eitaa logo
˼ رف‍یق چادرۍ !' ˹
3.5هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
374 ویدیو
155 فایل
⸤ بسم‌رب‌الشھداء🌿'! ⸣ • . "هل‌من‌ناصرینصرنـے❔" 🌱|مـےشنوۍرفیـق؟! امام‌زمـ؏ـانمون‌یـٰارمۍطلبـد♥️!(: ــــــ ـ🌼. اِرتباط، @Katrin_a ˘˘ شروط: @Shartha ! • . - اللھم‌عجل‌لولیک‌الفرج(꧇︕
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۹ چی زشته ابجی؟ زینب سرش را مینداز پایین. فاطمه سرکج میکند و جواب میدهد _ اینکه سلام ندی وقتی میرسی _ خب سلام علیکم و رحمه الله وبرکاته... االان خوشگل شد؟ فاطمه چپ چپ نگاهش میکند _ همیشه مسخره بودی!! خنده ام میگیرد _ سلام اقاعلی! اینجا چیکار میکنی؟ نگاهم میکنی و روی تنها صندلی باقی مانده مینشینی _ راستش فاطمه گـفت بیام. مام که حرف گوش کن! امدیم دیگر ازینکه توهم هسـتی خیلی خوشحال میشوم و برای قدردانی دست فاطمه‌را میگیرم و با لبخند گرم فشار میدهم. اوهم چشمک کوچکی میزند. سفارش میدهیم و منتظر میمانیم.دست چپت را زیر چانه گذاشته ای و به زینب زل زده ای... _ چه کم حرف شدی زینب! _ کی من؟ _ اره! یکمم سرخ و سفید! زینب‌بااسترس‌دست‌روی‌صورتش‌میکشدو جواب میدهد _ کجام سرخ شده‌؟ _ یکمم تپل! اینبار خودش را جمعو جور میکند _ ااا داداش. اذیت نکن کجام تپل شده؟ با چشم اشاره میکنی به شکمش و لبخند پر رنگی تحویل‌خواهرخجالتی‌ات‌میدهی! فاطمه با چشم های گرد و دهانی باز میپرسد _ تواز کجا فهمیدی؟ میخندی _ بابا مثالا یه‌مدت غابله بودما! همه‌می‌خندیم ولی زینب با شرم منو را از روی میزبرمیداردو جلوی‌صورتش‌میگیرد. توهم بسرعت منو را ازدستش میکشی و صورتش را میبوسی _ قربون ابجی باحیام با خنده نگاهت میکنم که یک لحظه تمام بدنم سرد میشود. با ترس یک دستمال کاغذی از جعبه‌اش‌بیرون میکشم، بلند میشوم،خم میشوم طرفت و دستمال را روی بینی ات میگذارم... همه یکدفعه ساکت میشوند. _ علی... دوباره داره خون میاد! دستمال را میگیری و میگویـی _ چیزی نیست‌زیرافتاب بودم ...طبیعیه. زینب هل میکند و مچ دستت را میگیرد. _ داداش چی شد؟ _ چیزی نیست‌عه!افتاب زده پس کلم همین خواهرم! تو نگران نشو برات خوب نیست. و بلند میشوی و از میزفاصله‌میگیری. فاطمه به‌من اشاره میکند برودنبالش و من هم از خدا خواسته بدنبالت میدوم. متوجه میشوی و میگویـی _ چرا اومدی؟... چیزی نیست‌که! چرا اینقد گندش میکنید!؟ _ این دومین باره! _ خب باشه!طبیعیه عزیزم می‌ایستم این کلمه‌رامیگویـی. _ کجاش طبیعیه! _ خب وقتی توافتاب زیاد باشی خون دماغ میشی.. مسیر نگاهت رادنبال میکنم. سمت‌سرویس بهداشتی...! _ دیگه دستمال نمیخوای؟ _ نه همراه ام دارم. و قدمهایت را بلند ترمیکنی.. ٫٬٫نویسنده 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf