eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
3.1هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
233 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖| نقش بانوان در حماسه عاشورا | 🧕بانو بحریه، از نقش‌آفرینان غیور کربلا بحریه، مادر یکی از نوجوانان کم سن و سال کربلا به نام عمر بن جناده بن حرث انصاری است. وقتی این نوجوان( ۹ یا ۱۱ ساله) تصمیم گرفت که به میدان برود، چون پدرش جزء شهدا بود، امام حسین (ع) گفتند" که نرود مگر این که مادرش اجازه بدهد."🗡🗡🏹 اینجا عمر عرض می‌کند که "یابن رسول‌اللّه مادرم خودش دستور داده که من به میدان بروم و حتّی لباس رزم را هم خود او بر تنم کرده است."🛡 بعد از اینکه عمر به میدان رفت و شجاعانه رجز خواند و جنگید تا شهید شد، دشمنان سر او را از تن جدا کرده و به سوی سپاه امام حسین (ع) انداختند. اینجا بحریه سر را برداشت و گفت:" پسرم، ای شادی قلبم، ای نور دیده‌ام، چه خوب جهاد کردی." 🇮🇷 و سر را به سمت دشمن پرتاب کرد. در تاریخ آمده که در همین لحظه یکی از لشگریان دشمن را به درک واصل کرد. بعد چوب خیمه را برداشت و شروع به جنگیدن کرد تا زمانی که امام حسین (ع) به او گفتند که بازگردد. این بانو که بحریه بنت مسعود بود، دلی سرشار از چشمه‌های ایمان و شجاعت داشت. و توانست در خانواده بستری مناسب برای رشد و شهیدپروری ایجاد کند.💪💪 ⁉️بانوان سرزمینم شما چطور؟! در این عصر و زمانه شما چطور زمینه را برای پرورش فرزندانی آزاده فراهم میکنید؟ 📚 خشت‌های معرفت 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
اربعین☆.mp3
زمان: حجم: 21.64M
‌ ‌ چیزهایی که باید از زیارت اربعین بدونید👆 چه اونهایی که قسمت شده و توفیق زیارت اربعین نصیب شون شده و چه افرادی که بنا به هر دلیلی قسمت نشده برن دورانِ آخر الزمان است پس تا دیر نشده حتما گوش کنید👆 تا این نکات کلیدی رو از دست ندید🌹 🎙 سرکار خانم نظری 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
‌ 🔖|بهترین سفر| قسمت اول چند روزی بود همه دوستان و اطرافیانم رفته بودند و فقط خانواده‌ی ما مانده بود... همگی ناراحت بودیم و با غم بزرگی در دلمان دست و پنجه نرم می‌کردیم😔 پاسپورت... این را دیگر کجای دلمان بگذاریم❣ بابا رفت دنبال پاسپورت‌ها وقتی برگشت خیلی خوشحال بود...🙂 با دیدن خوشحالی بابا ما هم انگار یه حسی، ته قلبمان گفت: نوبت شما هم رسیده کوله ها رو جمع کنید که قرار است راهی سفر عشق شوید...😍 سفر ما یکدفعه جور شد و امام حسین(ع) بالاخره ما را طلبید🙏 صبح حوالی ساعت ۶، با ماشین خودمان به سمت مرز مهران راه افتادیم🚗 به همدان که رسیدیم ایستگاه های صلواتی شروع شدند و هر چه به مرز نزدیک تر می‌شدیم تعدادشان بیشتر و بیشتر می‌شد... دو طرف جاده پر از ایستگاه های صلواتی🤩 انگار همه دوست دارند به زائرهای آقا خدمت کنند... ایستگاهی در این گرما آب دوغ خیار میداد خنک و پر از یخ😋 بالاخره بعد از ۱۵ ساعت به مرز رسیدیم😮‍💨 با وجود خستگی زیاد، خیلی خوشحال بودیم چون بالاخره بعد از یک سال انتظار،نوبت ما هم شد...