eitaa logo
˼ رف‍یق چادرۍ !' ˹
3.5هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
374 ویدیو
155 فایل
⸤ بسم‌رب‌الشھداء🌿'! ⸣ • . "هل‌من‌ناصرینصرنـے❔" 🌱|مـےشنوۍرفیـق؟! امام‌زمـ؏ـانمون‌یـٰارمۍطلبـد♥️!(: ــــــ ـ🌼. اِرتباط، @Katrin_a ˘˘ شروط: @Shartha ! • . - اللھم‌عجل‌لولیک‌الفرج(꧇︕
مشاهده در ایتا
دانلود
عالم پر از تو خالی است جای تو... ♥️﴾@zfzfzf
«قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ...» + ﮔﻔﺖ: من غم و اندوه ام را تنها به خدا می گویم...! [یوسف-۸۶] . . . 💟 #🌱 @zfzfzf
خاطرات جبهه 🌷❤️ شهيد بديعي ❤️ نصفه شب کوفته از راه رسيد ديد تو چادر جا نيست بخوابه. شروع کرد سر و صدا، مگه اينجا جاي خوابه؟ پاشيد نماز شب بخونيد، دعا بخونيد ما هم تحت تاثير حرفاش بلند شديم و اجبارا مشغول عبادت شديم، خودش راحت گرفت خوابيد😍😄 ♥️﴾@zfzfzf
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تم #چادر #دخترونه @zfzfzf
🍃🌸 #پروفایـل #دختـرانہ ♡ :) #رفـیق_چادرے ♥️﴾@zfzfzf
16.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بادیدن این تصاویر، کم خرج برید سفر مزیت های این سفرهای تصویری اینه که تلفات جاده ای نداریم هزینه نمی بره و از همه مهمتر کرونا هم منتقل نمیشه اگر #در_خانه_بمانیم #کرونا_را_شکست_میدهیم ⭐️ @zfzfzf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلیل این حرڪتشو نمیفهمیدیم. با سمانه رفتیم بیرون و آقا سید هم بیرون در داشت با گوشیش حرف میزد. تا مارو دید که بیرون اومدیم سریع دوباره رفت داخل دفتر 😐 . من همش تو این فکر بودم که موضوع رو یه جوره باید به آقا سید حالی ڪنم . باید یه جوری حالیش کنم که دوستش دارم 😞 . ولی نه. من دخترم و غرورم نمیزاره ! - ای کاش پسر بودم 😔 . اصلا ای کاش اونروز دفتر بسیج نمیرفتم برای ثبت نام مشهد 😔 . ای کاش از اتوبوس جا نمیموندم 😞 . ای کاش.. ای کاش 😔 ولی دیگه برای گفتن این ای کاشها دیره 😞 . - امروز آخرین روز امتحانهای این ترمه. زهرا بهم گفت: بعد امتحان برم آقا سید ڪارم داره.. -منو کار دارہ؟! : آره گفته که بعد امتحان بری دفترش. -مطمئنی؟! : آره بابا...خودم شنیدم. بعد امتحان تو راه دفتر بودم که احسان جلو اومد. : ریحانه خانم! - بازم شما؟! . : آخه من هنوز جوابمو نگرفتم . -اگه دیشب جلوی پدر و مادرتون چیزی نگفتم، فقط به خاطر این بود که احترامتون رو نگه دارم وگرنه جواب من واضحه 😐 لطفا این رو ب، خانوادتون هم بگید. : میتونم دلیلتون رو بدونم؟؟ - آدم باید دنبال دلش باشه تا دنبال دلیلش 😐 : این حرف آخرتونه؟! - حرف اول و آخرم بود و هست. وبه سمت دفتر سید حرکت کردم و آروم در زدم 😊 . رفتم توی دفتر و دیدم تنها نشسته و پشت کامپیوترش مشغول تایپ چیزیه. منو دید سریع بلند شد و ازم خواست رو یکی از صندلیهای اطاق بشینم و خودش باز مشغول تایپش شد. 😐 . فهمیدم الکی داره کیبردشو فشار میده و هی پاڪ میڪنه. - ببخشید گفته بودید بیام کارم دارید . : بله بله )همچنان سرش پایین و توی کیبرد بود ( 😡 -خوب مثل اینکه الان مشغولید و من برم یه وقت دیگه میام 😒 . -نه نه. بفرمایید الان میگم. .راستیتش چه جوری بگم؟! 😞 لا اله الا الله... میخواستم بگم کی... -چی؟! : اینکه .... 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf 🌸🍃 🌸🍃 🌸🍃🌸🍃
