eitaa logo
سبک زندگی
58.1هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
4.8هزار ویدیو
53 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/B47k.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
: «چرا سختی‌ها فقط برای من اتفاق می‌افتد؟ » ✍️ ایستاده بود کنار سالن و نمی‌نشست! انگار این ایستادن تسلطش را بر آن مجلس بیشتر می‌کرد و کنترل شرایط را آسان‌تر و خیالش را راحت‌تر! هم خوشحال بود و هم نگران! • از دور در همان گوشه‌ای از آن مراسم که نشسته بودم گهگاهی نگاهش می‌کردم! انگار خدا مرا شش سال با خود به دنبال نقشه‌ای کشانده بود، که بازیگران موفق نقش اولش امروز عزیزترین‌هایم بودند. شش سال پیش بود و او دختری ۲۵ ساله که مادرش بر اثر بیماری، در مدت بسیار کوتاهی در سن ۴۵ سالگی با آن خانه وداع کرد! • او ماند و پدرش و سه خواهر دیگر که کوچکترینشان ۱۰ سال داشت. و این حادثه او را هر لحظه در باتلاق ناامیدی و حزن و تنهایی بیشتر فرو می‌برد. • اولین باری که دیدمش یادم هست، گفت من هیچی نه از دنیا بلد بودم و نه از ماهیت آن، یک فایل از مجموعه «شکر در سختی‌ها» بدستم رسید و تازه فهمیدم خیلی از قافله‌ی «جهان درون خودم» عقبم و باید بتوانم بفهمم دنیای من دست کیست؟ و ماجرای این بلایا در زندگی من برای چه هدفی بوده است؟ ✘ ایستاده بود با لبخندی و گهگاهی سر میز مهمانان می‌رفت تا کم و کسری نداشته باشند. و من می‌دیدم که او حتی برای پدرش هم در این شب دارد مادری می‌کند! ※ «شکر در سختی‌ها» شبیه کشیده‌ای محکم او را از خواب غمزدگی بیدار کرد و انداخت در ورطه‌ی معرفت‌آموزی... هر روز چند فایل از مجموعه‌های خودشناسی را خوب گوش می‌کرد و سوالهایش را می‌پرسید و من قدم قدم «قدکشیدنش» را می‌دیدم! • بعد از مدتی جان گرفت، و شد مادر خانه و تمام قد هم کار می‌کرد و هم خواهرهایش را ضبط و ربط می‌کرد، ضبط و ربط که می‌گویم نه فقط زندگی معمولی... او حالا تصمیم گرفته بود قد روح اهل آن خانه را تا آنجا که زورش می‌رسد بلند کند، که کرد... • آن خانه کم کم بوی مادر را گرفت! او حقیقتاً مادر شده بود... و چه مبارک مادری که داشت هم روح خودش را می‌ساخت و هم خواهرهایش را! • و من امشب گوشه‌ی مجلس نشسته بودم و چشمان سراسر شوق او را که مادرانه قد و بالای خواهرش را در لباس عروس برانداز می‌کرد تماشا می‌کردم! ※ خدا چقدر مدبر است و مشفق! مادری را از خانه‌ای می‌گیرد تا از دختری، مادر دیگری بسازد و نمیدانیم که این مادر نوساخته قرار است مادر چندین نهال دیگر باشد و روحشان را قدبلند کند؟ • نقشه‌های خدا حرف ندارد، فقط برای بازی کردن در این نقشه، باید کمی صاحب نقشه را شناخت و به او اعتماد داشت... بقیه مسیر را هم خودش می‌چیند، هم خودش جلو می‌برد و این توئی که باید بتوانی سرزمین درونت را از تلاطم حفظ کنی و روی موجها سوار شوی. آنوقت است که در آماج سنگین ترین موجها، موج سواری هیجان انگیزتر و قهرمانانه‌تری را تجربه می‌کنی! ※ آمد نزدیک من و سرش را خم کرد، زیر گوشش گفتم : «تو باعث افتخار منی».... ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
