eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.9هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
230 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
*┅═⊰༻🌺🌺-🌺🌺༺⊱═┅* هر هفته با یک نکته درخدمت شما عزیزان هستیم 😍 عمیق و با معنا جامعه کبیره بخوانیم 🤓 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj *┅═⊰༻🌺🌺-🌺🌺༺⊱═┅*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*┅═⊰༻🌺 ﷽ 🌺 ༺⊱═┅* 👤 حالا خوبه همیشه به آخرین صف نماز میرسه! - اینطوری نگو. 👤 آخه من و خودت رو نگاه! همیشه هم اولین نفریم تو کارهای خیر. - کسی نمیدونه، با اینکه وضع مالی متوسطی داره ولی سرپرستی چندتا بچه یتیم رو برعهده گرفته... ❗️ میدونید پیامبر جانمان، چه می فرمایند؟! 😍😊 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj *┅═⊰༻🌺🌺-🌺🌺༺⊱═┅*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*┅═⊰༻🌺🌺-🌺🌺༺⊱═┅* من عاشق چادرم هستم 😍 زمین هم به چادر من التماس دعا دارد که اینچنین رد قدم هایش را بوسه میزند.. خاک میدهد به دستش تا تربت تحویل بگیرد... چادری که خاکی بشود بتکانی اش عطر یاس میدهد ؛ یاسی که به احترامش همه دست به سینه میزنند تا به روضه ارباب روند. 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj *┅═⊰༻🌺🌺-🌺🌺༺⊱═┅*
*┅═⊰༻🌺 ﷽ 🌺 ༺⊱═┅* هر روز صبح به عشق شما بیدار می شوم و با شما عهد میبندم که من هستم من با تمام وجودم سرباز شما هستم با شما هستم تا آخرین قطره خونم وقف شما هستم ... 🌷مرا بپذیر آقا 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj *┅═⊰༻🌺🌺-🌺🌺༺⊱═┅*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*┅═⊰༻🌺 ﷽ 🌺 ༺⊱═┅* به بابام👨🏻 میگم نونوایی🥖 قیامت بود میگه: یعنی شلوغ👥 بود؟ گفتم: نه گناهکارها😈 رو مینداختن تو تنور🔥 به نیکوکارام☺️ نون🥖 مجانی می دادن 😅 ✅ با اینکه سنش بالاس ولی ضربات🔨 سنگینی وارد میکنه🤕 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj *┅═⊰༻🌺🌺-🌺🌺༺⊱═┅*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*┅═⊰༻🌺 ﷽ 🌺 ༺⊱═┅* با مهدی و نرجس به مجلس دراویش می رفتم. آنجا با خانمی آشنا شدم که بیمار بود و پوست دست و صورتش مثل حالت سوختگی تاول می زد و دردناک و خونین بود. خانم جوانی بود که یکباره به چنین بیماری عجیبی مبتلا شده بود. اطمینان داشت که اگر به یکی از شیوخ دسترسی پیدا کند شفا می‌یابد. او هم مثل همه اهل تصوف به شدت عاشق راهش بود. در جلسه آنها اشعار مولانا و حافظ و کتاب‌های بزرگانشان خوانده می‌شد. بعد با چای و شیرینی پذیرایی می‌کردند. یکی از بزرگان آنها که هنوز به مقام مشایخ نرسیده بود مردی بود دارای محاسن بلند، شکمی برآمده و هیکل چاق و قد کوتاه. وقتی وارد جلسه میشد همه در مقابلش تعظیم می کردند و دست او را می بوسیدند و گریه می‌کردند شروع می کرد به صحبت کردن. من با کنجکاوی به حرفهایش گوش می کردم حتی قدرت بیان مناسبی هم نداشت و عباراتی که به کار می برد بسیار ابتدایی بعضا غلط بود؛ اما حاضران عاشقانه به حرف هایش گوش می کردند به عقیده داشتند که او دارای معجزان است و هیچ بعید نیست که از پشت درهای بسته هم آگاهی داشته و همه افکار ما را بخواند. دراویش او را انسانی والامقام که دارای قدرت الهی است تصور می کردند و مشکلات زندگی شان را با او در میان می‌گذاشتند و راهنمایی‌هایی میکرد. با خانواده دیگری که جوان بودند و یک فرزند ۵ ساله داشتند طرح دوستی ریختم و با آنها وارد بحث شدم آنها هم دقیقا مثل ما بهائیان هیچ دلیل و منطقی برای حقانیت راهشان نداشتند و تنها به عشق به این راه و شیفتگی خود اشاره می‌کردند و این را دلیل بر حقانیت راهشان می‌دانستند. مکتب شیعه را به شدت می کوبیدند و می گفتند شیعیان حقیقی ما هستیم و آنها از حقیقت غافل اند. یک روز به آنها گفتم ما معتقدیم که مهدی موعود ظهور کرده و احکام و دستورات تازه‌ای از سوی خدا آورده. آنها مثال‌های فراوانی آورده‌اند که عده زیادی ادعای قائمیت کرده و پیروانی را به دنبال خود کشیده اند ... 📚 گزیده ای از کتاب: سایه شوم 📌 اثری از مهناز رئوفی ✅ موجود در کتابخانه زینبیه 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj *┅═⊰༻🌺🌺-🌺🌺༺⊱═┅*