☺️ بعد از صفی طولانی موفق به عبور از مرز و ورود به عراق شدیم... بعد از عبور از مرز به سمت نجف حرکت کردیم... با وزش نسیم صبحدم، بوی حرم به مشام می‌رسد و این شیرینی مسیر را چند برابر میکند😌 بالاخره به منزل پدر رسیدیم سلام بر بابا علی... بعد از زیارت، با اینکه دل کندن از پدر سخت بود اما وقت آن رسید که قدم بگذاریم در مسیری جدید از عشق و دلدادگی❤️ جایی که همه با هم، همدلیم و به سوی امام با شوق پرواز می‌کنیم... و با ذکر زیر لب و پر انرژی مسیر را شروع می‌کنیم 👣 عمود ۱ همه‌ سرحال و پر انرژی 🤠 انرژی و شوقی که اصلا درجه‌ی حرارت را متوجه نمی‌شوی... حتی آن پیرزنی که دست دخترش را گرفته و با عصا، ذکر گویان قدم برمی‌دارد👣 و یا آن مرد معلولی که به تنهایی، با ویلچر قدم در این مسیر گذاشته بود💚 ادامه دارد... 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖|بهترین سفر| قسمت دوم دو روز بود که صبح ها در موکبها میخوابیدیم😴 و شب ها راه می افتیم به سمت سرزمین عشق💖 در یکی از موکب ها با خانمی آشنا شدم که بسیار مهربان بود💞 میگفت ۱۵ روزی می‌شود که در حال خادمی ست🙃 خیلی به حالش غبطه خوردم و آرزو کردم روزی برسد، من هم لیاقت خادمی آقا را پیدا کنم🥲 عمودها را یکی پس از دیگری طی کردیم... کم کم به عمود های آخر نزدیک شدیم😍 با وجود خستگی زیاد و درد و تاول‌های پا اما از شوق رسیدن به حرم انرژی می گرفتیم 😎 دیدن آن زیبایی از دور، دلمان را بدجور برده بود💞 عمود های آخر را با گریه طی کردم🥺 بوی حرم را احساس میکنم برای منی که خیلی دلتنگ حرم بودم منی که یکسال با همه چیز ساختم تا برسم به حرم ابوالفضل(ع)💝 نمیتوانم حسم را توصیف کنم... بالاخره حرم نمایان شد😍 با وجود گرما و شرجی بودن هوا، اما سیل جمعیت، همگان شوقی وصف ناشدنی داشتند و از خوشحالی اشک می‌ریختند😭 بعد از یک مسیر طولانی و سخت رسیدن به بهشت روی زمین، بهشتی که پر از آرامش‌ است، آرامشی که وصف کردنی نیست در عین اینکه عزادار حسینی، اما قلبت پر از آرامش است🥰 الحمدلله رب العالمین که رسیدیم... السلام علیک یا داعیه الله السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک یا ابالفضل عباس سلام آقا... ادامه دارد... 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖|بهترین سفر| قسمت سوم و تمام... روز اربعین با وجود شلوغی زیاد، به هر سختی بود، خودمان را رساندیم به حرم😍 خانم‌ها با شیون و زاری به سمت حرم می‌رفتند و آقایون هم پشت دسته های بین الحرمین عزاداری می‌کردند... غم کل حرم را گرفته 🥺 انگار عمه جان زینب(س) اینجاست... گویی اهل بیت(ع) حضور دارند گویی مادر قدم در حرم گذاشت... حس میکنم بابا علی هم اینجاست غم عاشورا تازه شده و همه در حال عزاداری... گویی دخترک آقا، رقیه(س) هم آمده و از دوران اسارت و دوری و دلتنگی و خار مغیلان و کتک خوردن عمه میگوید و کل حرم یک صدا گریه می‌کنند😭 بدون اینکه کسی روضه بخواند..‌. به سختی خودم را زیر قبة رساندم 🕌 تا از آقا بخواهم وساطت‌مان کند و از خدا بخواهد ادامه‌ی غیبت را بر ما ببخشد و هر چه زودتر مولایمان ظهور کند🤲 دیگر وقت خداحافظی ست... امیدوارم این سفر، آخرین سفر عمرم نباشد... نمی دانم سال دیگر در این دنیا هستم یا نه... آخرین نگاهم را هم به حرم آقا می‌کنم و قدم در مسیر بازگشت می‌گذارم👣 پایان... 