: «بچه‌ها آمده‌اند تا ما رفتار خدا را با خودمان تمرین کنیم» ✍️ اشتباهی تکراری بود که چند ماهی سیر صعودی داشت و تذکرهای غیرمستقیم اثری نداشت. سن و سال نمی‌شناسد، گاهی ما آدمها فکر میکنیم مخاطب همه‌ی تذکرها دیگرانند و این وصله‌ها به ما نمی‌‎چسبد. • خدا یک عادت جالبی دارد تا زمانی صبر می‌کند در مورد خطاهایت، اگر خودت به داد خودت نرسیدی، کمی پرده را کنار می‌زند و خرابکاری‌ات مشخص می‌شود تا بلکه ترس‌هایی مثل از دست دادن محبت عزیزان، ترس از وجهه اجتماعی، ترس از آبرو و ... بیفتد به جانت و خودت به داد خودت برسی و بیفتی در آغوشش و توبه کنی! ✔️ پرده‎پوشی خدا خاصیتِ مربی‌گری اوست، ✔️ پرده‌دری او نیز هم ... • آمد نشست کنارم و گفت : می‌خواهم با شما حرف بزنم ! گفتم : باشه در یک فرصت مغتنم صحبت می‌کنیم! گفت : فرصت مغتنم یعنی چی؟ گفتم : یعنی وقتی که قلب به مرحله‌ی پذیرش رسیده باشد، آنوقت اگر صحبتی اتفاق بیفتد غنیمت است، می‌نشیند به جانِ این جان، و رشدش می‌دهد! و جانی که دائم دنبال علّت‌تراشی است و فضای لُخت که کلمات بروند روی آن بنشینند و جوانه بزنند و سبزش کنند ندارد، هیچ فرصتی برایش مغتنم نیست. • گفت : یعنی کِی «فرصت مغتنم» می‌رسد؟ من منتظر بمانم صدایم کنید؟ • گفتم: ما آدمها وقتی برسیم به مرحله‌ی فرصت مغتنم؛ آنوقت این گفتگو خودش جور می‌شود! • گفت: چجوری؟ گفتم : ما باید موانعِ فهم را از درونمان برداریم تا جان، توان کشف ریشه‌ی خطا و توان جبران را پیدا کند! • گفت : موانع یعنی چی؟ گفتم : آنچه که نمی‌گذارد فقط دنبال کشف خطای خودت باشی به هیچ چیز دیگری جز همانجایی که خودت اشتباه رفتی، فکر نکنی! • در هاله‌‌ای از ابهام و سؤال پیچیده شد و از کنار من رفت .... و من می‌دانستم این تحیّر حتماً به جواب می‌رساند او را! ✘ با خودم فکر کردم: بچه‌ها آمده‌اند تا ما رفتار خدا را با خودمان تمرین کنیم: و چقدر خدا توبه را آسان کرده ! • هیچ آداب و ترتیبی نمی‌خواهد، کافی‌است بنشینی و فکر کنی که کجا خطا رفته‌ای؟ ✘ هم خودش ریشه را به تو می‌فهماند، ✘ و هم قلبت را از سنگینی این دوری که بین تو خودش افتاده رها می‌کند، ✘ و هم توان جبران می‌دهد! ✘ و هم بیش از گذشته محبت و دوستی‌اش را برایت سرریز می‌کند! بشرطی که تو آنقدر قلبت را لُخت کرده باشی که بتواند زوائد خطرناک نفس تو را بکشد بیرون و بگیرد جلوی چشمانت! و تو آنرا با قلبت ببینی و باور کنی و واقعاً بخواهی که جبران کنی نه اینکه تازه توجیه کنی یا فرافکنی کنی... همین! ✔️ به این می‌‌گویند «مسیر توبه» ! و این در همه‌ی جریانهای بازگشت ؛ همین شکلی است! چه در ارتباط آدمها باهم و چه در ارتباط بندگان با خدا! ❤️❤️❤️❤️❤️ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et