👇قسمت دوم #بخش_پانزدهم 👆
🔷️دنیا و آخرت من در قم است .
من باید از دنیا و آخرتم بگذرم که با پدرم بروم و در مشهد بمانم . یک تاءمل مختصرى کرد و گفت : ......
🔺️شما بیا یک کارى بکن
و براى خدا از قم دست بکش و برو در مشهد بمان . خدا دنیا و آخرت تو را مى تواند از قم به مشهد منتقل کند.
🔺️من یک تاءملى کردم
و دیدم عجب حرفى است ، انسان مى تواند با خدا معامله کند.
🔷️من تصور مى کردم
دنیا و آخرت من در قم است . اگر در قم مى ماندم ، هم به شهر قم علاقه داشتم ، هم به حوزه قم علاقه داشتم ، و هم به آن حجره که در قم داشتم ، علاقه داشتم . اصلا از قم دل نمى کندم و تصور من این بود که دنیا و آخرت من در قم است .
🔺دیدم این حرف خوبى است
و براى خاطر خدا پدر را به مشهد مى برم و پهلویش مى مانم
🔸خداى متعال اگر اراده کرد،
مى تواند دنیا و آخرت من را از قم به مشهد بیاورد. تصمیم گرفتم ، دلم باز شد و ناگهان از این رو به آن رو شدم ،
🔷️یعنى کاملا راحت شدم
و همان لحظه تصمیم گرفتم و با حال بشاش و آسودگى به منزل آمدم . والدین من دیده بودند که من چند روزى است ناراحتم ، تعجب کردند که من بشاش هستم .
🔸گفتم : من تصمیم گرفتم
که به مشهد بیایم . آنها هم اول باورشان نمى شد، از بس این تصمیم را امر بعیدى مى دانستند که من از قم دست بکشم . به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقاتى زیادى به ما داد
🔸️ به هر حال ،
به دنبال کار و وظیفه خود رفتم . اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم ،اعتقادم این است که ناشى از همان برى (نیکى ) است که به پدر، بلکه به پدر و مادرم انجام داده ام .
🔺️این قضیه را گفتم
براى این که شما توجه بکنید که مسئله چقدر در پیشگاه پروردگار مهم است
ادامه دارد ....
🔷کانال
با #بصیرت_با_ولایت #تا_ظهور
@Zhoor_nazdik
@Zhoor_nazdik