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖|دیگر نوبت من شده| هر بار که عکس یا فیلمی از پیاده‌روی اربعین می‌دیدم، چشمانم تر میشد😢 به همین خاطر سعی می‌کردم در حضور جمع نظاره گر این صحنه‌ها نباشم، صحنه هایی که بوی عشق و دلداگی داشت... تا مبادا اشکم سرازیر شود🥺 برای رفتن به زیارت سر از پا نمی‌شناختم... تمام دلخوشی‌ام این بود امسال دیگر نوبت من شده و می روم😍 کوله ای که با هر بار نگاه کردن به آن، قند در دلم آب میشد😋 بارها و بارها خاطراتی که از دیگران شنیده بودم در ذهنم مرور می‌کردم و لبخندی توأم با بغض، بر لبانم می‌نشست که دیگر نوبت من شده❣ بارها و بارها اشک می‌ریختم از این دوری😭 به خودم دلداری میدادم ناراحت نباش اینبار دیگر قرعه به نام تو افتاده🤩 با خودم فکر می‌کردم وقتی در منزل یک عِراقی ساکن شدم، چطور از ثانیه به ثانیه با هم بودن‌مان استفاده کنم؟! چطور چیزهایی که از استادم آموخته ام، بر زبان جاری کنم تا، کسی کیلومترها آن طرف‌تر هم بشنود و آگاه شود؟ شاید او چنین استادی نداشت و این تفضل خدا به من بود که با زینبیه آشنا شدم... مگر من خادم خانم زینب(س) نیستم، چطور صدای زینب باشم در این راه؟ در ذهنم تصور کردم‌ پای پیاده از عمودی به عمودِ دیگر... عمودها در ذهنم‌ به پایان رسید... چشمهانم را بستم و خودم را زیر قبه‌ی حسین(ع) تصور کردم زار زار اشک ریختم از این رسیدن😭 اما همچنان هنوز نوبت من نشده بود💔 حسین جانم خودمانیم عشقت چنان زیباست که حتی این وصالِ خیالی هم آرام می‌کند دل و جانم را💖 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
‌ 🔖|نقش بانوان در حماسه عاشورا| یکی از قصه‌هایی که قبل از کربلا واقع شده جریان خانمی است به نام طوعه.🧕 یعنی فرمانبردار ؛ طوعه مسلم را یاری کرد. در بین جمع بی‌وفایان کوفی این زن خودش را نشان داد همان جمعی که امیرالمومنین سالیان قبل در خطبه‌هایش📜 به کوفیان خطاب کرده بود که ای زنان که قیافه مرد دارید! کاش ده تا ده تا سمت معاویه می‌رفتید، یکی از معاویه‌ها به سمت ما می‌آمد. این کلام خیلی درد است❗️ از طرفداران اهل بیت بود؛ اما فرزندش بلال از لشکریان ابن زیاد بود. آدم بی‌ربط و هوس‌مداری بود و به خاطر پول، مسلم را فروخت.😳 او یکی از بانوانی است که اسمش در واقعه کربلا نیست ولی نام او در بین عاشوراییان ثبت است و در حفظ کربلا نقش داشته است. جنگ مسلم که شروع شد ایستاده بود گوشه‌ای و مسلم را تهییج می‌کرد اگر کسی از پشت می‌خواست به مسلم حمله کند، می‌گفت پشتت را مواظب باش و این گونه مسلم را یاری می‌کرد. مسلم آنقدر در کوچه‌های کوفه حرکت کرد و راه رفت تا پناهی پیدا کند اما پیدا نکرد، خسته شد. دید خانمی جلوی در خانه‌اش ایستاده است و منتظر فرزندش است. آب خواست ؛خورد و نشست. آن زن گفت: بروید، اینجا ننشینید، برای من خوب نیست. یکی دو بار اصرار کرد. مسلم گفت: من مسلم بن عقیلم. زن گفت فرستاده امام زمانم در خانه من است ❗️ لذا خانه را برای او فراهم کرد. مسلم به خاطر درگیری فکری و ذهنی که داشت میل به غذا نداشت و مشغول عبادت شد .پسر که آمد: مادرش از او تعهد🤝 گرفت که چیزی نگوید و مهمان را لو ندهد اما او مهمان را لو داد.😔 بانوان عزیز شما چطور❓ در این دوران آیا میتوانید برای امام زمانتان مثمر ثمر باشید مانند زنانی که قبل از حرکت سیدالشهدا از مدینه و سپس در سفر اسارت تا بازگشت به مدینه حاضر بودند. نامتان یکی از اسامی باشد که در تاریخ ثبت میشود 🙂 📚خشت معرفت 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ اربعین است اربعین کربلاست هر طرف غوغایی از غم ها به پاست گویی از آن خیمه های نیم سوز خود صدای العطش آید هنوز 🏴فرا رسیدن سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) تسلیت باد🥀 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
