از سلمان فارسی چنین نقل شده است که می گوید: «روزی حضرت فاطمه علیهاالسلام را دیدم که چادری وصله دار و ساده بر سر داشت. در شگفتی ماندم و گفتم: عجبا! دختران پادشاهان ایران و قیصر روم بر تختهای طلا می نشینند و پارچه های زربافت به تن می کنند؛ وه که این دختر رسول خداست! نه چادرهای گران قیمت بر سر دارد و نه لباسهای زیبا!
فاطمه علیهاالسلام پاسخ داد: «ای سلمان! خداوند بزرگ، لباسهای زینتی وتختهای طلا را برای ما در روز قیامت ذخیره کرده است.»
ناگفته نماند که گرچه در عصر حاضر نمی توان همانند حضرت زهرا علیهاالسلام زندگی کرد و ساختار ساده زیستی را براساس ساده زیستی ایشان پی ریزی نمود، اما در این زمان نیز می توان ساده زیستی را متناسب با مقتضیات روز تبیین نمود و براساس آن، زندگی پاکیزه ای بنا کرد؛ زندگی ای که در آن از زیاده روی در مصرف و انباشتن کالاهای غیر ضروری و پرورش نیازهای کاذب خبری نیست و تنها براساس نیازمندیهای راستین انسان استوار است.
📚داستان های زهد
https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
♦️زهد و قناعت و خداپرستي حضرت زهرا
عنوان=نيايش هاى فاطمه زهرا
فاطمه ى زهرا عليهاالسلام در كنار نماز و ركوع و سجود طولانيش، به دعا و نيايش مى پرداخت و در اين ميدان عارفانه، به قدرى پيش مى رفت، كه گويا همه ى چيزها و نهانها براى او پيدا بود، وى مى توانست با مأمورين آسمانى كه از ديد ديگران نامريى و ناپيدا بودند، مذاكره و گفتگو كند و ناديده ها را ببيند، و به جايى رسد كه بين خالق و مخلوق پرده ها و حاجبها بى معنى باشد.
او از طريق دعا و نيايش، با نگرشى به درون خود توانست تمام اميال و شهوات مادى را كنار زند و با تجلى روح ملكوتى به قله ى كمال، پرواز كند و با رسيدن به كمال مطلق، عالم خلقت را با آيت بِاِذنى به تسخير خود درآورد و آنگاه همه چيز و همه جا به تصرف فاطمه عليهاالسلام درآيد.
اگر فاطمه عليهاالسلام توانست ملائكه و مأمورين آسمانى را به خدمت استخدام كند و خازن بهشتى و جبرئيل و ميكائيل را به مأموريتها وادارد، و تصرفات و تحولات محيرالعقول در جهان پديدار سازد و از طريق چادر پاره پاره ى پرفروغش خانه هاى يهود را منور ساخته و دهها پيروان مذاهب ديگر را به صراط مستقيم اسلام هدايت نمايد و... همگى از همين مقوله سرچشمه مى گيرد.
[در اين زمينه به كتاب تجليات ولايت به قلم نگارنده كه در ولايت تكوينى چهارده معصوم نگارش يافته مراجعه فرماييد.]
ابن عباس مى گويد: فاطمه ى زهرا عليهاالسلام، دو ركعت نماز خواند و با خداى خود به راز و نياز پرداخت، سپس دستهايش را به سوى آسمان بلند كرده و چنين معروض داشت: اى خدا و مولايم! تو را به حق محمد و على و حسن و حسينم، همچنانچه براى بنى اسرائيل مائده نازل فرمودى. براى ما نيز مائده بفرست.
ابن عباس مى گويد: هنوز دعاى فاطمه عليهاالسلام به پايان نرسيده بود كه طبقى پر از طعام بهشتى نازل شد...
[عوالم، ج 11، ص 235: صلت ركعتين ثم رفعت باطن كفيها الى السماء و قالت: الهى و سيدى! هذا محمد نبيك و هذا على ابن عم نبيك و هذان الحسن والحسين سبطا نبيك، الهى انزل علينا مائدة من السّماء كما انزلتها على بنى اسرائيل، اكلوا منها و كفروا بها، اللهم انزله علينا فانّا به مؤمنون: قال ابن عبّاس: واللَّه ما استتمت الدعوة فاذا بصحفه من ورائها.]
