خدمت رسانی به مردم در سیره شهیداملاکی
🌹حسین آقا انسان عجیبی بود. مرد کارهای سخت بود. هر قدر کار سخت تر رضایتش و رغبتش بیشتر بود.
آمده بود مرخصی. زمستان بود و برف❄️ سنگینی به ارتفاع یک متر باریده بود و تمام کوچه، خیابان، باغ و جنگل را پوشانده بود. باد سردی 🌪هم می وزید و بیرون رفتن را سخت می کرد. یک استکان چای☕️ دارچین دستش دادم. بعد اورکتش را انداخت روی دوشش و پارو را برداشت و رفت.
🌹گفت: زهرا خانم! می روم ببینم اگر راه بسته شده، راه را باز کنم.
🌹وقتی برگشت نزدیکی های غروب بود. دستکش ها،کلاه و لباسش برفی و گل آلود بود.
🌹می گفت: با چند تا از مردهای محله جاده و کوچه باغ ها را باز کردیم تا عبور و مرور مردم راحت تر شود. این برفی که من می بینم حالا حالاها قصد آب شدن ندارد.
راوی: همسر شهید
📚نیمه پنهان ماه، جلد ۳۲
#سبک_زندگی
#خدمت_رسانی
❤❤❤❤❤
👨👩👧👦 @Zendegi_Et
خدمت مخلصانه در سیره شهید حسین علی عرب اردستانی
✴️در کانکس های مقر انرژی اتمی مستقر بودیم. شب غرق خواب بودم. حسن برخورداری؛ فرومانده گروهان برنامه برای مان داشت. بی سر و صدا بیدارم کرد. با شهید حسن رنجبر و محمد زلفی آمدیم سمت دستشویی ها تا آبی به سر و صورت مان بزنیم و خواب مان بپرد.
✴️شبحی لاغری با آستین ها و پاچه های بالا آمده، از دستشویی آمد بیرون. بدون اینکه سرش را بالا بیاورد از کنارمان گذشت. اردستانی بود. با گذاشتن پایم در دستشویی ها، خواب از سرم پرید. دیگر نیازی به آب نبود. کف گِل آلود دستشویی ها را برق انداخته بود. ساعت، سه ساعت مانده به اذان صبح بود.
راوی: حاج حسین یکتا
کتاب مربع های قرمز
#سبک_زندگی
#خدمت_رسانی
❤❤❤❤❤
👨👩👧👦 @Zendegi_Et