اَللَّهُمَّ اسْلَخْنَا بِانْسِلاَخِ هَذَا الشَّهْرِ مِنْ خَطَایَانَا وَ أَخْرِجْنَا بِخُرُوجِهِ مِنْ سَیِّئَاتِنَا
اى خداوند، با به پایان رسیدن این ماه ما را از لوث گناه پاک نماى و با رفتنش، از ورطه گناهان برهان
سفره جمع میشود و دل تنگ، آشفتگی و سراسیمگی در بند بند وجود جای میگیرد و خطوط عرق سرد میریزند از رفتن گرمای محبت ماهی که ماه را زیباتر و درخشان تر از همیشه در آسمان تاریک قلب نشان میداد، عمری هست برای تجربه ی روز هایی همراه با روزه بار های دیگر؟ نمیدانم، وداعی که سخت خواهد بود چرا که عارفانه های عاشقانه را با خود خواهد برد، لیکن میدانم هرکس اندک لقمه ای از سر این سفره گرفته باشد تا مدت ها از عارفانه ها سیر و از عاشقانه ها لبریز است و بازنده آن است که وقت باخته و برنده آن است که عشق بُـرده.
آخرین روز از ماه رمضان سال 1402
در علم فقه میگویند که زکات فطره را باید بر اساس قُوت غالب (غذای غالب) روزه دار حساب کنند. برخی شُعَرا ابیات لطیفی را بر اساس این قاعدۀ فقهی سرودهاند.
اخوان ثالث میگوید:
بگیر فطرهام امّا مخور برادرجان
که من در این رمضان قُوتِ غالبم «غم» بود
حکیم قاآنی میگوید:
اگر زکات دهی، فطرهی مرا «مِی» ده
که قوتِ غالبِ من «باده» بوده در رمضان
عید سعید فطر مبارک⚘
@Arefane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر خوانی امروز حاج مهدی رسولی
یکی بود روزی در این صف که جایش
کنون خالی است و فقط خنده هایش ...
باید از آفاق و انفس بگذری تا جان شوی
وآنگه از جان بگذری تا در خور جانان شوی
طُره ی گیسوی او در کف نیاید رایگان
باید اندر این طریقت پای و سر چوگان شوی
کی توانی خواند در محراب ابرویش نماز
قرنها باید در این اندیشه سرگردان شوی
درره خال لبش لبریز باید جام درد
رنج را افزون کنی، نی در پی درمان شوی
در هوای چشم مستش در صف مستان شهر
پای کوبی، دست افشانی و هم پیمان شوی
این ره عشق است و اندر نیستی حاصل شود
بایدت از شوق، پروانه شکی، بریان شوی
-دیوان امام🌱
میگویم: کاش جسم داشتی
کاش جسم بودی
اینگونه شاید میتوانستم با بغل کردنت، قدری غلیان عواطف درونم را آرام کنم...
کاش جسم بودی،
اینگونه شاید میتوانستم با بوسیدنت
قدری عطش عشق را فروکش سازم...
لیک نه!
تو مبرایی، تو همینگونه زیبایی! همینگونه مجرد، بی نقص، بی ماده، بی بدیل...
اگر تو به راحتی دست یافتنی بودی مخلوقاتت در آتش هجرانت نمیسوختند تا بزرگ شوند، از ماده قطع تعلق کنند و از برزخ هم قطع تعلق کنند و از حجب نورانی دیگر بگذرند تا به تو برسند!
تو در اوج کبریای خویش، استوار، بر عرش خویش تکیه ی فرمانروایی داده ای و مملکت خویش را با عشق سوی خوشی و سعادت رهنمون می شوی!
به راستی چه بیچاره ست او که از تو فرار میکند... به کجا می رود؟ کجا غیر از مملکت تو یا بهتر از مملکت تو وجود دارد که سعی دارد به آن برسد؟ و بیچاره ما مدعیان که دل نداده ایم تا به سویت حرکت کنیم... بیچاره ما مدعیان...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است...
مناجاتی زیبا از خواجه عبدالله انصاری:
بارالها؛
از كوی تو بيرون نشود پای خيالم
نكند فرق به حالم
که برانی
چه بخوانی
چه به اوجم برسانی
چه به خاكم بكشانی
نه من آنم كه برنجم
نه تو آنی كه برانی...
نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی كه گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد، نروم باز به جايی
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهی
كس به غير از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی...
آمین