💠 کرامت و عدالت
▪️ نامه ای معاویه برای علی بن ابی طالب نوشت و خواست به وجود مبارك علی بن ابی طالب توهین كند ـ چه مقامی دارد #زینب_كبرا_سلام_الله_علیها حالا بازوهایشان بسته است و عده زیادی را هم فقط با یك طناب بسته اند ـ ببینید معاویه درباره بستن گردن علی چه گفت، یزید درباره بستن بازوان دختر علی چه گفت و علی در جواب معاویه چه نوشت و دختر علی در برابر یزید چه فرمود. نامه رسمی معاویه برای وجود مبارك حضرت امیر این است [كه] علی [علیه السلام] یادت هست كه آن روز طناب به گردنت گذاشتند «أُقَادُ كَمَا یقَادُ الْجَمَلُ» ـ معاذ الله ـ مثل یك شتر سركش تو را آوردند و از تو بیعت گرفتند ـ این كار را كردند! طناب به گردن علی بن ابی طالب انداختند صاحب غدیر را بُردند گرفتار سقیفه كردند ـ این نامه رسمی بود از دربار معاویه برای علی بن ابی طالب و وجود مبارك حضرت امیر حالا دارد جواب می دهد. فرمود: معاویه! «وَ قُلْتَ إِنِّی كُنْتُ أُقَادُ كَمَا یقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَایعَ وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ»؛[1] فرمود معاویه راست می گویی با گردن بسته من را بردند، ولی خواستی من را كوچك كنی [اما] این نشان عظمت من است. من زیر بار ظلم نمی روم مگر اینكه مرا ببندند و ببرند. تو خواستی مرا رسوا كنی، خودت رسوا شدی. تو خواستی مرا تحقیر كنی، ولی به جلال من شهادت دادی. تو ثابت كردی كه من سقیفه را با گردن بسته قبول كردم، نه با گردن باز، با دست بسته قبول كردم نه با دست باز.
▪️ همین بیان را #زینب_كبرا_سلام_الله_علیها به پسر معاویه می گوید؛ فرمود تو خیال كردی بازوهای ما را بستی ما را اسیر كردی؟! ما عزیزیم و شما ذلیلید: «أَ ظَنَنْتَ یا یزِیدُ حَیثُ أَخَذْتَ عَلَینَا أَقْطَارَ الْأَرْضِ وَ آفَاقَ السَّمَاءِ فَأَصْبَحْنَا نُسَاقُ كَمَا تُسَاقُ الْأُسَرَاءُ أَنَّ بِنَا هَوَاناً عَلَیهِ وَ بِكَ عَلَیهِ كَرَامَةً ... فَمَهْلًا مَهْلًا»[2] همان حرف علی است! اینجا #زینب_كبرا_سلام_الله_علیها می گوید تو با بازوهای بسته ما را آوردی، خیال كردی ما حقیریم و تو عزیزی؟! خیر، در تمام روی زمین زن و مردی به عزت ما نیست. همه سخن از #كرامت است، سخن از #عدالت است. این حرف ها، #حرف_های_روز است، حرف های #زنده است، حرف هایی است كه #تاریخ_مصرف ندارد، حرف هایی است كه #طعم_ابدیت دارد؛ گویا الآن #زینب_كبرا_سلام_الله_علیها همین حرف را می زند.
[1] . نهجالبلاغه، نامه 28.
[2] . اللهوف على قتلى الطفوف، ص 181.
#ورود_كاروان_اهل_بیت_علیهم_السلام_به شام
#سخن_روز
#عزت_الهی
#آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی
📚 سخنرانی محرم
تاریخ: 1384/11/17
🆔 @a_javadiamoli_esra
💠
پیام ابدی▫️ شما سهم #زینب_كبری_سلام_الله_علیها را از عصر عاشورا به بعد ندانید، خیال نكنید كه زینب كبری فقط حامل بار اسارت است! ایشان در طلیعه سفر با #سالار_شهیدان بود و قضایا را مرتب پیگیری می كرد و می فرمود: «نُحیی مَعَهُ وَ نَمُوتُ مَعَهُ»؛ یعنی ما اصلاً رفتیم و می رویم كه با تقسیم كار برای #استقرار_عدل همه خطرها را تحمل كنیم. ▫️ از همان میدانی كه دیگری فاصله بین مكه و كربلا را طی كرده بود [تا] به سالار شهیدان گزارش بدهد كه كل خاورمیانه آشوب است، شما تا می توانید برگردید به مدینه و ساكت باشید و وجود مبارك ابی عبدالله (علیه السلام) اعتراض كرد و فرمود ممكن نیست، بعد آن گزارشدهنده گفت پس زن و بچه را اجازه بدهید به مدینه برسانم، اینجا زینب كبری فرمود مبادا! «نُحیی مَعَهُ وَ نَمُوتُ مَعَهُ». همین زینب كبری كه #قدم_به_قدم با حسین بن علی بن ابی طالب بود؛ گاهی مانند حسین بن علی (ع) سخن می گفت [و] گاهی مانند علی بن ابی طالب (ع). ▫️ دختر علی در كنار سر مطهر سالار شهیدان در شام به پسر معاویه فرمود: «أَ مِنَ الْعَدْلِ یابْنَ الطُّلَقاءِ!»؛ ای پسر آزاد شده این عدالت است كه بچه های پیغمبر را از شهرها عبور دادی و بچه های خودت را در حرم نشاندی؟! می بینید زینب مثل علی (علیه السلام) حرف می زند، این چنین نیست كه سخن از اسارت باشد. فرمود: یزید! شماها را ما آزاد كردیم پدرت را ما آزاد كردیم جدت را ما آزاد كردیم؛ در كنار آن تشت و سر بی پیكر #سخن_از_عدل مطرح كرده است. ▫️ اینجا زینب می گوید تو با بازوهای بسته ما را آوردی، خیال كردی ما حقیریم و تو عزیزی؟! خیر! در تمام روی زمین زن و مردی به عزت ما نیست. همه اش سخن از #كرامت است سخن از #عدالت است. این حرف ها حرف های روز است حرف های زنده است، حرف هایی است كه تاریخ مصرف ندارد حرف هایی است كه #طعم_ابدیت دارد. آپارات: https://aparat.com/v/BI5Wh #رحلت_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها #آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی #پادکست 📚 سخنرانی محرم تاریخ: 1384 🌐 https://esra.ir/ 🆔 @a_javadiamoli_esra