دشمن خود را از آن بر حذر داشته، عذاب قبر است، سپس فرمود: چرا كه خداوند نود و نه مار بر كافر مسلط مى‏كند، آنها به گوشت او نيش مى‏زنند، و استخوان او را مى‏شكنند، و تا روز قيامت با او اينگونه رفتار مى‏نمايند(62) (شايد تعداد 99 مار، اشاره‏اى به 99 عمل زشت دنيوى او باشد كه به صورت 99 مار شده و در عالم قبر او را مى‏گزند). 3- در آيه 88 و 89 سوره واقعه مى‏خوانيم: فاما ان كان من المقربين - فروح و ريحان و جنة نعيم. و اگر انسان از مقربان باشد، در روح و ريحان (در نهايت آرامش و شادمانى) در بهشت پر نعمت است. امام صادق (عليه السلام) فرمود: منظور از روح و ريحان، آرامش و شادمانى در عالم قبر (برزخ) است، و منظور از بهشت پر نعمت، بهشت آخرت (قيامت) مى‏باشد.(63) در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏خوانيم، فرمود: نخستين چيزى كه به مومن در هنگام وفات، بشارت داده مى‏شود روح و ريحان و بهشت پر نعمت است، و نخستين چيزى كه به مومن در قبرش، بشارت داده مى‏شود اين است كه به او مى‏گويند: بشارت باد بر تو به خوشنودى خداوند، به بهشت خوش آمدى، خداوند تمام كسانى كه تو را تا قبرت تشييع كرده‏اند آمرزيد، و شهادت آنها را درباره تو تصديق كرد، و دعاى آنها را براى آمرزشت، مستجاب فرمود(64) 4- در آيه 92 تا 94، سوره واقعه مى‏خوانيم: و اما ان كان من المكذبين الضالين - فنزل من حميم - و تصليه جحيم: اما اگر انسان از تكذيب كنندگان گمراه باشد، با آب دوزخ جوشان از او پذيرايى مى‏شود، سپس سرنوشت او، ورود در آتش جهنم است. امام صادق (عليه السلام) فرمود، آب جوشان دوزخ در عالم قبر (عالم برزخ) به تكذيب كنندگان مى‏رسد، اما ورود به آتش جهنم، مربوط به آخرت (قيامت) است(65) 5- در آيه 62 سوره مريم مى‏خوانيم: و لهم رزقهم فيها بكرة و عشيا و هر صبح و شام روزى آنهإ؛اا (بندگان صالح خداوند) در بهشت مقرر است.
مفسر معروف، على بن ابراهيم (رحمة الله عليه)، با استفاده از روايات، مى‏گويد، منظور از اين بهشت، بهشت دنيا (در عالم برزخ) است كه ارواح افراد با ايمان به آن انتقال مى‏يابد، چرا كه در بهشت جاودان آخرت، صبح و شب وجود ندارد(66) نتيجه اينكه: در قرآن آيات متعددى به جهان برزخ، تصريح يا اشاره دارد و به طور كلى، اصل جهان برزخ، در قرآن آمده، گرچه به جزئيات آن اشاره نشده است، چنانكه شيوه قرآن در طرح مسائل، بيان اصول و كليات مسائل است، نه جزئيات آن. و عالم برزخ شبيه عالم خواب است، و وجه اشتراك مرگ و خواب اين است كه در هر دو حالت، نفس از تصرف در بدن باز مى‏ماند، با اين فرق كه در خواب، قطع تصرف نفس به صورت موقت است، و در مرگ، قطع تصرف طولانى از بدن است، نه ابدى، زيرا با فرا رسيدن قيامت، بار ديگر، بين نفس و بدن رابطه برقرار مى‏شود و نفس به تدبير بدن مى‏پردازد. پايان فصل دوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عالم برزخ در چند قدمى ما محمد محمدى اشتهاردى - ۵ - فصل سوم: بخشى از ويژگى‏هاى عالم برزخ‏ گفتيم، عالم قبر همان عالم برزخ است، و آن حد فاصل بين مرگ و قيامت مى‏باشد و انسان‏ها به صورتهاى گوناگون در اين جهان به پاداش يا عذاب مى‏رسند، در اينجا براى مشخص نمودن اين جهان، لازم است به پاره‏اى از جزئيات و ويژگى‏هاى آن بپردازيم: يك: چگونگى برزخ براى افراد مختلف از نظر ايمان و كفر مطابق روايات متعدد، سوال قبر كه يكى از ويژگيهاى عالم برزخ است، مربوط به كسانى است كه ايمان خالص و يا كيفر خالص دارند، ولى ساير مردم، سؤال قبر ندارند. البته اين مطلب به آن معنى نيست كه دسته سوم، برزخ ندارند. بلكه تنها در مورد سوال قبر، متعرض آنها نمى‏شوند، ولى از روايات، فهميده مى‏شود، كه فشار قبر به عموم مردم (جز اندكى از اولياء خدا) مى‏رسد. امام صادق (عليه السلام) فرمود: لا يسئل فى القبر الا من محض الايمان محضا، او محض الكفر محضا و الاخرون يلهون عنهم. در قبر سؤال نمى‏شود مگر از كسانى كه ايمان خالص، يا كفر خالص دارند و از افراد ديگر صرف نظر مى‏شود)(67) و در حديث ديگرى مى‏خوانيم:، ابوبكر حضرمى مى‏گويد: از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم: من المسولون فى قبورهم: چه كسانى در قبر، از آنها سؤال مى‏شود؟. امام باقر (عليه السلام) در پاسخ فرمود: از كسانى كه ايمان خالص دارند، يا كفر خالص دارند.(68) بعضى معتقدند كه اين روايات، با روايات بسيارى كه در مورد سؤال قبر از عموم مردم نقل شده، تعارض دارند، از اين رو بعضى از علما گفتند: منظور، سؤال خاص است كه مخصوص مومن خالص و كافر خالص مى‏باشد، و يا اينكه مثلا در مورد اصل نماز، روزه، حج ولايت از عموم مردم سؤال مى‏شود، زيرا مستضعفين فرهنگى و ناآگاهان در مورد جزئيات، معذورند.(69) به هرحال اين موضوع جاى گفتگو است كه از حوصله اين كتاب خارج است. و در روايات تلقين و غيره، به طور مطلق آمده است كه: و مساله منكر و نكير فى القبر حق . دو: سؤال دو فرشته نكير و منكر در قبر وقتى انسان از دنيا رفت، مطابق روايت بسيار، دو فرشته به نامهاى ناكر و منكر، و يا نكير و منكر به سراغ او مى‏آيند و با طرح سوالاتى، به باز جويى مى‏پردازند،. در حقيقت نخستين دادگاه او، بعد از مرگ شروع مى‏شود. عجيب اينكه رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: ان القبر اول منازل الاخره، فان نجاه منه، فما بعد ايسر منه و ان لم ينج منه فما بعده ليس اقل منه. قبر، نخستين منزل، از منزلهاى آخرت است، اگر انسان در اين منزل، نجات يافت، راه نجات، در منزلهاى بعدى، آسانتر است، و اگر از اين منزل نجات نيافت، راه نجات در منزلهاى بعدى، كمتر و سهل‏تر از آن نيست (70) طبق بعضى از روايات، اين دو فرشته وارد قبر مى‏شوند، يكى در جانب راست مرده قرار مى‏گيرد و ديگرى در جانب چپ او.(71) و از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود: وقتى كه جنازه انسان را دفن مى‏كنند، دو فرشته به نام نكير و منكر، نزد او مى‏آيند، كه صدايشان مانند رعد غرنده، و چشمهايشان مانند برق خيره كننده است، كه زمين را با نيش‏هاى خود مى‏شكافند، و پاهاى خود را با موهاى خود به شدت بر زمين مى‏كوبند و به سوى مرده مى‏آيند.