:من : اینکه ... سرمو پایین انداختم و چیزی نگفتم تا حرفشو بزنه. : اینکه... آخه چه جوری بگم... . : لا اله الاالله... 😐 : خیلی سخته برام 😔 - اگه میخواید یه وقت دیگه مزاحم بشم؟؟ : نه...اینکه... خواهرم... : راستیتش گفتن این حرف برام خیلی سخته... : شاید اصلا درست نباشه حرفم 😞 : ولی حسم میگه که باید بگم... : منتظر موندم امتحانهاتون تموم بشه و بعد بگم که خدای نکرده ناراحتی و چیزی پیش نیاد . : اجازه هست رو راست حرفمو بزنم؟! -بفرمایید 😊 : راستیتش : من... : من... : من از علاقه شما به خودم از طریقی خبردار شدم و باید بهتون بگم متاسفانه این اتوبان دو طرفه ست. چیزی نگفتم و فقط سرم رو پایین انداختم 😶 . تا شنیدم تو دلم غوغا شد ولی به روی خودم نیاوردم 😌 : ولی به این دلیل میگم متاسفانه چون بد موقعی دیدمتون..بد موقعی شناختمتون..بد موقعی... 😔 - بازم هیچی نگفتم و سرم پایین بود ? : باید بگم من غیر از شما تو زندگیم یه عشق دیگه دارم و به اون هم خیلی وفادارم و شما یه جورایی عشق دوم منید 😔 . : درست زمانی که همه چی داشت برای وصل من و عشقم جور میشد سر و کله شما تو زندگیم پیدا شد. و همیشه میترسیدم بودنتون یه جورایی من رو از اون دلسرد کنه 😔 . من از بچگی عاشقشم . .خواهش میکنم نزارید به عشقم که الان شرایط جور شده که دارم بهش میرسم..نرسم . دیگه تحمل نکردم 😡 میدونستم داره زهرا رو میگه 😢😢 اشک تو چشمام حلقه زد 😢 به زور صدامو صاف کردم و گفتم خواهشا دیگه هیچی نگید...هیچی 😢😡 : اجازه بدید بیشتر توضیح بدم . -هیچی نگید 😳 و بلند شدم و به سرعت سمت بیرون رفتم و وقتی رسیدم حیاط صدای گریه هام بلند بلند شد 😢 تمام بدنم میلرزید 😢 . احساس میکردم وزن سرم دوبرابر شده بود..پاهام رمق دویدن نداشتن 😢😢 توی راه زهرا من و دید و پرسید ریحانه چی شده؟! ولی هیچی نگفتم بهش وفقط رفتم 😢😢 . تو دلم فقط بهشون فحش میدادم. رفتم خونه با گریه و رو تختم نشستم 😢 . گریه ام بند نمیومد 😢😢 .گریه از سادگی خودم 😔 . گریه از اینکه گول ظاهرش رو خوردم 😔 . پسره زشت بدترکیب، صاف صاف نگاه کرد تو صورتم گفت عشق دوممی 😢 . منو بگو که فک میکردم این خدا حالیشه 😢 اصلا حرف مینا راست بود. 😔 . اینا فقط میخوان ازدواج کنن که به گناه نیوفتن 😔 . ولی... اما این با همه فرق داشت 😢 . زبونم اینا رو میگفت ولی دلم داشت خاطرات مشهد و این مدت بسیج رو مرور میکرد و گریه میکردم..گریه میکردم چرا اینقدر احمق بودم. یعنی میدونست دوستش دارم و بازیم میداد 😢 . 🌸🍃 🌸🍃 🌸🍃🌸
همیشه میگفت : واسه کی کار میکنی ؟! میگفتم : امام حسین میگفت : پس ، حرف ها رو بیخیال !! کار خودت رو بکن جوابش با [شہـید محمدحسیـن محمدخانے] ‌ 🌹 💔 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
کسی که مومنی را اندوهگین سازد ، آن گاه دنیا را به او ببخشد ، این بخشش گناه او را جبران نمی کند و پاداشی هم ندارد #پیامبر_اکرم_ص #میزان_الحکمه153.4 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf