eitaa logo
نهج البلاغه و صحیفه سجادیه
641 دنبال‌کننده
191 عکس
34 ویدیو
5 فایل
📚حکمتهای نهج البلاغه ✔️هر روز یک حکمت بهمراه شرح انشالله https://eitaa.com/a_fatemi24/652 ✔️نکات قرآنی https://eitaa.com/a_fatemi24/660
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا سید محمدباقر دُرچه ای آیت اللّه سیدحسن قوچانی نجفی که یکی از شاگردان عالم بزرگ آقا سیدمحمد باقر درچه ای ـ استاد آیت اللّه بروجردی ـ و شاهد وضع زندگی او از نزدیک بوده است، درباره ی این مرد بزرگ می نویسد: او بسیار زحمت می کشید و شب و روز مشغول مطالعه و تفکر علمی بود. در مدرسه ساکن بود و در شهر منزل نداشت و زن و بچه اش در روستا بودند. او پنج شنبه و جمعه را به روستا می رفت و عصر جمعه نان و ماست یک هفته را به مدرسه می آورد و تا آخر هفته در مدرسه مانند سایر طلبه ها می گذراند. سیدمحمد باقر شب زنده دار و شوخ طبع بود و فقیرانه به سر می برد. https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
علامه طباطبایی یکی از شاگردان علامه در رابطه با ایشان می گوید: قیافه ی یک روحانی که تازه از روستا به شهر آمده در ذهن خود مجسم کنید با یک عمامه ی کرباسی سرمه ای رنگ. چنین شخصی مدعی ایجاد انقلابی در یک حوزه است. چه اندازه امکانات مادی در اختیار دارد؟ نشانه اش یک منزل دو اتاقی است که آن را در مقابل ماهی هشتاد تومان اجاره کرده است... خانه ای که حتی مرحوم علامه نمی توانست دوستانش را در آن جا پذیرایی کند چون از نظر امکانات بسیار محدود بود. اوایل آشنایی با استاد از رفتارشان خیلی تعجب می کردم. گاهی مجبور می شدم به خاطر جواب گرفتن برای سؤالی که برایم پیش می آمد، خدمت استاد در منزلشان شرفیاب شوم. ایشان در حالی که دو دست خود را بر دو طرف در گذاشته، سرشان را بیرون می آوردند و به سؤال من گوش می دادند و پاسخ می گفتند. گاه این سؤال برایم مطرح می شد که چرا استاد از من نمی خواهند که به داخل بروم. بعدها که آشنایی من با ایشان بیشتر شد و گاهی می توانسم به منزلشان بروم، متوجه موضوع شدم... علامه طباطبایی به مشکلات کار کاملاً آگاهی داشت و می دانست در راهی که در پیش گرفته است، چه ناهمواری ها و پیچ و خم هایی وجود دارد، اما او با اتکا به خدا و کمک او بر مشکلات فائق آمد. https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
سیدجمال الدین اسدآبادی سیدجمال الدین به رسالت خویش آگاهی یافت و دانست که ادای این وظیفه چه مایه ی مجاهدت می طلبد و چه سختی ها دارد. از این رو تشکیل خانواده نداد و دل به مال و منال نباخت. او تنها و تنها برای افکار و آرمان های خویش زنگی می کرد. در سراسر روز به یک وعده غذا می ساخت. هر لحظه برای تبعید و گرفتاری های احتمالی دیگر آن آماده بود. قدرتمندانی که او را از این سوی به آن سوی تبعید می کردند، درواقع خودشان را به زحمت می افکندند نه او را. جامه های سید بر تنش بودو کتابهایش درسینه اش و افکارش در مغزش و دردهای بزرگ در دلش گویند: در ابتدای کار سید جامه دانی داشت ولی بعدها این مختصر اسباب سفر و زندگی را نیز هموار نداشت. https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