📚داستان های زهد
https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
♦️نمونه های دیگر از زهد زهرا ـ سلام الله علیها ـ
آن حضرت نه تنها در پوشاک و خوراک به حداقل قناعت می کرد و بر خود سخت می گرفت، کارهای خانه را نیز به عهده دیگری نمی گذاشت. از کشیدن آب تا روفتن خانه، دستاس کردن گندم و جو، نگهداری کودک همه را خود به عهده می گرفت: گاه با یک دست دستاس می کرد و با دست دیگرش طفلش را می خواباند. روایت شده که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فاطمه را دید که لباس خشن بر تن دارد و بدست خویش آسیاب می گرداند و در همان حال فرزند خود را شیر می دهد، اشک در چشمان پیامبر جاری شد و فرمود: دخترم تلخی دنیا را برای رسیدن به آخرت تحمل کن و فاطمه ـ سلام الله علیها ـ نیز در پاسخ گفت: خدا را بر نعمت هایش، ستایشگر و سپاسگزارم.
📚داستان های زهد
https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
↩️زهد فاطمه
https://eitaa.com/a_fatemi24/1292
🔺فاطمه زهرا «س» نمونه و اسوهى كامل زهد
https://eitaa.com/a_fatemi24/1294
🔻موقوفات و صدقات حضرت زهرا :
https://eitaa.com/a_fatemi24/1295
♦️نمونه هائى از زهد و خداترسى فاطمه
https://eitaa.com/a_fatemi24/1296
♦️نمونه اى از پارسائى پيامبر و فاطمه
https://eitaa.com/a_fatemi24/1297
↩️زهد فاطمه
https://eitaa.com/a_fatemi24/1298
♦️ماجراهائى از ازدواج حضرت زهرا
https://eitaa.com/a_fatemi24/1299
♦️زمان نامزدى و وليمه ى عروسى
https://eitaa.com/a_fatemi24/1300
♦️نمونه های دیگر از زهد زهرا ـ سلام الله علیها ـ
https://eitaa.com/a_fatemi24/1304
♦️زهد و قناعت و خداپرستي حضرت زهرا
https://eitaa.com/a_fatemi24/1303
استاد فاضل موحدی در برنامه سیمای فرزانگان صبح جمعه رادیو 24 مرداد 65 درباره آیة الله العظمی مرحوم بروجردی چند داستان کوتاه نقل فرمودند که ذکرش در اینجا بی فائده نیست از جمله نقل کردند:
بعلت درد پائی که آیة الله بروجردی داشت همراه ایشان سفری به آب گرم محلات کردیم و چند روزی در آنجا توقف کردیم. چون مردم فقیر و مستضعف آن ناحیه از تشریف فرمائی آقا آگاه شدند برای زیارت ایشان و استفاده از وجود ایشان به آن محل زیاد آمده بودند. یک روز آقا دستور دادند چند راس گوسفند خریداری شده و کشتند و گوشت همه را بین فقراء قسمت کردند و مقدار کمی نگهداشتند. موقع نهار سه سیخ کباب پخته و در میان سفره نهادند که آقا میل بفرمایند. ولی آقا نان با ماست و چند عدد خیاری که در سفره بود میل می فرمودند و هیچ توجهی به کبابها نداشتند. عرض کردند: آقا گوشت تمام گوسفندها را بین فقراء قسمت کردیم و اگر سهم سرانه هم حساب کنیم این مقدار سهم شما است چرا میل نمی فرمائید؟ فرمود: غیر ممکن است از کبابی که بوی آن به مشام فقراء رسیده من میل نمایم.
پس ما هم بواسطه احترام ایشان نخوردیم تا آنکه آن کبابها را بردند به فقرای مجاور دادند.
https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
مرحوم والد فرمودند: روزی در منزل آیة الله بروجردی در خدمت ایشان بودم و یک دستمال بزرگ پر از اسکناس و پول در جلو ایشان بود به من فرمودند:
«فلانی من چندان فضیلت و برتری در خود سراغ ندارم ولی این را می دانم ودر خود می بینم که پول نتوانسته تا امروز مرا به خود جلب نماید و من به این پولها فریفته شوم».
