eitaa logo
زلال معرفت
2.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
145 فایل
ارتباط با ما 👇 ✅️ انتشار و بهره‌بردارى با ذکر منبع موجب امتنان است. تبلیغ و تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ ✦•▷ پـــرســ❓ــش✦ 📌آیا صدقه مستحب بر سادات حرام است؟ ➖اگر حرام نیست، پس چرا گفته می‌شود که وقتی اسرای وارد شدند، صدقه‌ها را قبول نکرده و گفتند : انّ الصدقة حرام علینا اهل البیت؟پـــاســ✅ــخ ◁•✦ 🔻صدقه مستحب، بر سادات حرام نمی باشد.ولی قبول نکردن از طرف اسرا در شام، شاید به خاطر احتیاطی بوده که اهل بیت امام حسین علیه السلام می کردند، ➖ و یا شاید در برخی موارد، صدقۀ واجب بوده و یا شرایط به نحوی بوده که گرفتن صدقه عزّت آنان را خدشه دار می کرده است. 🔻دلیل دیگر این است که اسرا با این عمل می خواستند و اطلاع رسانی کنند، و به مردم آن دیار بفهمانند که نه تنها خارجی نیستند، بلکه از اولاد پیامبر گرامی اسلامند و جزء می باشند. ◽️البته در مورد حرمت و جواز صدقه بر سادات، بین علما اختلاف می باشد و عده ای از علمای متقدم در همین قرن، قائل به حرمت صدقه مستحب به سادات می باشند، که شاید این حکم ایشان ناظر بر همین قول اسرا در کوفه باشد. 📚مدارک العروه ج ‏۲۲، ص ۵۲۰ رساله محشی، ج‏۲، ص ۵۶۶ https://b2n.ir/377617 ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 💢 داستان دل‌جویی کارگزار امام کاظم علیه السلام از یک مرد 📌 داستان دل‌جویی کارگزار امام موسی ابن جعفر در دربار هارون‌ از یک مرد شتربان، یکی از بهترین الگوهای برخورد مومنانه با ارباب‌رجوع از منظر دین اسلام است. ◽️ به دستور امام کاظم علیه السلام در دربار هارون فعالیت می‌کرد و تا جایگاه نخست وزیری هم پیش رفت. ➖ داستان این است که یکی از شیعیان امام کاظم علیه السلام به نام که شغلش ساربانی و شتربانی بود برای بیان مسئله‌ای به منزل علی بن یقطین، وزیر حکومت وقت مراجعه کرد اما او مانع از ورود ابراهیم به خانه‌اش شد. ◽️ در همان سال که علی بن یقطین به زیارت خانه خدا مشرف شد، فرصت را مغتنم دید که به محضر امام کاظم علیه السلام برسد. وقتی خواست به محضر امام شرفیاب شود، امام کاظم علیه السلام اذن ورود به او نداد.  ➖ روز دوم در بیرون منزل با آن حضرت ملاقات نمود و عرض کرد : مولای من من چه بوده است که دیروز اجازه ورود به من ندادید؟ ✨ فرمودند: حجبتک لأنک حجبت أخاک إبراهیم الجمال؛ تو را راه ندادم چون برادرت ابراهیم جمال را راه ندادی. ◽️ علی بن یقطین که نیک دریافته بود امام کاظم علیه السلام از او راضی نخواهد شد مگر اینکه از ابراهیم دل‌جویی کند. ➖گفت : در این زمان چگونه او را بیابم؛ چراکه علی بن یقطین در مدینه بود و ابراهیم در شهر کوفه و مسافت بینشان بسیار زیاد بود. ✨امام کاظم علیه السلام نه منصب حکومتی علی بن یقطین و نه بُعد مسافت را موجب معافیت وزیر عباسی در خصوص دل‌جویی کردن یکی از شیعیانی که در درگاه حکومت به او بی‌حرمتی شده بود، ندانست و به قدرت ولایی خود مقدمات سفر علی بن یقطین به را فراهم کرد. ◽️وقتی وی به خانه