(72) البته چگونگى برخورد آنها با ميت، بر اساس ميزان ايمان و انحراف او است، و چهره آنها در برخورد با مومن خالص، با چهره آنها در برخورد با كافر خالص، تفاوت دارد، چنانكه ابو بصير از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: آيا اين دو فرشته بر مومن و كافر، به يك صورت، وارد مى‏شوند؟ امام صادق (عليه السلام) فرمود: نه(73) و نيز بايد توجه داشت كه پاسخ ميت به سوالات نكير و منكر بر اساس همان روحيه و باطنى است كه او در دنيا داشته است. امورى كه از انسان بعد از مرگ مى‏پرسند. روايات در حد تواتر است كه انسان بعد از مرگ، هنگامى كه در قبر قرار مى‏گيرد، دو فرشته نكير و منكر نزد او آمده و از او سوالاتى مى‏كنند، كه قبلا چند نمونه ذكر شده است، اما امورى كه از او مى‏پرسند چيست؟، با بررسى روايات چنين به دست آمده كه آنها امور ذيل را مى‏پرسند: 1-خدايت كيست؟ 2- پيامبرت كيست، و رهبر و امامت كدام است؟ 3- دينت چيست؟ 4- عمرت را در چه راهى به پايان رساندى؟ 5- اموالت را از چه راهى به دست آوردى و در چه راهى به مصرف رساندى؟(74) 7- قبله‏ات كدام است؟ 8- كتاب آسمانى تو چه نام دارد؟(75) 9- و 10- نماز و زكات؟ 11 و 12 -روزه و حج‏(76) در اين مورد به چند روايت توجه كنيد: الف: ابن ابى حمزه كه واقفى مذهب بود و بعد از امام كاظم (عليه السلام)، امامت امامان ديگر را نپذيرفته بود، از دنيا رفت، وقتى كه او را به خاك سپردند، امام رضا (عليه السلام) فرمود: او در قبر نشانده شد و از او چنين سؤال گرديد: امامان تو كيستند؟
او نام تمام امامان (عليه السلام) را به زبان آورد، وقتى كه نوبت به امامت من رسيد، توقف كرد، ضربتى در عالم قبر بر سر او زدند كه قبرش پر از آتش شعله ور گرديد.(77) ب: رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) از كنار قبرى كه روز قبل، جنازه‏اى در آن دفن كرده بودند عبور مى‏كرد، ديد بستگانش در كنار قبر گريه مى‏كنند، به آنها فرمود. دو ركعت نماز خفيف كه شما آن را كوچك مى‏شمريد، براى صاحب اين قبر، با ارزشتر از همه دنياى شما است(78) ج: امام باقر (عليه السلام) فرمود: مردى نزد سلمان آمد و گفت: براى من حديث بگو. سلمان خاموش شد و چيزى نگفت (زيرا آن مرد امين نبود بلكه جزء منافقان بود) بار ديگر آن مرد، تقاضاى خود را تكرار كرد، باز سلمان سكوت كرد و چيزى به او نگفت. آن مرد، آيه 59 بقره را خوانيد:(كه مضمونش اين است: آنان كه چيزى از كتاب و بينات نازل شده را، كتمان مى‏كنند، مشمول لعنت خدا هستند). سلمان به او گفت: بيا، او بازگشت، سلمان گفت: ما اگر كسى را امين يافتيم، از بيان حديث براى او دريغ نمى‏كنيم، ولى خود را براى پاسخ به سوالات دو فرشته نكير و منكر آماده ساز، آنها درباره (پيوند تو با) رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) سؤال. مى‏كنند، اگر شك كردى و يا منحرف شدى، پتكى كه همراه دارند بر سرت مى‏زنند كه بر اثر آن خاكستر مى‏شوى، او گفت سپس چه مى‏كنند؟ سلمان گفت، تو را باز مى‏گردانند، و بار ديگر عذاب مى‏كنند، او گفت: دو فرشته نكير و منكر كيستند؟ سلمان گفت آنها نگهدارنده قبر هستند، او گفت، آيا آن دو فرشته در قبر، انسان را عذاب مى‏كنند؟ سلمان گفت: آرى.(79) سه: فشار قبر يكى از ويژگى‏هاى عالم برزخ، فشار قبر است، حقيقت فشار قبر براى ما به خوبى روشن نيست، دورنماى آن عبارت از آن است كه وقتى جنازه انسان را در ميان قبر مى‏گذارند، او خود را در تنگناى تاريك و وحشت آور قبر مى‏نگرد، و در فشار و زحمت بسيار سختى قرار مى‏گيرد، حال آيا روح او در فشار قرار مى‏گيرد؟ مانند شخصى كه حكم اعدامش صادر شده است، و شب آخر عمر، خود را در فشار سخت روحى مى‏بيند و يا اين كه قالب مثالى، يعنى روح و جسم لطيف او (شبيه عالم خواب) در فشار قرار مى‏گيرد؟ و يا اين كه روح با همين جسد دنيوى رابطه برقرار كرده و خود را در فشار مى‏نگرد؟ هر سه قول گفته است.(80) از بعضى از روايات، قول سوم استفاده مى‏شود: علامه مجلسى (رحمة الله عليه) مى‏فرمايد:وانما السوال و الضغطه فى الاجساد الاصليه و قدير تفعان عن بعض المومنين همانا، سؤال قبر و فشار قبر در جسدهاى اصلى صورت مى‏گيرد، و اين دو براى بعضى از مومنين برداشته مى‏شود(81) به هر حال، اصل فشار قبر مسلم است كه البته نسبت به افراد از نظر مدت و چگونگى و شدت و ضعف، تفاوت دارد. و طبق بعضى از روايات، امام صادق (عليه السلام) فرمود: كسى كه از مومنان، بعد از ظهر پنجشنبه تا قبل از ظهر روز جمعه از دنيا برود، خداوند او را از فشار قبر، پناه مى‏دهد(82) نقل مى‏كنند مرحوم آيت آللّه العظمى سيد محمد تقى خوانسارى (رحمة الله عليه) همواره آرزو داشت كه در اين وقت (بين ظهر پنجشنبه تا جمعه) از دنيا برود، وقتى كه ظهر فرا مى‏رسد، و هنوز زنده بود، با حسرتى عميق مى‏گفت: اين جمعه هم آمد من از دنيا نرفتم در اينجا اين سؤال مى‏شود كه آيا آنان كه چندين روز به دار آويخته شده‏اند و در ميان قبر نرفته‏اند و گاهى در همان بالاى دار مى‏مانند تا نابود مى‏گردند، و يا كسى كه سوخته و خاكستر مى‏شود و قبر ندارد، و يا كسى كه در ميان دريا از بين مى‏رود، اين گونه افراد نيز فشار قبر دارند؟ پاسخ اينكه: اتفاقا همين سؤال را در مورد انسان به دار آويخته، از امام صادق (عليه السلام) پرسيدند، آن حضرت در پاسخ فرمود آرى، پروردگار زمين همان پروردگار هوا است، خداوند به هوا وحى مى‏كند، هوا او را سخت‏تر از فشار قبر، فشار مى‏دهد(83) مطابق بعضى از روايات، شهيدان در عالم قبر، مورد باز خواست و رنج و زحمت قرار نمى‏گيرند، و راز اين مطلب را شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد، آن حضرت در پاسخ فرمود: كفى بالبارقه فوق راسه فتنه: همان جاى شمشيرى كه بر سر او هست (كه بر اثر زخم آن، به شهادت رسيده) براى زحمت او كافى است(84) اين روايت بيانگر اوج مقام شهيد است كه حتى در عالم قبر، مورد باز خواست و زحمت، قرار نمى‏گيرد. وطبق بعضى از روايات، گنهكار ناپاك، آنچنان سخت در فشار قبر قرار مى‏گيرد كه از شدت فشار، مغز سرش از ناخنهاى پاهايش خارج مى‏گردد. (85) و از امام على (ع) نقل شده كه در فرازى از گفتارش فرمود: وقتى كه ميت در پاسخ سوالات دو فرشته نكير و منكر، فروماند، آنها آنچنان با گرزى كه به همراه دارند بر فرق سر او مى‏زنند كه همه حيوانات جز انسان و جن، مى‏فهمند و به وحشت مى‏افتند سپس به او مى‏گويند: به بدترين حال بخواب، او به گونه‏اى در تنگناى فشار قبر قرار مى‏گيرد كه نيزه در درون نوك آهنى خود قرار مى‏گيرد، حتى