‌🔖|صدای اربعین| صدای اربعین می آمد... دلم عجیب گرفته بود... دو هفته ای از عملم می‌گذشت و هنوز اوضاع خوبی نداشتم... سرگیجه از یک طرف و ضعف و نوسان فشار از طرف دیگر، امیدم را از همراهی با زائران امسال ناامید کرده بود. سعی کردم قبول کنم که با این شرایط و داشتن بچه کوچک، صلاح به نرفتن‌ است و دیگر تلاشی نکردم. یک هفته دیگر گذشت و انگار آتشی عجیب در دلم افتاد❤️‍🔥 دیگر تحمل نداشتم، تلویزیون، کانال‌های ایتا و همه اطرافیان دم از رفتن میزدند و من قلبم بیشتر می‌تپید.💓 یاد تنها سفرم به کربلا افتادم و دیگر تحمل دوری نداشتم... سرگشته و کلافه بودم😣 دلتنگ و سرخورده از اینکه شاید طلبم حقیقی نبود😢 حال دلم را به کسی نگفته بودم ولی استاد برایمان از حقیقت اربعین و مسیر تربیتی زیارت گفتند و اینکه گاهی کسانی که قسمت نمیشود بروند، با اتصال قلبی میتوانند شامل تربیت شوند،💞 در حالیکه برخی ممکن است در مسیر، این اتصال را برقرار نکنند و رشدی که باید را نداشته باشند🤭 سعی کردم آرام شوم😌 ولی باز یک سوال داشتم که آیا من به خاطر ترس از اذیت و سختی سفر، طلب حقیقی نکردم که بساط رفتن برام فراهم نشد یا رشدم در ماندن بود؟🤔 چند روزی در این برزخ بودم...😭 تمام جوانب را بالا و پایین میکردم ولی باز شرایط جور نمی‌شد.😬 حدود عصر، تلفنم زنگ خورد و مژده دادند که اسمم در قرعه‌کشی کمک هزینه‌ی کربلا در آمده😍 شکه شدم، 😲 ماندم حیران که این چه نشانه‌ای ایست؟😧 دیگر قلبم از سینه داشت کنده میشد❣❤️‍🩹 یعنی آقا صدایم کرد؟ من کی باشم که قرعه به نامم بزنند و دست دست کنم؟ 🥺 گفتم شده شبانه، تنهایی ، زمینی می‌روم... این یک نشانه‌ است. شده طلا بفروشم، هر کاری کنم، باقی پولش را فراهم کنم، می روم... ولی به دلایلی نشد که نشد...😭 در دلم غوغا بود💘 اگر قرار به نرفتن بود چرا اسمم در آمد؟ اما چاره‌ای نداشتم... تماس گرفتم که من شرایط سفر را ندارم و کمک هزینه را به کسی بدهند که شرایط رفتن دارد... دو روز گذشته و الحمدالله بار سفر به مشهد را بستم. قسمت نشد کربلا بروم ولی حتما اسم من در لیست تربیتی امام رضا(ع)ست.❤️ یقین دارم که کل این خاندان کرم، از یک نور واحد هستند و برای تربیت ما برنامه دارند. برنامه‌ای اختصاصی و دقیق، برای تک‌تک ما✅️ 💝رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست میکشد هر جا که خاطر خواه اوست 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ 🔖| امام زمانی| پدر جانم مگذار در آرزوی وصال تو بمیرم رخ بنما غم‌ هجران تو مرا خواهم کشت... 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
17.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان جوانی که اربعین به عشق غذا رفته بود😋 و چه زیباست این دلدادگی❤️ حالا می فهمم چرا اهلِ این خانه به اهلِ کرم، معروفند🥺 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
سخنرانی ۲۳ صفر.mp3
زمان: حجم: 5.87M
🌿به روزهای پایانی ماه صفر رسیدیم... وقته اینه خودمونو یه همی بزنیم🫕 و ببینیم بعد این همه عزاداری و... چه تغییری تو وجودمون رخ داده؟ 🤔 اصلا اتفاقی در من افتاده یا نه؟ 🙄 ⬅️ از این به بعد وظیفه‌ی من چیه؟ 🎙سخنرانی ۲۳ ام صفر ۱۴۰۴ سرکار خانم نظری 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f