eitaa logo
🌼 زُلفا | کتابفروشے🌼
1.2هزار دنبال‌کننده
714 عکس
203 ویدیو
0 فایل
من سیدعلی اصغرنوری هستم زلفا میخواد یه عااا📚اااالمہِ کتاب و محصولات فرهنگی جذاب🤗 بہتون معرفی کنہ اینجا بامن صحبت کن👇 https://harfeto.timefriend.net/17053177573276 📦ارسال بہ ھر جا کہ تو باشی😃🛵 جهت سوال و سفارش: @Zulfa_1 این هم منم😉: @Zulfa76
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ رمان قسمت اول وارد دادسرای عمومی شدم رفتم به سمت آسانسور،آسانسور که مثل همیشه شلوغه، ترجیح دادم از پله ها استفاده کنم تا اینکه منتظر آسانسور بمونم. به سمت پله ها که حرکت کردم،کنار میلهِ پله هاداشتم از پله ها میاومدم بالا،یه صدایی کنار گوشم خیلی آشنا بود برگشتم ببینم این صدای کیه؟ دیدم یه نفر از دوستان قدیمی ام بوده،صداش زدم آراد؟ این بار بلند تر گفتم آراد؟ برگشت رو به من تا منو دید گفت: اَ اَمحمدکیا😃 بغلش رو باز کرد،رفتم تو آغوشش ار دیدنش خیلی خوشحال شدم🤗☺️ [داستان برمیگرده به ده سال پیش،منو آراد زمانی که دبیرستان درس میخوندیم باهم آشنا شدیم، آراد پسرخیلی گلی بود،ما باهم هم اتاقی بودیم توی مدرسه شبانه روزی نمونه دولتی تیزهوشان، اونجا باهم آشنا شدیم،آراد اهل نماز و روزه بود، همیشه نمازش به موقع میخوند منم اهل نماز بودم خداروشکر ولی آراد یه چیز دیگه بود... بچه ها به شوخی به آراد میگفتن ننه آراد😂 بخاطر اینکه همیشه این آراد بود که ظرف غذای بچه هارو میشست،خلاصه همه بچه هادوستش داشتن قشنگ معلوم بود آراد برای خودش درکنار درسهاش یه برنامه عبادی هم داره... از درس خوندنش که نگم براتون!!! خیلی اهل درس بود،جزء رتبه های برترکنکور شد،آراد رفت رشته پزشکی،منم رفتم رشته حقوق.الان آقا آراد ما که مردی برای خودش شده جز پزشک های نمونه کشورهستن بنده هم الان وکیل پایه یک دادگستری هستم ] محمدکیا:آراد اینجا چیکار میکنی؟ آراد:یه سری کارهای دادگاهی دارم اومدم اینجا محمدکیا:آراد راستی زن گرفتییی؟ آراد:زن هم،،،، ولش کن اسمشو نیار محمدکیا:تا گفت اسمشو نیار،فهمیدم یه اتفاقات بدی افتاده براش که دلش پره و... آخه من خودم اینکارم،روزانه ده ها پرونده طلاق و دعوای زن و شوهر میاد زیر دستم و میره ادامه دارد....
۱ رمان قسمت اول وارد دادسرای عمومی شدم رفتم به سمت آسانسور،آسانسور که مثل همیشه شلوغه، ترجیح دادم از پله ها استفاده کنم تا اینکه منتظر آسانسور بمونم. به سمت پله ها که حرکت کردم،کنار میلهِ پله هاداشتم از پله ها میاومدم بالا،یه صدایی کنار گوشم خیلی آشنا بود برگشتم ببینم این صدای کیه؟ دیدم یه نفر از دوستان قدیمی ام بوده،صداش زدم آراد؟ این بار بلند تر گفتم آراد؟ برگشت رو به من تا منو دید گفت: اَ اَمحمدکیا😃 بغلش رو باز کرد،رفتم تو آغوشش ار دیدنش خیلی خوشحال شدم🤗☺️ [داستان برمیگرده به ده سال پیش،منو آراد زمانی که دبیرستان درس میخوندیم باهم آشنا شدیم، آراد پسرخیلی گلی بود،ما باهم هم اتاقی بودیم توی مدرسه شبانه روزی نمونه دولتی تیزهوشان، اونجا باهم آشنا شدیم،آراد اهل نماز و روزه بود، همیشه نمازش به موقع میخوند منم اهل نماز بودم خداروشکر ولی آراد یه چیز دیگه بود... بچه ها به شوخی به آراد میگفتن ننه آراد😂 بخاطر اینکه همیشه این آراد بود که ظرف غذای بچه هارو میشست،خلاصه همه بچه هادوستش داشتن قشنگ معلوم بود آراد برای خودش درکنار درسهاش یه برنامه عبادی هم داره... از درس خوندنش که نگم براتون!!! خیلی اهل درس بود،جزء رتبه های برترکنکور شد،آراد رفت رشته پزشکی،منم رفتم رشته حقوق.الان آقا آراد ما که مردی برای خودش شده جز پزشک های نمونه کشورهستن بنده هم الان وکیل پایه یک دادگستری هستم ] محمدکیا:آراد اینجا چیکار میکنی؟ آراد:یه سری کارهای دادگاهی دارم اومدم اینجا محمدکیا:آراد راستی زن گرفتییی؟ آراد:زن هم،،،، ولش کن اسمشو نیار محمدکیا:تا گفت اسمشو نیار،فهمیدم یه اتفاقات بدی افتاده براش که دلش پره و... آخه من خودم اینکارم،روزانه ده ها پرونده طلاق و دعوای زن و شوهر میاد زیر دستم و میره ادامه دارد.... به قلم:سیدعلی اصغرنوری .