محدث قمی آورده اند که: زندگی مرحوم حاج شیخ عباس قمی بسیار محدود و ساده بود. به طوری که از حد زندگی یک اهل علم عادی هم پایین تر بود. لباسش عبارت بود از یک قبای کرباس بسیار نظیف و معطر و تمیز. چند سال زمستان و تابستان را با آن قبای کرباس می گذرانید. هیچ گاه در فکر لباس و تجمل نبود. فرش خانه اش گلیم بود. از سهم امام استفاده نمی کرد و می گفت: من اهلیت ندارم از آن استفاده کنم و از نظر غذا هم با ملاحظه و محتاط بود... در اواخر عمرش شخصی از همدان آمد به نجف اشرف و ایشان را در خانه شان ملاقات کرد. در ضمن صحبت از وضع داخلی وی جویا شد. آن مرحوم هرچه بود، گفت، شخص همدانی در موقع رفتن مبلغی پول به ایشان داد ولی محدث قمی نپذیرفت و هر چه او اصرار کرد، قبول ننمود. پس از رفتن، فرزند بزرگش می گوید: ای پدر! چرا نپذیرفتی؟ جواب می دهد: گردنم نازک و بدنم ضعیف است، طاقت جواب خدا را در قیامت ندارم. https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
زهد و قناعت اویس قرنی اویس قرنی، از پرهیزگاران نمونه و از پیروان راستین امیرالمومنین علی (علیه السلام) بود. در وصف مقام او همین بس که پیامبر در مورد او فرمود: چقدر مشتاق دیدار تو هستم ای اویس قرنی! اویس قرنی بسیار اهل زهد و قناعت بود و جامه و لباس های خود را صدقه می داد تا آن که خود برهنه در خانه می نشست و نمی توانست برای نماز جمعه به مسجد برود. اسیر بن جابر میگوید: محدثی در کوفه بود که برای ما حدیث می گفت. وقتی سخنان او تمام می شد، همه می رفتند اما چند نفر می نشستند. یک نفر از آنها سخنانی می گفت که به گفتارش علاقه مند شدم؛ ولی دیگران او را مسخره می کردند.مدتی گذشت او را ندیدم از مردی پرسیدم آن شخص را می شناسی؟ گفت: بله، او اویس قرنی است و خانه اش فلان محل است. به خانه اش رفتم و در زدم. او بیرون نیامد. گفتم: برادر چرا بیرون نمی آیی؟ گفت: برهنه ام!گفتم: این برد یمانی را بپوش و به مسجد بیا! گفت: این کار را نکن؛ زیرا اگر بعضی این برد یمانی را بر تنم ببینند، مرا اذیت می کنند و زخم زبان می زنند. https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
قناعت و ایثار به حضرت زهرا (سلام الله علیها) در یک روز پاییزی، روپوش کم رنگ و کهنه اش را به تن کرد و از منزل خارج شد. نزدیکی های مسجد که رسید، فضا را عطر آگین یافت، چهره ها را شاد و خندان دید. پرندگان را بیش از روزهای دیگر در پرواز دید. احساس کرد بادی که می وزد، به نسیم بهاران می ماند و درختان، طراوت بهار را دارند. باران، نرم و آرام بر زمین می نشیند تا گرد و غبار را از زمین و هوا بشوید. در کنار مسجد، انبوه جمعیت را دید که در برابر خانه ای، غریو شادی سر داده اند. خانه برایش آشنا بود و او دانست که چه حادثه مبارکی دارد اتفاق می افتد. او هم بی درنگ در این جشن، هم آوا با همه گیتی شد.پس از ساعتی که آرامش حاکم شد، رو به خانه کرد و با تردید در خانه را زد. نوعروس، خود، در را باز کرد. زن نیازمند با چهره پر از شرم و حیا درخواست پیراهن کهنه کرد. عروس به اندرون رفت و پیراهنش را برای او آورد. در بین راه بود که ناگهان آیه ای از قرآن کریم در خاطرش نقش بست:لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون؛[۹] هرگز (به حقیقت) نیکوکاری نمی رسید مگر این که از آنچه دوست می دارید (در راه خدا) انفاق کنید.