امروز حاج آقا کاشانی و مجال رو به فاصله ده دقیقه تو شابدالعظیم دیدیم. خیلی جالبه 🚶‍♀

برای شروع هفته...

نقشی ضعیف بودیم بر صفحه شکستن چـون های روی شیشه رفتیـم رفته رفته -معنی‌زنجانی

بارون واقعا منو ادم خوشحال تری می کنه:)

لبخندهای بچه...:))))))))) آقای رافت و عطوفت🥺🫀 #حضرت_آقا #مقتدر_مهربان

من از کودکی عاشقت بودم:) #حضرت_آقا

سرمو گذاشتم رو پای مامانم گفتم : میشه لالایی بخونی؟ شروع کردن به نوازش کردنم و خوندن: لا لا لا گل پر پر من:) لا لا لا علی اصغر من:) تو آغوشم لا لا کن... برای سقا دعاکن...:) (منم زمزمه می کنم) اینم شد رزق یهویی ما🥲 #وبه‌یمنهی‌رزق‌الوری

از لحاظ روحی احتیاج دارم یکی بیاد دست رو سرم بکشه بگه آره می فهمم، خیلی سخته.

همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت ؛ آنچه در خواب نشد ، چشم من و فکر تو بود ..

وقتی میگیم کار با بچه ها خیلی شیرینه، یعنی اینکه؛ امروز جلوی مدرسه ها یه پسر بچه خورد زمین و خیلی گریه کرد، بدو بدو یکی دیگشون اومد اول فکر کردم بغلش کرده، وقتی بلند شد یهو به مامانش گفت خاله قلبش خوب میزنه! خدایا مارو به دنیای شیرین بچگی هامون برگردون🥲