مغزش از گوشت و ناخنهايش خارج مى‏شود و مارها و عقرب‏ها و حشرات زمين تا روز قيامت او را مى‏گزند و او آنچنان در زحمت فشار قبر است كه آرزوى بر پائى قيامت دارد، تا از آن فشار رهايى يابد(86) در گفتگوى ابوبصير با امام صادق (عليه السلام) آمده : امام صادق (عليه السلام) مهربانى و نعمتهاى الهى را در مورد مومن حقيقى، در عالم برزخ برشمرد، ابو بصير عرض كرد: پس فشار قبر در كجاست؟ امام صادق (عليه السلام) در پاسخ فرمود: هيهات ما على المومنين فيها شيى... دور باد، نه هرگز، چيرى از فشار قبر، بر مومنان نيست، و آن زمينى كه مومن در آن دفن مى‏شود به زمين ديگر، افتخار مى‏كند و مى‏گويد، در پشت من مومن جاى كرده، ولى در پشت تو مومن جا نگرفته است و آن زمين به آن مومن مى‏گويد: سوگند به خدا آن هنگام كه روى من گام برمى‏داشتى، تو را دوست داشتم، اكنون اگر روى به آن طرف كنى، به زودى ميدانى كه با تو چه رفتار نمايم، آنگاه به اندازه چشم اندازش، قبر را براى او وسيع مى‏كند.(87) ولى مطابق بعضى از روايات، فشار قبر شامل هر مومنى خواهد شد.(88) نيز ابوبصير مى‏گويد، به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم: ايفلت من ضغطة القبر احد: آيا هيچكس از عذاب قبر، نجات مى‏يابد؟ فرمود: نعوذ باللّه منها، ما اقل من يفلت من ظغطه القبر: پناه مى‏برم به خدا از عذاب قبر، چقدر اندكند كسانى كه از عذاب قبر ايمن باشند(89) آنگاه فرمود: هنگامى كه رقيه دختر رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در قبر او ايستاد، سرش را به سوى آسمان بلند كرد، چشمهايش پر از اشك شد، و به حاضران فرمود: من اين حالت دفن و آنچه را بر رقيه (سلام الله عليه) وارد مى‏شود، به نظر آوردم: آنگاه گفت خدايا! به خاطر من فشار قبر را از روى رقيه (سلام الله عليه) بردار و او را ببخش، خداوند او را بخشيد.(90) نيز فرمود: من به ضعف رقيه(س) آگاه شدم، از درگاه خداوند خواستم كه در مورد فشار قبر، او را در پناه خود گيرد(91) داستان سعد بن معاذ و فشار قبر او سعد ابن معاذ از اصحاب بزرگ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از اهل مدينه بود، در جنگهاى اسلامى مانند جنگ بدر، احد، خندق و... شركت داشت، و در جنگ بدر پرچمدار طايفه اوس بود، اين مسلمان متعهد و تلاشگر، در جريان جنگ خندق، بر اثر تيرى كه از ناحيه دشمن به رگ اكحل او همان رگى كه هنگام رگ زدن، آن را نيشتر مى‏زنند رسيد از آن پس، بر اثر خونريزى روز به روز حال او رو به ضعف نهاد و بسترى گرديد. او شهيد زنده و جانبازى مومن بود، كه در مسير شهادت قرار گرفته بود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مكرر به عيادتش مى‏آمد و از او تجليل و احترام كرد، در لحظات آخر عمر او، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در كنار بسترش مى‏آمد و از او پرستارى مى‏نمود، و اين دعا را در حق او مى‏كرد: خدايا! سعد در راه تو جهاد كرد و پيامبرش را تصديق نمود، روح او را به خوبى بپذير (92) صبح آن روزى كه سعد از دنيا رفت، جبرئيل بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل شد و عرض كرد: اى رسول خدا! چه كسى از امتهاى شما از دنيا رفته است، كه فرشتگان آسمان، روح او را به يكديگر مژده مى‏دهند؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به مسجد آمد، و از وفات سعد اطلاع يافت آن حضرت پس از نماز صبح همراه مردم به سوى خانه سعد حركت كردند، وقتى كه وارد خانه او شدند، ديدند بستگان او مشغول غسل دادن جنازه سعد هستند، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در كنارى نشست، ناگاه ديدند آن حضرت زانوهاى خود را جمع كرد، علتش را پرسيدند، فرمود: فرشته‏اى فرود آمد، جا براى او نبود، به او جا دادم هنگامى كه او را برداشتند، رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) شخصا جلوى تابوت را گرفته بود... و فرمود: سوگند به كسى كه جانم در دست او است، هفتاد هزار فرشته: جنازه سعد را تشييع مى‏كردند طبق بعضى از روايات آمدن هفتاد هزار فرشته براى تشييع او از اين رو بود كه سعد به خواندن سوره توحيد، مداومت مى‏نمود(93) مقام سعد در درجه‏اى بود كه پيامبر(ص) به او فرمود: مژده باد به تو، خداوند پايان عمرت را با شهادت، ختم كند، و عرش خدا از مرگ تو، به لرزه در آيد، و به شفاعت تو، مسلمانان در قيامت به عدد موهاى حيوانات قبيله بنى كلب، وارد بهشت مى‏شوند.(94) رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) شخصا جنازه سعد را حنوط كرد و آن را تا قبرستان بقيع با سر و پاى برهنه و بدون عبا حمل نمود، و شخصا داخل قبر شد و جنازه سعد را به كمك حاضران در ميان قبر نهاد و روى قبر را با سنگ و خشت و خاك پوشانيد. وقتى كار دفن به پايان رسيد مادر سعد كنار قبر آمد و گفت: هنيئا لك الجنه يا سعد: اى سعد! بهشت بر تو گوارا باد