فورا برگشت، لباس عروسی را از تن در آورد و جامه کهنه را که قرار بود به سائل بدهد به تن کرد و جامه نو را به زن نیازمند بخشید و با خود در حالی که آیه قرآن را زمزمه می کرد می گفت: من که دختر پیامبرم و شوهرم علی است، بیش از همه سزاوار عمل به قرآن هستم https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
سفارش به ساده زیستی، قناعت و تحمل سختی های دنیا روزی پیامبر خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلم) بر فاطمه زهرا (علیها السلام) وارد شد و دید آن مخدره، خود را به وسیله جل و پلاس شتر پوشانده است و مشغول دستاس کردن می باشد و همزمان، نوزاد شیرخواره اش نیز در دامانش، شیر می نوشد. رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم) از دیدن سختی زندگی دخترش گریان شد و فرمود: دخترم! تلخی های دنیا زودگذر می باشد و لذت های آخرت، پایدار و جاوید است.فاطمه زهرا (علیها السلام) اظهار داشت: من خداوند را بر نعمت هایش شکر می گویم و در تمام حالات، حق او را پاس می دارم. در همین لحظه بود که خداوند متعال این آیه شریفه قرآن را بر رسول خود نازل فرمود: وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی؛[۱۱] قطعا آخرت برای تو از دنیا نیکوتر خواهد بود و به زودی پروردگارت به تو چندان عطا کند تا راضی شوی. https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
قناعت و ساده زیستی سلمان فارسی با این که سلمان فارسی استاندار شهر مدائن بود ولی در آنجا منزل شخصی نداشت و تنها پس از اصرار یکی از دوستان خود، آن هم به این شرط که خانه ای بسازد که سر او به سقف خانه بخورد و در هنگام خواب نیز پایش به دیوار برخورد کند، راضی به این مسئله شد! لوازم منزل او نیز بسیار ناچیز بود تا آنجا که وقتی در مدائن آتش سوزی و حریقی روی داد، سلمان قرآن و شمشیرش را برداشت و از خانه خارج شد و گفت: این چنین سبک باران می رهند. گویند هنگامی‌ که سلمان در بستر بیماری‌ بود‌ اشک می ریخت. سعد بن ابی وقاص به عیادتش رفت و علت گریه اش را جویا شد.سلمان پاسخ داد: گریه ام برای ترس از مرگ و یا علاقه به‌ دنیا‌ نیست بلکه از این‌ جهت‌ است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با ما عهد کرد وسایل زندگی ما به اندازه توشه یک مسافر باشد، اما اکنون می بینی اطراف مرا اسباب و اثاثیه زیادی فرا گرفته است.مورخین اثاثیه منزل‌ سلمان را چنین نوشته اند: یک قلم، یک دوات، شمشیر، قرآن، عصا، طشت لباسشویی و یک کاسه و آفتابه ای سفالی.رختخواب سلمان عبایی بود که نصفش را زیر و نصف دیگر را بر روی‌ خود‌ می انداخت https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