و نیز نقل کردند: گاهی ایشان به واسطه کثرت مشاغل چند دقیقه ای دیرتر از موعد مقرر به درس حاضر می شد. یک روز که ایشان دیر تشریف آورند یکی از علماء اعتراض کردند و گفتند: وقت طلاب ضایع می شود . آقا فرمود:
«چرا شما وقت خود را تلف می کنید من این دوازده جزء قرآن را که الان حفظم از همین وقتها استفاده کرده ام شما هم بی کار ننشینید این چند دقیقه ای که من دیر رسیدم مشغول حفظ قرآن باشید».
و نیز نقل کردند: مرحوم والد فرمودند: روزی در محضر ایشان بودم در ضمن صحبت از بدی پخت نان شکایت کردند وفرمودند نان خوبی نمی پزند.
من عرض کردم: از کدام نانوائی نان می گیرند؟
فرمود: فلان نانوائی. من به آن نانوائی رفته و گفتم شما چرا به خانه آقا نان بد می دهید؟
نانوا جواب داد: تقصیر ما نیست اگر نان منزل آقا را به اختیار ما بگذارند بهترین نان را می فرستیم ولی آرد از منزل آقا می آورند و آن آرد نانش بهتر از این نمی شود.
وقتی پاسخ آن نانوائی را به آقا عرض کردم، فرمود:
این آرد از زمین ارثی ما است وبه دستور خودم بدست می آید و بغیر از نان این آرد نان دیگری را نمی خوریم.
https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
زهد و قناعت شیخ مرتضی انصاریمرحوم شیخ مرتضی انصاری یکی از علمای بزرگ شیعه است که در زهد و قناعت و پارسایی نمونه ای کم نظیر است. او در یکی از مسافرت های تحصیلی خود به تهران آمد و در مدرسه مادر شاه در حجره یکی از طلاب ساکن شد.
روزی شیخ به همان طلبه، پول مختصری داد تا نان بخرد. وقتی برگشت شیخ دید حلوا هم گرفته و روی نان گذاشته. به او گفت: پول حلوا را از کجا آوردی؟ گفت قرض گرفتم. شیخ فقط آنچه از نان که حلوایی نبود برداشت سپس فرمود: من یقین ندارم برای ادای این قرض زنده باشم.روزی همان طلبه که پس از چندین سال به نجف آمده بود به شیخ عرض کرد: چه عملی انجام دادید که به این مقام رسیدید و مرجع شیعیان جهان شدید؟شیخ پاسخ داد: چون من جرات نکردم حتی نان زیر حلوا را بخورم ولی تو با کمال جرات نان و حلوا را خوردی!
https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
نهی پیامبر از زهد و قناعت نادرست
هنگامی که عثمان بن مظعون مواعظ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در فناپذیری دنیا شنید، چنان تحت تاثیر قرار گرفت که از زن و زندگی کناره گیری کرد. لباس های خشن پوشید و به طرف کوه های مدینه رفت تا عبادت کند.روزی همسرش به خانه پیامبر آمد و جریان را برای حضرت تعریف کرد. پیامبر از شنیدن این خبر بسیار خشمگین شد و در حالی که از ناراحتی ردایش بر زمین کشیده می شد به مسجد رفت.
عثمان بن مظعون را خواست تا حاضر کنند. سپس طی خطبه ای چنین فرمود:آیا دینی بهتر از دین من و سنت و رویه ای بهتر از سنت من می خواهید؟! به خدا قسم اگر برادرم موسی بن عمران می بود، چاره ای نداشت مگر این که از سنت من پیروی کند. ببینید من چه می کنم، مدتی روزه می گیرم باز ترک می کنم، نماز می خوانم، می خوابم، زن می گیرم، می خورم و می آشامم.سپس رو به عثمان کرد و فرمود: خداوند از این لباس های خشن تو بی نیاز است. اینها را از بدن خارج کن و پیش خانواده خود برو، با آنها آمیزش نما و برای آنها روزی کسب کن.عثمان همان دم زهد و قناعت نادرست خود را ترک کرد و به خانه خود رفت.
https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
ملاهادی سبزواری
در دینداری و تقوا و زهد مرحوم حاج ملاهادی سبزواری حتی یک نفر هم تردید ندارد. او عالمی متقی و زاهد و نیک نفس بود که زندگی بسیار ساده ای داشت. در کتب تاریخی آمده است که: هنگامی که ناصرالدین شاه از تهران عازم مشهد بود، در سبزوار توقف نمود تا شیخ را ملاقات کند.
