🔖 #اطلاعیه:
🔰 یا امام رضا دلم هوای تو کرده
شه خراسانی ..
چه میشود که بیایم حرم به مهمانی…؟
📍 تور مشهد مقدس (۲شب و ۳روز)
📮 جهت ثبت نام با شماره زیر تماس حاصل فرمایید .
09331071595
#تور_زیارتی
#اللهم_الرزقنا
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖#به_توان_خدا
🔰برای قدرتمند شدن باید به هرچیز غیراز خدا نـــه بگوییم!
و هرچه در "نه گفتن" نسبت به دیگران قدرتمندتر باشیم؛
◀️ نسبت به #خدا متواضعتر میشویم
یعنی همان جملهی "لا اِلهَ اِلا اللّه"
💠 کلاس به توان خدا
📍استاد سرکار خانم نظری
#به_توان_خدا
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #تسلیت:
باز هم #زیارت شما قبول شد و از این بیت الهی پر کشیدید به سمت بالا ...
شهادتتان مبارک زائران #شاه_چراغ.
و #لعنت خدا بر کسانی که حرمت محل رفت و آمد ملائک را نگاه نمیدارند و این زمین #مقدس را به خون شما رنگین کردند.
ما ضمن تسلیت به ملت شریف ایران این جنایت تروریستی را محکوم میکنیم.
#امنیت_اتفاقی_نیست
#اغتشاشگران_وهابی
#ایران_متحد_و_قوی
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #مکالمات_عاشقانه
او با شماست هرجا که باشید.
حدید-۴
#هرروزباقرآن
#با_من_حرف_بزن
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #اطلاعیه:
◀️ اگر میخواهیم با #خدا ارتباط داشته باشیم،
◀️ با #بهشت ارتباط داشته باشیم،
◀️ با #باطن عالیرتبهی خودمان که خدای متعال برای ما قرار داده ارتباط داشته باشیم و به آن فعلیّت بدهیم
⏪ باید با #قرآن ارتباط برقرار کنیم.
📚 مقام معظم رهبری. محفل انس با قرآن کریم.
💯 کارگروه قرآن زینبیه گلشهر کرج برگزار می کند:
روانخوانی، روخوانی، صوت و لحن، تجوید.
جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام به آیدی زیر مراجعه فرمایید:
🆔 @zeynabiye_amuzesh
#اطلاعیه
#کلام_الله
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
41.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖#روش_بندگی
رزاق بودن خدا رو ببین!
#فقر فقط به معنای مالی نیست...
◀️ کلاس روش بندگی
🎙 استاد سرکار خانم نظری
#روش_بندگی
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #ویژه: سلام خدمت همه اعضای دوست داشتنی کانال زینبیه به ویژه #جوانها و #نوجوانها! از فردا شب، مو
🔖 #عشق_پایدار:
📍قسمت پنجم.
دستهای پسرم که دور گردنم حلقه شد و بوسه روی گونه ام من رو به خودم آورد ..
سرم رو بالا کردم و لبخندی بهش زدم ...
گفتم بیدار شدی؟
گفت آره ...
تو چه فکری بودی؟
یه عالمه وقته همین طوری داری به یه جا نگاه میکنی...
خندیدم و گفتم هیچی ...
از جا بلند شدم و رفتیم طرف آشپزخانه..
صبحانه رو با هم خوردیم و کمی گپ زدیم.
از خوابهایی که تازگیها میبینه حرف زد و منم براش توضیح دادم که خوابها از دنیای درون ما خبر میدن.
براش جالب بود...
گفت مامان من همیشه از تو شگفت زده میشم آخه تو که رشته دانشگاه الهیات خوندی اینها رو از کجا یاد گرفتی...
گفتم اینه 💪💪
بلند شد رفت دوش بگیره و من باز در خاطراتم فرو رفتم.
💠
از تهران که برگشتیم دیگه آن دختر سابق نبودم.
توی راه چند بار مامانم سوال کرد چیزی شده.
گفتم نه
گفت حرف ناهید خانم رو جدی نگیر محمد با تو خیلی تفاوت سن داره.
آن هم بخواد من نمیدم نگران نباش.
ناهید خانم فکر میکنه چون چند دهنه مغازه تو بازار دارند الان دهن باز کنه هر دختری میگه بعله...
به محمد فکر کردم کمی شبیه مهران مدیری بود با این تفاوت که موهای محمد فر بود
شانه هام رو بالا انداختم و گفتم موضوع من محمد نیست.
جرات نداشتم حرفی که تو دلم بود رو بزنم.
شاید هنوز خودم هم باورم نمیشد که واقعا میخوام این کار رو بکنم.
پس سکوت کردم و هیچی نگفتم.
فردا صبح که میخواستم از خانه برم بیرون آغاز ماجرا شد...
گلاره دوستم از کرمانشاه آمده بود خانه خواهرش گیشا و زنگ زده بود که بیا تهران ببینمت.
مامانم گفته بود نمیشه تنهایی و باید با خواهرت بری.
و حالا خواهرم آماده شده بود و منتظر من بود.
آب دهنم رو به زور قورت دادم و بسم الله گفتم و از اتاق خارج شدم.
مامانم و خواهرم روی مبل های هال نشسته بودن و داشتند با هم حرف میزدند.
با دیدن من انگار جن دیدند.
هر دو با هم گفتند چی!!!!!
این چه وضع لباس پوشیدنه.
مانتو بلند و روسری بزرگ پوشیده بودم بدون آرایش و بدون اینکه موهام بیرون باشه
خواهرم گفت زود باش لباست رو عوض کن که دیر میشه.
الان وقت ادا در آوردن نیست!
آخه من یه عادت بد داشتم بعضی موقع ها از مهمانی که بر میگشتم ادای آدمهای آنجا رو در میاوردم.
خواهرم فکر کرد دارم ادا در میارم.
مامانم با دهان باز نگاهم میکرد
گفتم ادا نیست میخوام اینطوری بیام.
خواهرم گفت غلط میکنی.
من یه قدم هم باهات نمیام.
و رفت تو اتاق که لباسهاش رو در بیاره
مامانم گفت جدی گفتی؟
گفتم آره کاملا جدی.
گفت دو روز دیگه همان قبلی میشی.
فقط ما رو مضحکه مردم میکنی
جواب بابات و داداشت رو چی میدی؟
گفتم پوشش خودمه.
چکار به بقیه دارم.
گفت بله پوشش خودت هست ولی با ما جایی نمیای.
من فکر کردم شوخی میکنه و تهدید میکنه که من منصرف بشم ولی بعد ها فهمیدم که واقعیت داشت
خلاصه تهران رفتن کنسل شد و منم گریه کنان رفتم تو اتاق...
برای اولین بار حس کردم تو خانه خودمان تنها هستم.
تو اتاق که رفتم هیچ کس نبود که باهاش درد دل کنم به هر کدام از دوستهام که فکر میکردم مطمئن بودم آنها هم بدتر از این میکنند.
اشکهای من تند تند سرازیر بود و من سرم رو بالا گرفتم ..
شاید اولین مناجات من با خدا این جا شروع شد
ادامه دارد....
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f