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) به مادر سعد فرمود: اى مادر سعد! چيزى را به طور جزم بر خدا حكم نكن فان سعدا قدا اصابته ضمه: همانا اكنون فشار قبر، سعد را گرفت پس از فراغ، مردم به خانه‏هاى خود مراجعت كردند، رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) نيز مراجعت نمود، در اين ميان، حاضران از آن حضرت پرسيدند: اى رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) ديديم كه شما به گونه‏اى با سعد رفتار كردى كه با احدى چنين نكردى، و با سر و پاى برهنه، جنازه او را حمل نمودى، و بدون عبا و رداء او را تشييع نمودى، گاهى طرف راست تابوت و گاهى طرف چپ آن را گرفتى، دستور غسل دادن جنازه‏اش را دادى، و نماز بر آن خواندى او را خود به خاك سپردى، در عين حال فرمودى : قبر، او را فشار مى‏دهد چرا؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در پاسخ فرمود:نعم انه كان فى خلقه مع اهله سوء: آرى، فشار قبر به خاطر كج خلقى سعد، با خانواده‏اش بود (95) عواملى كه موجب فشار قبر مى‏گردد به طور كلى كفر و فسق و ظلم و اعمال ناشايسته موجب مى‏شود كه انسان به فشار قبر مبتلا گردد، ولى مطابق روايات، پاره از اعمال در اين راستا نقش بيشتر دارند، مانند: 1- نمامى (سخن چينى) 2- عدم پرهيز از ادرار 3- سوء خلق به خانواده‏ 4- تباه نمودن نعمتها و عدم بهره‏گيرى صحيح از آنها و... امام على (عليه السلام) فرمود: عذاب القبر يكون من النميمه و البول و عزب الرجل عن اهله: عذاب، قبر از ناحيه سخن چينى، و (عدم رعايت تميزى از) ادرار و دورى (بى جهت) شوهر از همسرش در بستر...) حاصل مى‏شود.(96) امام صادق (عليه السلام) فرمود:ان جل عذاب القبر فى البول: همانا بيشترين عامل عذاب قبر از ناحيه (عدم رعايت طهارت از) ادرار است.(97) (يعنى كسى كه در مورد نجاست و طهارت، لاابالى است). و در مورد بد اخلاقى نسبت به خانواده، قبلا خاطر نشان شد كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در مورد سعد بن معاذ فرمود: فشار قبر او را فرا مى‏گيرد، چرا كه او نسبت به خانواده‏اش، بد اخلاق بود.(98) 5 و 6 - خواندن نماز بدون وضو، و يارى نكردن مظلوم و ضعيف در برابر ظالم، چنانكه روايت شده: يكى از روحانيون خوب بنى اسرائيل از دنيا رفت، در عالم قبر پس از گفتگو، يك تازيانه به او زدند، كه قبرش پر از آتش شد زيرا او يك بار نماز بى وضو (از روى عمد) خوانده بود، و از كنار مظلوم ضعيفى عبور كرد و به او يارى ننمود(99) كه داستانش در فصل پنجم خاطر نشان مى‏شود. و در مورد تباه ساختن نعمت‏هاى الهى، رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: ضغطه القبر للمومن كفاره لما كان منه من تضييع النعم: فشار قبر براى مومن كفاره تباه نمودن نعمتها از ناحيه او است. (100)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عالم برزخ در چند قدمى ما محمد محمدى اشتهاردى - ۶ - عواملى كه موجب رفع يا كاهش فشار قبر مى‏شود به طور كلى كارهاى نيك، نقش بسزائى در آرامش روح در عالم برزخ، و رهائى از فشار قبر دارد، ولى مطابق روايات، بعضى از اعمال در اين راستا، نقش بيشتر دارند، در اينجا به اين موارد توجه كنيد: 1- نماز شب و كامل نمودن ركوع‏ امام رضا (عليه السلام) فرمود: كسى كه نماز شب بخواند، و در قنوت نماز وتر هفتاد بار استعقفار كند، اجير من عذاب القبر: از عذاب قبر، پناه داده شود(101) امام باقر (عليه السلام) فرمود كسى ركوع نمازش را كامل انجام دهد، وحشت قبر به او نمى‏رسد من اتم ركوعه لم تدخله وحشة القبر(102) 2- صدقه و نماز مخصوص‏ رسول اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم): بر ميت ساعتى سخت‏تر از شب اول قبر نيست، پس رحم نمائيد به مردگان خود، با صدقه، و اگر چيزى را براى صدقه دادن نيافتيد، يكى از شما دو ركعت نماز بخواند، در ركعت اول، بعد از حمد، سوره توحيد را دوبار بخواند، و در ركعت دوم، بعد از سوره حمد، سوره تكاثر را بخواند، و بعد از نماز بگويد: اللهم صل على محمد و ابعث ثوابها الى قبر ذلك الميت فلان بن فلان خدايا بر محمد و آل او (صلى الله عليه و آله و سلم) درود بفرست، و ثواب اين نماز را به قبر اين ميت به نام ... برسان، در همان ساعت هزار فرشته به سوى قبر آن ميت مى‏آيند، در نزد هر فرشته‏اى جامه و حله‏اى مى‏باشد، و خداوند تنگى قبر او را وسعت دهد تا روز قيامت و به نماز گزار به عدد آنچه آفتاب برآن مى‏تابد، حسنات عطا مى‏كند، و چهل درجه به او مى‏دهد (103) 3- نماز وحشت‏ نماز ليلة الدفن (نماز و حشت) دو ركعت است كه در شب اول قبر، هديه به روح ميت خوانده مى‏شود در ركعت اول بعد از حمد يك بار آيه الكرسى خوانده مى‏شود، و در ركعت دوم بعد از حمد، ده بار سوره انا انزلناه، و بعد از نماز، بگويد، اللهم صل على محمد و آل محمد وابعث ثوابها الى قبر فلان (نام ميت را ذكر كنيد). عالم بزرگ، حاجى نورى در كتاب دارالسلام نقل مى‏كند: استاد و مولاى ما، ملا فتحعلى سلطان آبادى (رحمة الله عليه) فرمود: عادت من اين بود كه هرگاه هر كس از دوستان خاندان رسالت از دنيا مى‏رفت: و خبر آن به من مى‏رسيد، دو ركعت نماز شب دفن (نماز وحشت) نثار او مى‏خوانم، و هيچكس از اين عادت من آگاه نبود، تا روزى يكى از دوستان، در راهى با من ملاقات كرد، و گفت: ديشب فلان شخص كه تازگى از دنيا رفته بود، در عالم خواب ديدم، از چگونگى حال او بعد از مرگش پرسيدم، و گفت من بعد از مرگ در تنگناى سختى قرار داشتم تا اينكه فلانى (نام شما را برد) دو ركعت نماز براى من خواند همان دو ركعت، مرا از عذاب نجات داد، خدا پدرش را رحمت كند كه به من چنين احسانى نمود. آنگاه آن شخص، از ملا فتحعلى (رحمة الله عليه) پرسيد، ان دو ركعت نماز، چه نمازى بود. من طريقه خود را در مورد خواندن نماز شب دفن (نماز وحشت كه دو ركعت است) براى او بيان كردم.(104) 4- حج‏ امام صادق (عليه السلام) فرمود: من حج اربع حجج لم تصبه ضغطه القبر ابدا: كسى كه چهار بار، حج انجام دهد، هرگز فشار قبر به او نرسد(105) 5- مردن در جمعه‏ چنانچه قبلا گفتيم، مردن بين ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه، موجب رفع فشار قبر مى‏گردد، و طبق بعضى از روايات، امام صادق (عليه السلام) فرمود: من مات اليوم الجمعه كتب له برائه من ضغطه القبر: كسى كه در روز جمعه بميرد، براى او برات آزادى از فشار قبر مقرر مى‏شود.