eitaa logo
الحقیر!
168 دنبال‌کننده
419 عکس
231 ویدیو
3 فایل
[انّک کادحٌ الیٰ ربّک کَدحاً کَدحاً کَدحاً فَمُلاقیه] [کلمات بهم پیوسته مغز دو موجود به نام انسان ] ( مثنی مونث عاشق✨🕊) پلی لیست مداحی: https://eitaa.com/playlist_madahi
مشاهده در ایتا
دانلود
رفته بودم طرح ولایت، مشهد چهل روز بود از خانواده دور بودم و عجیب دلم آغوش میخواست... عجیب... از اول دوره تصمیم گرفته بودم برم پیشش ببینمش، دلم خیلی براش تنگ شده بود. روزای آخر بود که دلو زدم به دریا، خطرات و سرزنش ها رو به جون خریدم و یه بار که داشتن بچه ها میرفتن حرم من رفتم اونجا. بلد نبودم کجاست، خیلی سردرگم میگشتم دور خودم، نزدیک نیم ساعت پیاده روی خستم کرده بود، اسنپ گرفتم، تو شهر غریب، تو خیابونای شلوغی که شلوغیش آدمو میترسوند. تمام مسیر استرس داشتم چون حتی نمیدونستم لوکیشنو درست زدم یا نه؟ به راننده گفتم: آقا من لوکیشنو نتونستم خوب بزنم، اینجارو بلد نیستم، شما میدونید موسسه جوانان آستان قدس کجاست؟ گفت بله جلوی اونجا پیاده تون میکنم .... پیاده شدم، پُرسون پُرسون که: خانم فیاض کجاست؟ بالاخره اتاقشو پیدا کردم. یه اتاق شیک و ساده، که دورتا دورش با تزئینات دخترونه، در عین حال الهی تزیین شده بود یه کتابخونه کوچیک که وسعت محتواش لرزه به اندام می انداخت یه تخته، که برنامه های روزانه یک مادر برای فرزندانش بود و یک میز با شکلات های پذیرایی یک صندلی و یک آدم. اومد جلو، اونقدر با عشق احوالپرسی میکرد از کسی که اصلا دقیقا نمیدونست کیه، فقط میدونست یه بی نهایتیه، دخترشه، که تمام غم های عالم از تو ذهنت پر می کشید... اونقدر با محبت و دلسوزانه به حرفات گوش میداد که احساس می کردی خالی شدی... راحت شدی... انقدر لبخند روی لباش شیرین بود که نسیم محبت صاحب اون موسسه رو حس می کردی... اونقدر محکم، سفت و با دلتنگی در آغوشت میگرفت که انگار گمشدشو پیدا کرده... و توهم گمشدتو پیدا کردی... حرف های زیادی رد و بدل شد. یه جا ازش پرسیدم خانم فیاض دختر بودن یعنی چی؟ یعنی گلسر های زیبا و دستبند های زیباتر بندازم برای محارمم؟ یعنی لباس های زیبا و صورتی و چین دار؟ یعنی...؟ یه نفر اومد تو گفت آقای... گفتن دیگه نمیتونن بیان جلسه فوریه، گفت باشه میام. روبه من کرد: تو متوجه شدی اون دوستمون اصلا گوشواره نداشت؟ نه. تازه متوجه شدی. اما قبول داری دخترونه ترین روحیه ها رو داره؟ نه فاطمه جان. دختر بودن به این نیست... دختر بودن به لطافته، به ظرافته، به آروم بودن و آرامش دادنه و .... در زدن: خانم فیاض نمیاید جلسه؟ گفت دو دیقه دیگه میام رفت سراغ کشوهای میز، یه دستبند بهم هدیه داد، گفتم: خانم فیاض قربون محبتتون، من چهل روز دیدن مادرم نرفتم، دارید جبران میکنید؟ گفت: الانم اومدی دیدن مادرت دیگه... داشت میرفت، یهو بیسکوییت رو میزشو برداشت و گفت فاطمه جان اینو بردار، رفتنی گرسنه شدی بخور دوباره شیفته عطوفتش شدم و رفت... بی نهایت، سایه ی چتر محبت امام رضا علیه السلام به دهه هشتادیاست! بی نهایت، یک خانوادست، که همه باهم به سوی خدا حرکت میکنن، تک خوری اینجا ممنوعه! مادر بی نهایتیا، خانم فیاضه، حرفاش هرروز آروم قلبمونه و آتیش موتور حرکتمون اومدم اینجا که کانالشون رو بهتون معرفی کنم، که برید، لذت ببرید و شماهم بعد از شرکت تو دوره بی نهایت، ولو بدون جایزه(برای طلاب) یک بی نهایتی بشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تیزر سلام فرمانده ۲ رونمایی؛ جمعه ۱۲ اسفند ساعت ۲۰ شبکه سه سیما
سلام بر شاه عالم! هرگاه راه ِ سعادت را گم میکنم امید است مرا به درِ جاده ای که میانبریست بزرگ به آن... حالا من گمشده ای هستم که به امید قبول شدن پشت در خانه ای مانده ام که صاحبش دردانه ی خدا نام دارد و در بخشش نظیری ندارد حالا ناامید از مخلوق و امیدوار به دردانه ی خالق پناه آوردم به دری که امید است به ورودم به جاده اش گمشده ای هستم که نمیدانم از کدامین راه و کدامین مسیر باید راه خود را بیابم و نزدیکتر از راه حسین به خدا نیافتم... میدانم که در صف جاده ی عشق حسین بسیارند و کم مانند من یک بنده ی گناهکارند اما من نیز هستم مانند تمام آن ها که به شما امید دارند دخترتان
تو هوای تنفس من خون رگ من پناهگاه من جانِ جانِ من وتمام سرمایه‌ی من هستی! ای نقطھ‌ی آغازِ حیاتی نو، و تولدے دیگر، برایِ همه! ای سفره‌ی رنگینِ رحمت و هدایتِ امام ثامن برای "دهه هشتادی ها".....:) مثل نامت، مثل مفهومت، مثل مقصودتــ، مثل مسیرِ جذابت، بی‌نهایت، دوستت دارم...:)
فشار اقتصادی انقدر زیاده که تو بازار و مغازه های تهران جای سوزن انداختن نیست:)
گاهی احساس میکردم که رابطهٔ حسین با علی‌اکبر ، فقط رابطهٔ یک پدر و پسر نیست ؛ رابطهٔ یک باغبان با زیباترین گل آفرینش است :) _پدر،عشق‌وپسر
هدایت شده از لعل
چطور میتوان تو را در یک کلمه خلاصه کرد‍؟ خط به خط نشانه هایت را کتاب کردم کتابی به قُطر ماه ها و سالها بر ورق ثانیه با مُرکِّب اشک و قلمِ خوش ذوق شعر. بی وفا! پیشینه ات زیاد شده. هر اشاره،هر قول و فعلی، بعضی اوقات هم خیابان ها مرا یاد تو می اندازند. فی الواقع واژه ها نیستند که یاد تو را زنده می کنند، بلکه یاد تو معنای کلمات را احیا می کند. @laal_del
الحقیر!
#لعل چطور میتوان تو را در یک کلمه خلاصه کرد‍؟ خط به خط نشانه هایت را کتاب کردم کتابی به قُطر ماه ها
کلمات از روی سرسره ی خطوط سُر می‌خورند گاه نیز دستشان میشکند و گاه گریه میکنند گاه پر از فریادِ شادی هستند و گاه مرا با افکارشان پر میکنند... کلمات مرا پر کرده اند از تو. کودکان احساساتت همچون کلمات در می آیند و برایم شگفت آور است ندیدن خودت. خودت را ببین... مرا ببین من کتابی هستم که تو نوشته ای احساس و کلمات را ببین ، همه چیز در هیچ است. هیچوقت نمی‌توانی همه چیز را بیابی
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدبار لب گشودم و بیرون نریختم خون ها موج می زند از سینه تا لبم:)