eitaa logo
الحقیر!
168 دنبال‌کننده
419 عکس
231 ویدیو
3 فایل
[انّک کادحٌ الیٰ ربّک کَدحاً کَدحاً کَدحاً فَمُلاقیه] [کلمات بهم پیوسته مغز دو موجود به نام انسان ] ( مثنی مونث عاشق✨🕊) پلی لیست مداحی: https://eitaa.com/playlist_madahi
مشاهده در ایتا
دانلود
الفاظ صرفا وضع شده اند، صرفا قرارداد شده اند برای معانی. اما آیا خود آنها هستند؟ شاید آری شاید نه... مرتبه ی نازله ی آنچه در اعماق حقیقت و در بطن عالم علوم و وجود هستیست، الفاظ هستند. (إن من شیء الا عندنا خزائنه، چیزی نیست الا آنکه منبع هایش نزد ماست!) فلذا چنانکه برای دیدن منظره ای زیبا از پنجره ای استنصار میکنیم، همچنین از دریچه الفاظ برای رسیدن به بطن دعاها، روایات و آیات باید استفاده کرد. الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا [زیانکارترین مردم] کسانی هستند که کوششان در زندگی دنیا به هدر رفته [و گم شده است] در حالی که خود می پندارند، خوب عمل می کنند گاهی فکر میکنیم، چند کلمه دعا و چند کلمه قرآن، دیگر کفایت میکند و نیاز به چیز دیگری نداریم! بلی... قرائت الفاظ نورانی صادره از الله تبارک و تعالی و اهل بیت علیهم السلام درجاتی از نور را برای انسان حاصل میکند. اما آیا حبس شدن در قفس الفاظ مادی برای انسانی که استعداد کشف بطن های پیچیده و لذیذ این عبارات را دارد، نیکوست؟
نمیدونم اتفاقات روزانه تون رو چطور تحلیل میکنید؛ من سعی میکنم بفهمم ذره ذره از اتفاقات زندگیم علتش چی بوده؟ چون میدونم پشت هر اتفاق و تصمیمی، دست خدا هست. نمیدونم باید از بارون خوشمزه ی تهران ناراحت باشم، یا از دست ترافیک، یا از دست تصمیم‌های عجولانه خودم. امروز مجبور شدم هزینه ی گزافی! بپردازم، بابت اینکه حاضر نشدم فقط دو دقیقه صبر کنم تا مترو راه بیفته، مترو خراب شده بود و میخواستم زودتر برسیم، پیاده شدم تا با اسنپ برم، غافل از اینکه هزینه اسنپ خیلی گزاف تر شده بود و دیرتر می‌رسیدم. نمیدونم شاید باید یاد بگیرم اول فکر کنم بعد تصمیم بگیرم، یا باید کمتر خودم رو همه کاره در نظر بگیرم، چون فکر میکردم" من بلدم" اینجوری شد.‌ خدا خیلی وقته روی جمله ی " من بلدم" داره برام کار میکنه. هربار که ذره ای منیت و عجب سراغم میاد. به بدترین شکل ممکن زمین میخورم، به بدترین شکل ممکن! طوری شده که حتی دیگه توی جمع ها نمیتونم به راحتی نظر بدم، و فقط میگم: نمیدونم!.. قبلا اینطور نبود... خیلی اوقات امورات رو با نظراتم می چرخوندم و درست در میومد. حالا خدایا، زمین خوردم و از منیت خودم شرمنده ام... کمک کن زودتر برسم...
آدم ها متفاوت اند. برخی تلخ، برخی شیرین. یا شاید اوقات و چهره ی دهر با تو گاهی خندان و گاهی اخم آلود است. اما هرچه هست، چهره های خندان زندگی، آنچنان به جان می چسبند که تا آخر عمر هربار به یادشان می افتی، همه ی تلخی ها و ناکامی های زندگی خویش را از یاد می بری. اما بیچاره انسان هایی که حافظه ی کوچک، کوتاه و ناشکر دارند. لحظه های تلخ را می بینند، زخم می خورند اما فراموش می کنند مرهمی از لحظه های شیرین بر آن زخم ها بنهند تا اقلا، از پا نیفتند. اما یک‌اتفاق دیگر هم می افتد! گاهی برخی لحظه ها قرار است برای انسان شیرین تمام شوند، اما عینک کمال‌گرایی که روی چشم ها زده ایم، شیرین ترین اتفاق ها را حداقل برایمان زهر می کند، اگر باعث نشود از پا بیفتیم، و بیچاره انسان هایی که حسرتشان نبود و نشد های این دنیاست، و حواسشان نیست که این دنیا تنها خوابی گذراست و روزی که از خواب بلند خواهند شد، اصلا برایشان داشته های این جهان مهم نیست الی الابد! یکی از شیرین ترین لحظه ها رقم زدنِ همه ی آرزوهاییست که برای خودت محقق نشده اند، برای عزیز ترین کسانت. از آن شیرینی ها که خیلی شیرینند...:))))