(106) 6- نهادن دو چوب تر همراه ميت‏ مستحب موكد است، دو چوب تر و تازه (دو شاخه درخت را بگيرند و برگهايش را از او جدا نمايند، هر يك از آنها به اندازه يك ذراع يعنى از آرنج تا سر انگشتان باشد و اگر كوتاهتر باشد مانعى ندارد) يكى از آن دو چوب را در جانب راست از گلوگاه تا هر جا كه رسيد چسبيده به بدن بگذارند، و ديگرى را در جانب چپ روى پيراهن زير روپوش به همان ترتيب بگذارند، و ظاهر اين است كه هر گونه بگذارند مستحب است و مستحب است، اين دو چوب تازه از درخت خرما باشد، اگر نبود از درخت سدر و اگر نبود از درخت بيد، و اگر نبود از درخت انار، و اگر نبود، هرگونه چوب تر و تازه‏اى كافى است، و مستحب است، نام ميت و اينكه او به يكتائى خدا و رسالت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و امامت امامان (عليه السلام) گواهى مى‏دهد در آن دو چوب نوشته شود.(107) زراره مى‏گويد: به امام باقر (عليه السلام) عرض كردم: چرا چوب تازه در همراه ميت قرار داده مى‏شود؟ فرمود: زيرا همين دو چوب تازه، عذاب و حساب قبر را تا مدتى كه خشك نشده‏اند، دور مى‏كند، سپس در پايان فرمود: فلا يصيبه عذاب ولا حساب بعد جفوفهما ان شاء اللّه : به خواست خدا، پس از آن كه آن دو چوب، خشك شدند، عذاب و حساب قبر به سراغ ميت نمى‏رود (108) نظير اين سؤال از امام صادق (عليه السلام) شد، و آن حضرت همان جواب فوق را داد.(109)
روايت شده: رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) از كنار قبرى عبور كرد و دريافت كه صاحبش را عذاب مى‏كنند، چوب تازه‏اى خواست و آن را دو نصف كرد، يكى از آنها در ناحيه بالا سر قبر، و ديگرى را در ناحيه پا نهاد، و فرمود: يخفف عنه العذاب ما دامار طبين: تا هنگامى كه اين دو چوب تازه‏اند، عذاب او كاهش مى‏يابد(110) و در روايت ديگر آمده: حضرت آدم (عليه السلام) وصيت كرد كه دو چوب تازه، در ميان كفش بگذاريد، تا انس داشته باشد، و اين سنت بين پيامبران، معمول بود، و در زمان جاهليت، ترك شد، پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) آن را زنده كرد.(111) 7- ريختن آب روى قبر مستحب است، پس از آن كه ميت به خاك سپرده شد، شخصى رو به قبله بايستد و از ناحيه بالاى سر ميت تا روبروى پاى او آب بپاشد و سپس از آنجا تا بالاى سر او آب بپاشد و اگر آب زياد آمد، به وسط قبر بپاشد، چنانكه اين مطلب از امام كاظم (عليه السلام) نقل شده است.(112). بعيد نيست كه پاشيدن آب، بر روى قبر تا 40 روز يا چهل ماه، مستحب باشد.(113) پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) دستور مى‏داد، روى قبر، آب مى‏پاشيدند، و اين سنت در زمان رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم)، عمل مى‏شود.(114) محدث قمى (رحمة الله عليه) مى‏گويد: پاشيدن آب، روى قبر در هر وقت، نيكواست(115) امام صادق (عليه السلام) درباره پاشيدن آب روى قبر فرمود: يتجافى عنه العذاب ما دام الندى فى التراب: تا وقتى كه رطوبت آب روى خاك قبر است عذاب قبر از ميت دور مى‏گردد (116) 8 - خواندن بعضى از سوره‏هاى قرآن‏ امام على (عليه السلام) فرمود كسى كه در هر جمعه، سوره نساء را بخواند، از فشار قبر در امان باشد(117) امام صادق (عليه السلام) فرمود: سوره ياسين قلب قرآن است، هر كس آن را قبل از خواب و يا قبل از غروب بخواند... از فشار قبر ايمن باشد... (118) كسى كه به خواندن سوره زخرف مداومت كند، خداوند او را در قبرش، از فشار قبر و جانوران زمين، ايمن گرداند.(119) پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: كسى كه هنگام خواب سوره تكاثر (الهاكم التكاثر) را بخواند، از سختى قبر، ايمن گردد(120) امام صادق (عليه السلام) فرمود: كسى كه سوره ن و القلم را در نماز واجب يا نافله بخواند، خداوند او را از فشار قبر، پناه دهد. (121) خواندن سوره تبارك الملك بالاى سر قبر ميت، موجب رفع عذاب قبر از او خواهد شد.(122) و خواندن بعضى از دعاها نيز داراى اين اثر خواهد بود كه دركتاب‏هاى دعا ذكر شده است. چهار: آرزوى نابجاى بازگشت و جبران‏ يكى از ويژگى‏هاى عالم برزخ اين است كه گنهكاران با ورود به عالم برزخ و آگاهى به قسمتى از اسرار پشت پرده، نتيجه اعمال خود را مى‏بينند، بار گناه بر آنها فشار مى‏آورد، آنها نادم و پشيمان شده و تمناى بازگشت به دنيا و جبران مى‏كنند چنانكه در همين دنيا همه مجرمان وقتى كه گرفتار مجازات مى‏شوند، اظهار پشيمانى كرده و تقاضاى بازگشت و جبران را دارد، در صورتى كه آنها به زبان چنين مى‏گويند، و اگر باز گردند، به همان راهى كه رفته‏اند مى‏روند. اين مطلب در آيه 99 و 100 سوره مومنون آمده، كه در جواب آرزوى نابجاى آنها به طور قاطع گفته مى‏شود: كلا انها كلمه هو قائلها: نه هرگز راه بازگشت وجود ندارد، همانا اين سخنى است كه او با زبانش مى‏گويد، نه با دل ( يا اين سخنى است كه تنها مى‏گويد، ولى مقررات الهى بر خلاف آن است) نظير اين مطلب در آيه 10 سوره منافقون نيز آمده است. اين آيات، هشدارى است بر همه مسلمانان كه تا خداوند در اين دنيا به آنها مهلت داده، از فرصت استفاده كنند، چرا كه هنگامى كه كه وقت مرگ فرا رسيد، ديگر تاخير و باز گشتى نيست. از اين رو بعضى از وارستگان و پارسيان در خانه خود قبرى كنده بودند و گاهى در ميان آن مى‏رفتند و مى‏خوابيدند و به خود خطاب كرده و مى‏گفتند: خيال كن مرده‏اى و تو را درون قبر نهاده‏اند و از خداوند تمنا مى‏كنى تو را به دنيا باز گرداند تا عمل صالح انجام دهى، بعد بيرون مى‏آمدند و به خود مى‏گفتند: اكنون خدا به تو لطف كرده و تو را به دنيا باز گردانده است، بنابراين اكنون در راه خدا قدم بردار، و خود را اصلاح كن، تا هنگام مرگ تقاضاى بازگشت و جبران نكنى، كه اگر چنين تمنا كنى، اين جواب قاطع را مى‏شنوى كه هرگز بازگشتى نيست. علامه غزالى در احياءالعلوم نقل مى‏كند: ربيع بن خثيم (معروف به خواجه ربيع) در خانه خود، قبرى را كنده بود، هر وقت در قلب خود احساس قساوت و غفلت مى‏كرد، وارد آن مى‏شد و در لحد آن مى‏خوابيد و ساعت‏ها در ميان آن مى‏ماند، سپس مى‏گفت: رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت پروردگار من! مرا باز گردانيد شايد در آنچه ترك كردم، عمل صالحى انجام دهم (مومنون -99- 100).