ابراهیم رسید از او عذرخواهی کرد و ابراهیم نیز برای او طلب رحمت کرد. علی بن یقطین که شاگرد مکتب اهل بیت علیهم السلام بود به این میزان هم راضی نشد و برای اینکه ابراهیم، قلباً از او راضی شود، گونه‌اش را روی خاک نهاد و از ابراهیم درخواست کرد که پای خود را بر روی صورت او بگذارد! ➖ابراهیم بنا به اصرار زیاد او، خواهشش را اجابت کرد و پایش را بر روی صورت او گذاشت. ◽️علی بن یقطین با استمداد از تصرف ولایی امام کاظم علیه السلام همان شب به محضر ایشان شرفیاب شد و امام، او را به منزل خود پذیرفت. 🔺این داستان که در کتب مختلف ذکر شده است بیانگر شیوه صحیح برخورد با مراجعین و حرمت و عزت مومن در پیشگاه خداوند و اهل بیت علیهم السلام است.  📚 بحارالانوار ج ۴۸، ص ۸۵ ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 💢 «دیگر به کاسه های شیر نیازی نیست» ▫️به یتیمان کوفه بگویید، دیگر به کاسه های شیر نیازی نیست! دیگر به بازگشت پدر، امیدی نیست. برگردید، ، برگردید؛ دیگر به کاسه های شیر نیازی نیست. ناشناس کوچه های کوفه، هرگز نخواهد آمد! ▪️دیگر کوبه در خانه های شما، آهنگ آمدنش را نخواهند نواخت، برگردید، یتیمان کوفه! ▫️ای اهالی کوفه! آسوده باشید؛ دیگر از دست عدالت های حضرت علی علیه السلام ، به ستوه نخواهید آمد! شما ماندید و صدای سکّه های بیت المال! ▪️شما ماندید و هوس های دور و درازتان! شما ماندید و دنیای سراسر جهلتان! ▫️به خدا شما لایق علی نبودید! حیف از آن اقیانوس لایتناهی معرفت و حکمت که جرعه ای از آن ننوشیدند! حیف از آن سینه، آن صندوقچه اسرار و دانش الهی که همچنان سربسته ماند و به هیچ کلیدی گشوده نشد! ▪️سئوال نکردید، تا جوابی بشنوید! خواند و نرفتید! صدا کرد و جوابی ندادید! حیف از آن ، که کسی پیدا نشد تا به تفسیرش بنشیند، تا بفهمد و بشناسد، بشناسد و بشناساند! ▫️اینک، ، لب فرو بسته است؛ با تمام معجزاتش، با تمام اسرار نهانش! دیگر هر چه بخوانید، جوابی نخواهید شنید. هرگز نخواهید شنید! ▪️ای فرزندان ! تا دنیا دنیاست، باید به حسرت بنشینید و اشک بر چهره روان سازید. هرچند، اگر چشمانتان خون هم ببارد پشیمانی دگر سودی ندارد! ▫️آقا علی(علیه السلام ) رفت؛ با تمام عدلش؛ با تمام انفاقش، با تمام مهربانی اش، با تمام نصیحت های پدرانه اش! «امروز به تمام معنا، در زیر خاک شد»؛ اگر تمام عمر به سوگ بنشیند، کم است؛ ▪️به یتمان بگویید: باز گردند؛ دیگر به کاسه های شیر نیازی نیست! به آن پیر نابینای خرابه نشین خبر دهید، بیش از این در انتظار نماند؛ که امشب نیز «او» نخواهد آمد! ▫️به آن بیوه زنان بگویید: دیگر به امید آن مرد مهربان نباشد، تا تنور بیافروزد، و چهره بر آتش بگیرد به نخل ها خبر دهید: این قدر بیهوده سر، فراز نکنند که دیگر صدای او را نمی شنوند. ▪️ماه را بگویید، که امشب به ملاقات آفتاب نخواهد رفت. به کوچه ها خبر دهید، بیش از این منتظر، ضرباهنگ قدم های «او» نباشند. و علی علیه السلام امشب، به دیدار خدا مشتاق تر است 📌خدیجه پنجی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
