یک غزل مادرانه
مینشینم با خودم گپ میزنم آرام تا صبح
شعر میخوانم در آن ساعات پر ابهام تا صبح
قصه میگوید برایم مولوی، سعدی، نظامی
بحث های فلسفی داریم با خیام تاصبح
صبح ها یک مادرم؛مشغول کار خانه تا شب
شعر میبافم شب از موهای دخترهام تاصبح
ظرفهای شسته سرگرم دعا و ذکر بامن
من پیمبر میشوم با اینهمه الهام تا صبح
میشمارم دانه ی تسبیح استغفار را شب
میگریزم از خودم در کسوت احرام تا صبح
شب به شب در انتظار حضرت خورشید هستم
زنده میمانم فقط با شوق آن ایام تاصبح
#راضیه_جبه_داری
#کنگره_شعر_زیر_یک_سقف#شعر#فرا_خوان_شعر#مادرانه#همسرانه#خواهرانه#خانواده_و_سبک_زندگی_زندگی_سالم#نقش_مادری#جایگاه_زن#نقش_همسری#عشق_پاک