اين آيه را مكرر به زبان مى‏آورد، و با حال حزين مى‏خواند، سپس به خود خطاب كرده و از قول خداوند، مى‏گفت : قد رجعناك فاعمل: همانا تو را به دنيا برگردانديم، پس كارهاى شايسته انجام بده (123) پنج: رابطه ارواح برزخى با اين جهان‏ از نظر علم و دين ثابت شده كه انسانها وقتى كه از دنيا رفتند، ارواح آنها گهگاه با اين جهان، ارتباط برقرار مى‏كنند، و دانشمندانى نيز در اين دنيا هستند كه از طريق علمى و تجربى و هيپنوتيسم، با ارواح گذشتگان ارتباط مى‏گيرند. به عنوان نمونه جميس، آرثر، خند لاى رئيس اتحاديه روحى لندن در كتاب خود، تا كرانه‏هاى عالم اثيرى (ارتباط علمى با ارواح)(124) پس از نقل سه حادثه در مورد ارتباط با ارواح، مى‏نويسد: اين حوادث سه گانه، جزء 34 حادثه‏اى است كه من آنها را تحت رقم 1و 1.2 ياداشت كرده‏ام(125) در اين كتاب مطالبى علمى و شواهد زنده در مورد ارتباط با ارواح مردگان و زندگى بعد از مرگ آمده، كه شاهد زنده علمى در جهان دانش امروز بر صحت عقايد اسلامى، و وجود عالم برزخ است‏ به طور كلى از مجموع چنين استفاده مى‏شود كه ارواح انسانها بعد از مرگ، به كلى از اين عالم، بيگانه نمى‏شوند، بلكه از وضع اين جهان، كم بيش آگاهند. در اينجا به ذكر چند روايت و واقعه كه نشان دهنده ارتباط ارواح گذشتگان با اين جهان است مى‏پردازيم: 1- امام صادق (عليه السلام) فرمود: ان المؤمن ليزور اهله فيرى ما يحب، و يستر عنه ما يكره، و ان الكافر ليزور اهله فيرى ما يكره، و يستر عنه ما يحب. همانا مومنى كه از دنيا رفته به ديدار خانواده خود مى‏آيد، و خوبى‏ها و خوشيهاى خانواده‏اش را مى‏بيند.(و خوشحال مى‏شود)، ولى كافر، تنها بديها و ناخشنوديها را مى‏نگرد و خوشيها را نمى‏بيند (و غمگين مى‏شود)(126) 2- نيز آن حضرت فرمود: ما من مومن و لا كافر الا و هو ياتى اهله عند زوال الشمس، فاذا راى اهله يعملون بالصالحات حمد اللّه على ذلك ،و اذا راى الكافر اهله يعملون بالصالحات كانت عليه حسره هيچ مومن و كافرى (كه از دنيا رفته) نيست مگر اينكه هنگام ظهر به ديدار خانواده خود مى‏آيد، و اگر ديد كه خانواده‏اش به انجام كارهاى نيك، اشتغال دارند، سپاس و حمد خداى را بر اين نعمت، بجاى مى‏آورد، و وقتى كافر ببيند كه افراد خانواده‏اش به انجام كارهاى نيك اشتغال دارند، براى او موجب حسرت و ندامت خواهد شد(127) 3- اسحاق بن عمار مى‏گويد: از امام كاظم (عليه السلام) پرسيدم، آيا ميت افراد خانواده‏اش را ديدار مى‏كند؟ امام كاظم (عليه السلام) فرمود: آرى. پرسيدم: در چه مقدار از زمان ديدار مى‏كنند؟ امام فرمود: فى الجمعه و فى الشهر و فى السنه على قدر منزلته در هر جمعه، و در هر ماه، و در هر سال، به اندازه مقامى كه آن مومن در پيشگاه خدا دارد پرسيدم: آنها به چه شكلى به ديدار افراد خانواده خود مى‏آيند؟ فرمود: فى صورة طائر لطيف يسقط على جدرهم و يشرف عليهم، فان راهم بخير فرح، و ان راهم بشر و حاجه و حزن اغتم به شكل پرنده لطيفى كه خود را به ديوارها مى‏زند، و بر آنها اشراف پيدا مى‏كند، پس اگر آنها را در خير و خوبى بنگرد، خوشحال مى‏شود، و اگر آنها را در بدى و نياز و اندوه ببيند، غمگين مى‏گردد(128) 4- نيز اسحاق بن عمار مى‏گويد: از امام كاظم (عليه السلام) پرسيدم، آيا مومنى كه از دنيا رفته، ميداند كه شخصى كنار قبر او آمده و به زيارت او پراخته است؟ امام در پاسخ فرمود: آرى همواره، تا آن شخص در كنار قبرش هست، انس مى‏گيرد، و وقتى كه آن شخص از كنار قبر او برخاست و رفت، و او در قبر خود احساس وحشت مى‏نمايد(129) 5- عبداللّه بن سليمان مى‏گويد: از حضرت صادق (عليه السلام) در مورد زيارت قبرهاى مسلمين، سؤال كردم. فرمود: در روز جمعه كنار قبر آنها برو و آنها را زيارت كن، چه آنكه هر كس از آنان در ضيق و تنگنا باشد، بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب، گشايشى در كار آنها ايجاد مى‏شود، از اين رو در اين روز هر كس به زيارت آنها رفته، آنگاه آگاه مى‏شوند، ولى پس از طلوع خورشيد، آنها يله و رها مى‏شوند (وديگر قدرت بر ديد يار اهل خود ندارند). پرسيدم: آيا مردگان از آنانكه به زيارت قبرشان مى‏روند، آگاه شده و شاد مى‏شوند؟ فرمود: آرى، و نيز از بازگشت زائران قبور، به محل‏هاى خود وحشت مى‏كنند(130) مطابق اين روايت، بامداد روز جمعه، بين الطلوعين (بين اذان صبح تا طلوع خورشيد) وقت بسيار خوبى براى زيارت اهل قبور است. 6- امير مومنان على (عليه السلام) فرمود: زوروا موتاكم فانهم يفرحون بزيارتكم وليطلب احدكم حاجته عند قبر ابيه و عند قبر امه بما يدعوا لهما: مردگان خود را ديدار كنيد، چرا كه آنها از ديدار شما، شادمان مى‏شوند، و هر كدام از شما در كنار قبر پدر و مادر، شايسته است در ضمن دعا براى آنها براى خود دعا كند و حاجت خود را كنار قبر آنها از خدا بخواهد(131)