❧🔆✧﷽✧🔆❧ ‍ 🚩به مناسبت سالروز ورود حضرت مسلم به ( بخش اول) 💢شهر دروازه های مرگ 📌▪️نفرین بر دروازه های شهر کوفه، نفرین بر دروازه های مرگ! نفرین بر شهر هزار چهره. شهر نامردمی ها، شهر کینه توزی ها، شهر نیرنگ ها و تزویرها! ▪️ ای کوچه های دربه دری! ای کوچه های تنهایی! ای کوچه های غربت و بی کسی! ای پنجره های بسته! ای چشم های در کمین نشسته! ای خنجرهای درنده! ای دارالاماره! ای نقطه پرواز! ای رقص گاه حماسه! ای قلّه شهامت! 🔻منم! مسلم، پسر عقیل! 📌▪️این که بر آستان تو ایستاده! این که به استقبال مرگ آمده! این که عاشقانه به سویت می شتابد! منم مسلم! ▪️ کوفه، مرا خوب می شناسی! من از قبیله شهادتم! من برادرزاده ناشناس کوچه های توام! 📌▪️نامه های تو مرا به این جا کشانده! نوشته بودی، باغ هایت سرسبزند! شاخه هایت لبریزند! میوه هایت رسیده اند! جویبارهایت پر آبند... ، ▪️نوشته بودی، همه در انتظار قدم های تواند. همه گوش به فرمان تواند، همه دست ها، برای بیعت با تو لحظه شماری می کنند! من آمده ام، تا از نزدیک بشنوم! 📌▪️من آمده ام، به فرمان همان که شما دعوتش کردید! از دست های اشتیاقتان اثری نیست! در نگاه هایتان برق حیله می بینم! ▪️شما از میهمانتان به جای میوه تازه، با سنگ پذیرایی می کنید! با نیزه و خنجر به استقبال می آیید! شاید این رسم مردم کوفه است! بخوانند و از پشت، خنجر بزنند! 📌▪️دعوت کنند و با شمشیر به پیشواز بیایند، این میزبانی، فقط شایسته کوفه است! ادامه دارد.. 🌷هدیه به لبخند علیه السلام 📌 خدیجه پنجی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ ‍ 🚩به مناسبت سالروز ورود حضرت مسلم به ( بخش دوم) 🔻منم! سفیر تنهای امامی غریب! ▪️آمده ام بیعت بستانم! پنجره هایتان را به رویم مبندید! غریبه نیستم! به اصرار شما قدم به این دیار غریب کش گذاشته ام! رو از من برگردانید! سنگ نثارم مکنید! 📌▪️من مسلم ام! سفیر حسین! ناخوانده نیامده ام، درها را بگشایید! درهای بسته سزاوار من نیست! کوچه های سرگردانی، شایسته سفیر حسین نیست! ▪️«حسین» به کوفه نیا! کوفه هنوز رسم مهمانداری را یاد نگرفته! در کوفه هنوز، بی غیرتی و سست عهدی رواج دارد: کوفه هنوز بوی خون می دهد! «حسین» به کوفیا نیا! ترس آن دارم که سرگردانی نصیبت شود! 📌▪️ترس آن دارم، که تقدیری چون تقدیر پدر داشته باشی! برگرد، پسر فاطمه! که کوفی جماعت بویی از وفا نبرده اند! سطر سطر این نامه ها، دروغ و ریاست! قدم هایشان، تیغ های بران است و مرکب هایشان، خون غریبان از پشت خنجر خورده! ▪️به کوفه نیا! سیّد جوانان اهل بهشت! به مردم این دیار اعتمادی نیست! به خدا که کوفه هنوز هم ابن ملجم پرور است! 📌▪️هنوز هم، در سایه دیوارهایش، سنگ های به خون تشنه، کمین کرده اند! کوفه همان کوفه است! برگرد حسین! 🔻این منم! مسلم، پسر عقیل! ▪️کاش، بادها صدای مرا به تو می رساندند! و حکایت تنهایی ام را برایت می خواندند! که چطور به سفیرت پشت کردند و چگونه، دارالاماره را برای ورودش، مزیّن نمودند! 🌷هدیه به لبخند علیه السلام 📌خدیجه پنجی ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