eitaa logo
زلال معرفت
2.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با ما 👇 ✅️ انتشار و بهره‌بردارى با ذکر منبع موجب امتنان است. تبلیغ و تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
زلال معرفت
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 📒#سه_دقیقه_در_قیامت 5⃣2⃣#قسمت_بیست_پنجم 🔻ادامه#بازگشت 🔸تنهایی را دوست داشتم در تنهایی
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 📒 6⃣2⃣ 🔻 🔸 پس از ماجرایی که برای پسر معتاد اتفاق افتاد فهمیدم که من برخی از اتفاقات آینده را هم دیده‌ام. نمی دانستم چطور ممکن است لذا خدمت یکی از علما رفتم و این موارد را مطرح کردم. 🔹ایشان هم اشاره کرد که در این حالت مکاشفه که شما بودی، بحث زمان و مکان مطرح نبوده، لذا بعید نیست که برخی موارد مربوط به آینده را دیده باشی. 🔸بعد از این صحبت یقین کردم که ماجرای شهادت برخی همکاران من اتفاق خواهد افتاد. 🔻یکی دو هفته بعد از بهبودی من پدرم در اثر یک سانحه مصدوم شد و چند روز بعد دار فانی را وداع گفت. 🔹 خیلی ناراحت بودم، اما یاد حرف عموی خدابیامرزم افتادم که گفت این باغ برای من و پدرت است و او به زودی به ما ملحق می شود... 🔻در یکی از روزهای نقاهت به شهرستان دوران کودکی و نوجوانی سر زدم، به سراغ به مسجد قدیمی محل رفتم و یاد و خاطرات کودکی و نوجوانی برایم تداعی شد. 🔸یکی از پیرمرد های قدیمی مسجد را دیدم . سلام و علیک کردیم و برای نماز وارد مسجد شدیم،یکباره یاد صحنه هایی افتادم که از حساب و کتاب اعمال دیده بودم ،یاد آن پیرمردی که به من تهمت زده بود و به خاطر رضایت من ثواب حسینیه اش را به من بخشید! 🔹این افکارو صحنه ناراحتی آن پیرمرد همینطور در مقابل چشمانم بود. با خودم گفتم:باید پیگیری کنم و ببینم این ماجرا تا چه حد صحت دارد هرچند می دانستم که مانند بقیه موارد این هم واقعی است اما دوست داشتم حسینیه ای که به من بخشیده شده بود را از نزدیک ببینم 🔸 به آن پیرمرد گفتم فلانی رو یادتون هست همون که چهار سال پیش مرحوم شد؟ ➖گفت: بله خدا نور به قبرش بباره ،چقدر این مرد خوب بود. این آدم بی سر و صدا کار خیر می کرد، آدم درستی بود، مثل اون حاجی کم پیدا می شه. 🔹گفتم: بله اما خبر نداری این بنده خدا چیزی توی این شهر وقف کرده، مسجدی،حسینیه ای؟ ➖گفت نمی‌دانم ولی فلانی با او خیلی رفیق بود اون حتما خبر داره ،الان هم تو مسجد نشسته . 🔸بعد از نماز سراغ همان شخص رفتیم ذکر خیر آن مرحوم شد،و سوالم را دوباره پرسیدم: این بنده خدا چیزی وقف کرده؟ ➖پیرمرد گفت:خدا رحمتش کند دوست نداشت کسی خبردار بشه ،اما چون از دنیا رفته به شما می‌گویم. 🔹 سپس به سمت چپ مسجد اشاره کرد و گفت: این حسینیه رو می بینی که اینجا ساخته شده؛ همان حاج آقا که ذکر خیرش رو کردی این حسینیه رو ساخت و وقف کرد نمی دونی چقدر این حسینیه خیر و برکات داره 🔻الان هم داریم بنّایی میکنیم و دیوار حسینیه رو بر می داریم و ملحق می کنیم به مسجد تا فضا برای نماز بیشتر بشه 🔸من بدون اینکه چیزی بگم،جواب سوالم رو گرفتم،بعد از نماز سری به حسینیه ام زدم و برگشتم. 🔻شب با همسرم صحبت می کردیم خیلی از مواردی که برای من پیش آمده باورکردنی نبود. بعد به همسرم که ماه چهارم بارداری را پشت سر گذاشته بود گفتم راستی خانم من قبل از اینکه بیمارستان بروم باهم سونو گرافی رفتیم و گفتند بچه ما پسر است درسته؟ ➖ گفت آره برگه اش رو دارم؛ 🔹 کمی سکوت کردم و با لبخند به خانمم گفتم: اما اون لحظه آخر به من گفتند به خاطر دعای همسر و دختری که در راه داری شفاعت شدی. 🔻به همسرم گفتم این هم یک نشانه است اگر این بچه دختر بود معلوم می شود که تمام این ماجراها صحیح بوده.. ▫️در پاییز همان سال دخترم به دنیا آمد. 🔸تنها چیزی که پس از بازگشت من از آن وادی ترس شدیدی در من ایجاد می کرد و تا چند سال من را اذیت می‌کرد ترس از حضور در قبرستان بود. 🔹من صداهای وحشتناکی می شنیدم که خیلی دلهره آور و ترسناک بود. 🔻اما این مسئله در کنار مزار شهدا اتفاق نمی افتاد ،آنجا آرامش بود و روح معنویت در وجود انسان ها پخش می شد. 🔺لذا برای مدتی به قبرستان نرفتم و بعد از آن فقط صبح های جمعه راهی مزار دوستان و آشنایان می شدم 🔸اما نکته مهم دیگری را که باید اشاره کنم این است که در کتاب اعمال و در لحظات آخر حضور در آن دنیا،میزان عمر خودم را که اضافه شده بود مشاهده کردم. به من چند سال مهلت دادند که آن هم به پایان رسیده و من اکنون در وقت‌های اضافه هستم. 🔺 به من گفتند، ما زمانی که شما برای صله رحم و دیدار والدین و نزدیکانت میگذاری جز عمر شما محسوب نمی کنیم. همچنین زمانی که مشغول بندگی خالصانه خداوند یا زیارت اهل بیت هستی این مقدار نیز جز عمر شما حساب نمی‌شود ✨ادامه دارد... ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