چكيده مطلب اينكه: ارتباط ارواح در جهان برزخ، با جهان دنيا به قدرى قوى و تنگاتنگ است كه آن ارواح، پياپى از اعمالى كه در دنيا انجام داده‏اند بهره مى‏گيرند، و كسانى كه به نيت آنها كار خيرى انجام مى‏دهند بهره آن بى درنگ به آنها مى‏رسد، در اين جا مناسب است كه درباره بهره‏گيرى اموات از اين جهان، به ذكر نمونه هايى از روايات بپردازيم. بهره‏گيرى اموات، از اعمال نيك خود در منزل گاه خطير عالم برزخ، آنچه كه موجب نجات انسان است اعمال نيك است كه خود در دنيا به جاى آورده، و با ديگران در رابطه با او انجام داده‏اند. بر همين اساس، امام صادق (عليه السلام) فرمود: هنگامى كه جنازه انسان مومن را در ميان قبر مى‏گذارند، نماز او در جانب راست او (به صورتى) قرار مى‏گيرد، و زكات او در جانب چپ او مى‏ايستد، و احسان او، بر او سايه مى‏افكند، و صبر و استقامت، او در نقطه‏اى دور از آنها، قرار مى‏گيرد، آنگاه صبر، به نماز، و زكات و احسان مى‏گويد: دونكم صاحبكم فان عجزتم عنه فانا دونه: مواظب رفيق خود باشيد اگر (در نجات او) درمانده شديد من حاضرم. (132) ابوبصير از امام باقر يا امام صادق (عليه السلام) نقل مى‏كند كه فرمود: هنگامى كه جنازه مومن را در ميان قبر مى‏گذارند، شش صورت زيبا با او وارد قبر مى‏گردند، يكى از آنها در جانب راست او مى‏ايستد و ديگرى در جانب چپ او مى‏ايستد، و سومى در روبروى صورت، چهارمى درپشت سر او، و پنجمى در كنار پاى او مى‏ايستد و يكى از آنها ششمى كه از همه زيباتر است در بالاى سر او مى‏ايستد... و به اين ترتيب از صاحبشان پاسدارى مى‏كنند. آنكه از همه زيباتر است از پنج صورت ديگر مى‏پرسد، شما كيستيد، خدا به شما جزاى خير دهد؟ آنكه در جانب راست ميت قرار دارد مى‏گويد، من نماز هستم. آنكه در جانب چپ او است مى‏گويد: من زكات هستم. آن كه در روبروى او است، مى‏گويد، من روزه هستم. آن كه در پشت او است مى‏گويد: من حج و عمره هستم. آن كه در كنار پايش ايستاده مى‏گويد: من نيكيهاى او هستم كه به برادران دينى خود نمود. سپس آن پنج صورت، از آن صورت نورانى‏تر از همه، مى‏پرسند: تو كيستى كه از همه ما زيباتر و خوشبو ترهستى؟ او در پاسخ مى‏گويد: انا الو لايه لال محمد (صلى الله عليه و آله و سلم): من ولايت آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) هستم(133) نيز امام صادق (عليه السلام) فرمود: در عالم قبر، از نماز و زكات و حج و روزه و ولايت و محبت ميت با ما خاندان رسالت، سؤال مى‏كنند، مقام ولايت (كه به صورتى) در جانب قبر قرار دارد، به نماز حج و روزه و زكات مى‏گويد: اگر در شما نقص وجود دارد، من آن نقص را تكميل مى‏كنم (134) بنابراين يگانه چيزى كه در عالم قبر، به داد انسان مى‏رسد و موجب نجات و دلگرمى او مى‏شود، اعمال نيك است، چنانكه امام على (عليه السلام) فرمود: همانا هر مسلمانى، داراى سه دوست است: 1- يكى از آنها مى‏گويد: من تا هنگام مرگ با تو هستم، و آن مال او است. 2- و يكى از آنها مى‏گويد، من تا كنار قبر، دوست تو هستم و آن فرزندان او هستند. 3- ولى يكى از آنها مى‏گويد:انا معك حيا و ميتا: من در زندگى و مرگ همواره همراه تو هستم، و آن، عمل او است. (135) در اينجا نقل اين حكايت مناسب است. مى‏گويند: ملانصرالدين در قبرستانى عبور مى‏كرد، با خود گفت خوبست خود را به مردن بزنم و وارد قبرى شوم، تا ببينم در قبر چه خبر است، قبرى شكافته شده بود، ملا به درون او رفت و دراز خوابيد و خود را به مردن زد. از قضا چند سوار كه بر قاطر سوار بودند، از كنار آن قبرستان عبور مى‏كردند، ملا در ميان قبر صداى پاى اسبها را شنيد، خيال كرد، دو فرشته نكير و منكر هستند كه به طرف او مى‏آيند، وحشت كرد و از ميان قبر بيرون آمد، بيرون آمدن او از گودال قبر باعث رميدن قاطرها شد، به طورى كه بعضى از سواران به زمين افتادند و مجروح شدند، بعد به سراغ ملا آمدند و كتك مفصلى به او زدند كه چرا باعث رميدن قاطرها گرديده است. ملا گريان به خانه بازگشت، همسرش پرسيد: چرا لباست پاره شده و مجروح و پريشان هستى؟ ملا نصرالدين ماجراى رفتن خود به قبر و عالم مردگان را براى همسرش نقل كرد. پس از آنكه ملا آرام گرفت: همسرش پرسيد: حال بگو بدانم از قبر چه خبر؟ ملا گفت: اگر قاطر را رم ندهى، كسى به تو كارى ندارد!! در پايان اين مقال به حديث جالب زير توجه كنيد، رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هفت چيز است كه ثواب و پاداش آن، بعد از مرگ انسان، براى او نوشته مى‏شود: 1- درختى كه آن را كاشته است (و مردم از ميوه آن بهرمند مى‏شوند). 2- چاهى كه حفره كرده است (و مردم از آب آن بهرمند مى‏گردند). 3- نهرى كه براى جريان آب ساخته است. 4- مسجدى كه بنا نموده است. 5- قرآنى كه با خط خود نوشته است. 6- علمى كه بجاى گذاشته است. 7- فرزند صالحى را كه بجاى گذاشته، و براى او بعد از مرگش، استغفار و طلب آمرزش مى‏كند(136)