او تنها به دیدن شیخ شتافت و دستور داد که کسی به همراهش نیاید. وقتی ناصرالدین شاه وارد خانه شد، هنگام ظهر بود و صاحب خانه بر سر سفره نشسته بود، پادشاه قاجار مشاهده کرد که غذای آن دانشمند، یک گرده نان و مقداری سرکه است. او کنار سفره نشست و نگاهی به اتاق کرد و دید که در آن اتاق جز یک قطعه نمد و این سفره چیز دیگری وجود ندارد. بنابراین گفت: آقا! من فکر می کردم که زندگی شما خوب است و اینک می بینم بر نمد می نشینید و نان و سرکه می خورید... در این سن که شما دارید نباید غذای شما نان و سرکه باشد و ایشان پاسخ داد: کسانی هستند که مستحق می باشند و من به آن ها کمک می کنم و به همین جهت به خود من بیش از نان و سرکه نمی رسد.
غذای آن عالم نان و سرکه بود یا نان و نمک و در فصل بهار که در سبزوار سبزی فراوان می باشد، چند شاخه سبزی هم به غذای خود می افزود. آری این چنین است زندگی یک عالم شیعه که در سراسر عمر درآمد خود را به مستحقین می داد و خود به نان و سرکه می ساخت.
https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
آقا سید محمدباقر دُرچه ای
آیت اللّه سیدحسن قوچانی نجفی که یکی از شاگردان عالم بزرگ آقا سیدمحمد باقر درچه ای ـ استاد آیت اللّه بروجردی ـ و شاهد وضع زندگی او از نزدیک بوده است، درباره ی این مرد بزرگ می نویسد: او بسیار زحمت می کشید و شب و روز مشغول مطالعه و تفکر علمی بود.
در مدرسه ساکن بود و در شهر منزل نداشت و زن و بچه اش در روستا بودند. او پنج شنبه و جمعه را به روستا می رفت و عصر جمعه نان و ماست یک هفته را به مدرسه می آورد و تا آخر هفته در مدرسه مانند سایر طلبه ها می گذراند. سیدمحمد باقر شب زنده دار و شوخ طبع بود و فقیرانه به سر می برد.
https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
علامه طباطبایی
یکی از شاگردان علامه در رابطه با ایشان می گوید:
قیافه ی یک روحانی که تازه از روستا به شهر آمده در ذهن خود مجسم کنید با یک عمامه ی کرباسی سرمه ای رنگ. چنین شخصی مدعی ایجاد انقلابی در یک حوزه است. چه اندازه امکانات مادی در اختیار دارد؟ نشانه اش یک منزل دو اتاقی است که آن را در مقابل ماهی هشتاد تومان اجاره کرده است...
خانه ای که حتی مرحوم علامه نمی توانست دوستانش را در آن جا پذیرایی کند چون از نظر امکانات بسیار محدود بود. اوایل آشنایی با استاد از رفتارشان خیلی تعجب می کردم. گاهی مجبور می شدم به خاطر جواب گرفتن برای سؤالی که برایم پیش می آمد، خدمت استاد در منزلشان شرفیاب شوم. ایشان در حالی که دو دست خود را بر دو طرف در گذاشته، سرشان را بیرون می آوردند و به سؤال من گوش می دادند و پاسخ می گفتند.
گاه این سؤال برایم مطرح می شد که چرا استاد از من نمی خواهند که به داخل بروم. بعدها که آشنایی من با ایشان بیشتر شد و گاهی می توانسم به منزلشان بروم، متوجه موضوع شدم... علامه طباطبایی به مشکلات کار کاملاً آگاهی داشت و می دانست در راهی که در پیش گرفته است، چه ناهمواری ها و پیچ و خم هایی وجود دارد، اما او با اتکا به خدا و کمک او بر مشکلات فائق آمد.
https://eitaa.com/a_fatemi24/1264