زهد و قناعت فریبکارانه! هر چند زهد و قناعت از ارزش های والای انسانی و دینی است با این حال، این ویژگی نیز چه بسا ممکن است دستمایه عده ای برای فریب دیگران و رسیدن به خواسته های دنیوی خود باشد!گویند: زاهد نمایی، مهمان پادشاهی شد. وقتی غذا را آوردند، کمتر از حد معمول و عادت از آن خورد و هنگامی که مشغول نماز شد، بیش از عادت هر روزه، نماز خود را طول داد تا شاه به او گمان خوب پیدا کند. هنگامی که به خانه بازگشت سفره غذا خواست تا غذا بخورد.پسرش که جوانی هوشمند بود از روی تیزهوشی به ریاکاری پدر پی برد و به او گفت: مگر نزد شاه غذا نخوردی؟ پدر زاهدنما گفت: در حضور شاه قناعت کردم و چیزی نخوردم که روزی به کار آید (یعنی کم خوری موجب ترقی مقام من نزد شاه شود).پسر گفت: بنابراین نمازت را قضا کن که نمازی نیز نخواندی که به کار آید! آری با این وضع که داری در روز درماندگی در بازار قیامت، با نقره تقلبی چه خواهی خرید؟! به یقین در آن روز بیچاره و تهیدست خواهی بود https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
نتیجه گیری قناعت و ساده زیستی یکی از ارزشمندترین فضایل اخلاقی است که در آموزه های اسلام نسبت به آن بسیار تاکید شده است.زهد و قناعت، مربوط به گرایش باطنی و قلبی انسان نسبت به دنیاست و ابعاد زندگی فردی و اجتماعی افراد را شامل می شود. حقیقت این است که بدون روحیه ساده زیستی، نمی توان به زهد رسید. تجمل گرایی، حاکی از دلبستگی به دنیاست که با زهد در تضاد است.بر همین اساس، پیامبر، معصومان (علیهم السلام)، صالحان و بزرگان همواره به قناعت و ساده زیستی توجه داشته و تلاش داشته اند تا ضمن پیاده سازی آن در زندگی فردی و اجتماعی خویش، مفاهیم و ارزش های والای آن را به دیگران منتقل و در جامعه نهادینه سازی کنند. https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
♦️زهد مقدس اردبیلی 🔹در این میان نکته هایی بسیار ریز و در عین حال مهمی وجود دارد که رعایت نکردن آن باعث عقب افتادن از مسیر هدایت و معرفت خواهد شد. اگر بخواهیم این قضیه را روشن کنیم باید بگوییم این نکات مانند استارت خودرو است. 🔹شما اگر استارت کوچک خودرو را نزنید حتی بزرگترین اجزای آن هم به حرکت در نخواهد آمد. این استارت کوچک سبب به حرکت درآمدن و سرعت گرفتن حجم عظیم این غول آهنی می شود. 🔹در سیر و سلوک هم همین است. نکات بسیار کوچکی که خیلی ها از کنار آن بدون اهمیت می گذرند اما اولیای خدا قدر این گوهرهای ناب را به خوبی می شناسند حتی حاضر نیستند قدیم از آن کنار بکشند. 🔹اگر بخواهیم سیره علما گذشته را در یک کلام و به صورت خیلی موجز و کوتاه و خلاصه بیان کنیم باید بگوییم اساره و شیوه سلوکی آنان در زهد و پرهیز از دنیا زدگی خلاصه شده است. 🔹امیرالمومنین علیه السلام در بیانی کوتاه و سرشار از معرفت می فرماید: محبت و دوستی دنیا سر همه خطاها و لغزشهاست. این روایت عمق فاجعه دنیا زدگی را برای اهلش به تصویر می کشد. 🔹علاقه نداشتن و دل نبستن به دنیا مولد اخلاق و روحیات انسانی بزرگ و برجسته ای است که هر کدام به تنهایی می تواند انسان را به قله هایی از انسانیت رهنمون کند. 🔹زهد در فرهنگ اسلامی ما به معنای دل نبستن به مال دنیاست. و این مساله با داشتن مال و منال دنیوی منافات ندارد. اما قاعده و قانون این است که وقتی کسی به چیزی دل نبسته باشد دنبال آن هم نیست و کمتر اتفاق می افتد که کسی زاهد باشد اما زاهدانه زندگی نکند. ✅ذکر یک نکته ضروری است که با وجود این نکته نباید فراموش کنیم که یکی از مستحبات فراهم کردن آسایش و راحتی برای خانواده است. این طور نیست که کسی گمان کند برای زاهدانه زیستن باید خانواده و فرزندان را در تنگنا قرار دهد. چرا که مستحب است انسان به عهد و عیال خویش در زندگی وسعت و آسایش بدهد. به هر حال باید بین آسایش و فراهم کردن اسباب و وسایل زندگی برای خانواده با تجمل گرایی تفاوت گذاشت و این آفت را زندگی دور کرد. به هر حال سیره و روش بزرگان ما در زندگی فردی و اجتماعیشان زهد و مبارزه با دنیا زدگی بوده است. در این باره حکایات و داستانهای فراوانی وجود دارد که به عنوان نمونه به بخشی از آنها اشاره خواهیم کرد. ♦️طلا به جاى آب شبى مقدس اردبیلى (علیه الرحمه) براى نماز شب بیدار شد و دید به غسل نیاز دارد لذا بر سر چاه رفت تا براى غسل ، آب بكشد وقتى سطل را بالا كشید دید درون سطل پر از طلا و جواهر است آنها را در چاه ریخت و گفت : خدایا، مقدس از تو آب مى خواهد تا به نماز شب برسد، نه طلا. من به تو رو كرده ام ، بر آستانت سر نهادم دوست دارم بندگى را با همه شرمندگیها ♦️حق حیوانات شیخ بهائى (رحمه الله) از ایران به نجف رفتند تا اینكه مقدس را به ایران بیاورند شیخ همراه مقدس اردبیلى به طرف ایران حركت كردند در بین راه مركب مقدس قدرى كند حركت مى كرد. لذا شیخ بهاء یك چوب به مركب زد تا سریعتر حركت كند در این لحظه مقدس اردبیلى كه این صحنه را مشاهده كرد ناراحت شد و فرمود شما كه عالم مردم ایران هستید با این حیوان اینطور برخورد كردید چه برسد به مردم ایران و از همانجا برگشتند. بهتر از این در دلش آزرم باد یا ز خودش یا ز خدا شرم باد ♦️عمامه روزى به مقدس اردبیلى عمامه بزرگ و گرانبهایى هدیه دادند ایشان آن را بر سر گذاشت و از منزل خارج شد چند قدمى نگذشت كه سائلى آمد. و از وى طلب كمك كرد مقدس گوشه اى از عمامه اش را پاره كرد و به وى داد مقدارى دیگر كه راه رفت فقیرى دیگر آمد و تقاضاى طلب كرد و مقدس باز گوشه اى از عمامه را پاره كرد و بدو بخشید به همین ترتیب تا وقتى مقدس به منزل برگشت از عمامه فقط یك ذراع مانده بود. دل ز دنیاى شما بر كنده ام تا نپندارى اسیرى خاكى ام بزم من هر شب به قصر ابرهاست چون زمینى نیستم ، افلاكى ام منابع:داستانهای عارفانه https://eitaa.com/a_fatemi24/1264
دنیا گریزی و زهد در سیره شهید عبد الله میثمی شیخ در زندگی فردی همیشه دستش خالی بود. خانه ای نداشت و برای تردد بین جبهه و اصفهان نیز، از وسایط نقلیه عمومی استفاده می کرد. گاهی پدرش اعتراض می کرد که مگر تو نماینده امام در جبهه جنوب نیستی؟ پس چرا یک وسیله دولتی زیر پایت نیست؟ اما فایده ای نداشت. او هرگز بر خلاف عقیده باطنی خود عمل نمی کرد. یک روز از پدرش شنید: این طور که نمی شود تو خانواده ات را در اهواز در زیر سقفی شش متری سکنا داده ای! این خانه در شأن تو نیست. به فکر خانه ای برای خودت باش شیخ تبسمی کرد و گفت: آقا جان! خدا نکند که من در دنیا خانه ای از مال دنیا بسازم. کتاب تنها ۳۰ ماه دیگر، https://eitaa.com/a_fatemi24/1264