ناگفته نماند: همانگونه كه انسانى كه از دنيا رفته، از اعمال نيك خود، در عالم برزخ بهرمند مى‏شود، آثار بد اعمال ناشايسته، او نيز در عالم برزخ به او رسيده و او را رنج خواهد داد، چنانكه رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) در ضمن گفتارى فرمود: و من سن سنه سيئه فعمل بها بعده كان عليه وزره و مثل اوزارهم من غير ان ينقض و من اوزراهم شيئا. وكسى كه سنت (و هرگونه برنامه) بدى، پديد آورده، و پس از مرگش، به آن سنت بد، عمل شود، اثر بد آن سنت و آثار بد عمل كنندگان به آن سنت، به او مى‏رسد، بى آنكه از آثار بد عاملين، چيزى در مورد خودشان كاسته شود(137) پاداشهاى اهدائى به ميت و نيز بايد توجه داشت كه: انجام كارهاى نيك، مانند حج، صدقه، روزه، و... به نيابت از ميت، موجب پاداشهايى است كه آن پاداشها و بهره‏هاى آن، در عالم برزخ به او خواهد رسيد. يكى از شاگردان امام صادق (عليه السلام) به نام معاويه بن وهب مى‏گويد: از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم: چه چيزى، بعد از مرگ ميت، به او عايد مى‏شود؟ آن حضرت فرمود در پاسخ فرمود: يلحقه الحج عنه، و الصدقه عنه والصوم عنه: حج و صدقه و روزه، به نيابت از او، به او واصل مى‏شود(138) حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: هيچ مومنى نيست كه زيارت قبر مومنى كند و هفت بار سوره انا انزلنا را بر او بخواند مگر اينكه خدا او و صاحب قبر را مى‏آمرزد(139) رسول اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: ان هدايا الاحيا للاموات الدعا و الاستغفار: همانا هديه‏هاى زنده‏ها براى مردگان ، دعا و استغفار است، (140) گويند: اميرى در خراسان از دنيا رفت، پسرش او را در خواب ديد و به او گفت اى امير!. پدر: به من نگو اى امير، زيرامارت و رياست من از دست رفته، بلكه به من بگو: اى اسير اى فرزند مهربانم! هر زمان كه غذا خوردى به ما نيز غذا برسان، اين گونه كه اندكى از آن غذا را بااين قصد كه ثوابش به ما برسد، پيش سگ و گربه بينداز، كه من خيلى به اين پاداش‏ها نيازمندم! (141) ارتباط و انس امام على (عليه السلام) با مردگان درباره ارتباط اموات در عالم برزخ با جهان دنيا، و ارتباط زنده‏ها با آنها، سخن بسيار است، و ما نمونه‏هائى از اين ارتباط را در فصل پنجم اين كتاب، در ضمن داستانهائى آورده‏ايم، در اينجا به داستان زير توجه كنيد: حبه عرنى كه از ياران مخصوص امام على (عليه السلام) بود مى‏گويد: من در حضور امام على (عليه السلام) در كوفه بودم، با آن حضرت به پشت كوفه (نجف اشرف) رهسپار شديم، آن حضرت در وادى السلام توقف كرد، ديديم آن حضرت در حالى است كه گويا با اقوامى، ارتباط برقرار نموده است، و با آنها گفتگو مى‏كند، من به پيروى از او، ايستاده بودم، تا اين كه خسته شدم و نشستم به قدرى كه ملول و كوفته شدم، امام على (عليه السلام) همچنان ايستاده بود (و با افرادى نامرئى گفتگو مى‏كرد)، برخاستم و ايستادم و روپوش خود را جمع كردم و عرض كردم: اى امير مومنان! دلم به حال شما كه آنقدر ايستادن شما به طول كشيد، مى‏سوزد، آخر ساعتى استراحت كنيد، سپس رداى خود را به روى زمين پهن كردم، تا آن حضرت بر روى آن بنشيند. امام على (عليه السلام) فرمود: يا حبه ان هو الا محادثه مومن او موانسته: اى حبه! اين داستان طولانى نبود مگر به خاطر گفتگو با مومنى، و انس با او. عرض كردم: اى امير مومنان ! آيا مردگان نيز گفتگو و انس دارند،؟ فرمود: آرى اگر پرده از جلو چشم تو برداشته شود، آنها را مى‏بينى كه حلقه حلقه نشسته‏اند و با هم ديگر گفتگو مى‏نمايند.. عرض كردم: آيا آنها ارواح هستند يا اجسام؟. فرمود: آنها ارواح هستند، و هيچ مومنى در زمينى از زمينهاى دنيا نمى‏ميرد، مگر اينكه، به روح او گفته مى‏شود كه به وادى السلام، بپيوندد آنگاه فرمود: و انهالبقعه من جنه عدن: همانا، وادى السلام سرزمينى از سرزمين بهشت عدن است(142) ارتباط عارفى وارسته، در وادى السلام مرحوم آيت اللّه حاج شيخ محمد تقى آملى، فقيه و عارف برجسته از شاگردان سلسله اول مرحوم آيه الحق حاج ميرزا آقا قاضى (استاد علامه طباطبائى صاحب تفسير الميزان) بود، مرحوم آيت اللّه آملى (رحمة الله عليه) نقل كرد: من در نجف اشرف، مدتها مى‏ديدم كه مرحوم ميرزا على آقا قاضى، دو سه ساعت در قبرستان وادى السلام مى‏نشيند، با خود مى‏گفتم : انسان بايد زيارت كند و برگردد و با قرائت فاتحه‏اى، روح مردگان را شاد كند، كارهاى لازم‏تر هم هست كه بايد به آن پرداخت. اين اشكال در دل من بود، اما به احدى ابراز نكردم، حتى به صميمى‏ترين رفيق خود از شاگردان استاد قاضى طباطبائى نگفتم. مدتها گذشت، من هر روز براى استفاده از محضر استاد به خدمتش مى‏رفتم: تا اين كه تصميم گرفتم از نجف اشرف به ايران باز گردم، ولى در مصلحت بودن اين سفر، ترديد داشتم، اين نيت هم در ذهن من بود و كسى از آن اطلاع نداشت، شبى مى‏خواستم بخوابم، در آن اطاق چند كتاب علمى و و دينى در زمين بود و طبعا هنگام خواب، پاى من به سوى
آنها كشيده مى‏شد، با خود مى‏گفتم برخيزم و جاى خواب خود را تغيير دهم يا نه لازم نيست؟ زيرا كتابها درست در مقابل پاى من نيست بلكه بالاتر قرار گرفته و اين بى احترامى به كتابها نيست، در اين گفتگو و ترديد، سرانجام بنا به اين گذاشتم كه هتك احترام نيست و خوابيدم. صبح همان شب به محضر استاد قاضى (رحمة الله عليه) رفتم و سلام كردم، پس از آن كه جواب سلام مرا داد فرمود صلاح نيست شما به ايران برويد، و پا دراز كردن به سوى كتابها هم، بى احترامى است. بى اختيار شگفت زده و هولناك شده و گفتم : آقا شما از كجا فهميديد؟ از كجا فهميديد؟ در پاسخ فرمود: از وادى السلام فهميدم(143) پايان فصل سوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا