عاشق در لغت!
عشق کلمهای عربیست
و برای توضیح در کتاب لغت "المحیط و المحکم الاعظم" آمده که
[العشق: عُجب المُحِب بالمحبوب]
عُجْبْ یعنی خودبینی
و عجب المحب بالمحبوب یعنی، محب محبوب را تماما برای خود میبیند و هروقت کسی شخصی را تماما برای خود دید،عاشق شده!
مرحله ی اول عشق چنین است،
بلکه حداقل آن.
چون گام را به مراتب بالا بگذاری،
عاشق، ذوب در معشوق می شود و از او هیچ باقی نمی ماند، تا به وحدت برسند و هیچ حائلی میان آن دو نباشد.
این حال را فنا گویند
و چه خوش است فنای فی الله!..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرامش این قلب ناآرام سلام...!
اکنون که در حال نوشتن هستم نسیمی ملایم از آرامش را در لا به لای گیسوان آشفته ی قلب حس میکنم و به احترام شما باز هم قلم قیام کرده و کلمات را به صف کرده ام ، کار همیشگی ما همین است...!
هنگامی که بانوی بزرگ شب دورهمی بر پا میکند من و آشفته بازاری که در این تنِ روح جای گرفته مهمانی را بر میگزینیم...
نام شما را که بر میان میاورم کلمات بی اختیار به هوای بوسه بر دستانِ محکمِ آغشته بر نگاه پر حسرت من خم میشوند ، آنگاه است که با چکیدن احساس از آن ها آوازه ی طبلی بلند از رسوایی من بر زبان ها می افتد.
چندی پیش دامن چین خورده ی دریای واقعیت را به چَشم هدیه کردم که با تکان دادن خود امواجش را راهی تنِ ساحلِ افکار کرد و دادِ کودکان خیال را در آورد!
امواجی از واقعیت نبودتان بر تن بی جانِ زخمیِ رویایی از بودنتان.
میدانم که شما هم در گوشه ای از این جهان کوله بار خاطرات را به دوش میکشید و در جاده ی غم با قدومی خسته قدم میگذارید.
تصدقتان ، اکنون که موجبات بر کاغذ کشیدنِ جوهر خشک شده ی زبان فراهم گشته ، خود را ملامت کرده از اینکه چرا قدر ملاحتِ غم کلمات به زبان نیاورده را ندانسته ام!
این اندک کلمات را در کنار هم گرد آورده ام تا ترسیمی کوتاه از گردی صورتتان که زیبایی اش همچون دایره ای گرد بی نهایت است بگویم اما امان از گردی ای که مثلث عشق را لرزاند و مرا از طولی به عرض مستطیلی خواباند.
بوی عید می آید ، سخن را جمع میکنم که مبادا بوی ماتمِ این کلمات مشامتان را بیازارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در تفسیر مفهوم آزادی انسانهای "معمولی فکرِ" جهان، در بندِ بندگی دنیای حقیر مادی به دور خود می چرخند حال آنکه انسانهای "مترقی فکر" از زمان رحمت للعالمین جام شراب ناب آزادی را در بند بندگی رفیعِ الله و رهایی از ماده ، نوشیده اند...
اگرچه حوصلهای نیست بیبهانه بخوان
از این سکوت گذر کن کمی ترانه بخوان
پُر است گوشم از آواز این خیابانها
به قدر یک نفَس آواز دلبرانه بخوان
دلم گرفته بیا مثل مادران یک شب
به یاد کودکیام قصّهای شبانه بخوان
نداشت منزلِ دنیا برای ما خیری
از آن جهانِ پس از مرگ و جاودانه بخوان
سرِ مزارم اگر آمدی پس از قرآن
به جای گریه دو خط شعر عاشقانه بخوان
گذشته از سرِ من آبِ زندگی ای مرگ!
مرا به وسعتِ دریای بیکرانه بخوان.
4_396993121478509224.mp3
6.12M
از فراقت چشم هایم غرق باران می شود
عاشق هجران کشیده زود گریان می شود
درد غفلت یک طرف، درد جدایی یک طرف
مشکلاتم یک به یک دارد فراوان می شود
از خودم ناراضی ام از بس که دنیایی شدم
دل اگر شد جای غیر از یار، ویران می شود
داروی این درد بی درمان فقط در دست توست
درد من با بوسه بر پای تو درمان می شود
یابن الزهرا چاره ای کن مرگ دارد می رسد
آفتاب روی تو پس کی نمایان می شود؟
خوش به حال نوکری که پاک و بی آلایش است
این چنین شخصی در آغوش تو مهمان می شود
مرحوم آیتاللّه مرعشی نجفی بارها برای طلاب میفرمودند : علّت آمدن من به قم این بود که پدرم چهل شب در حرم امیرالمومنین بیتوته کرد که آن حضرت را ببیند . پس شبی در حالت مکاشفه حضرتعلیع را مشاهده کرد که به ایشان فرمود : سید محمود چه میخواهی؟ عرض میکند : میخواهم بدانم قبر حضرتزهرا"س" کجاست تا آن را زیارت کنم . حضرت فرموده بودند : من که نمیتوانم برخلاف وصیت آن حضرت قبر او را معلوم کنم . عرض میکند : پس من هنگام زیارت چه کنم ؟ حضرت فرموده بودند : خداوند متعال حضرتفاطمه"س" را به فاطمه معصومه"س" عنایت فرمودهاند پس هرکس که بخواهد به زیارت حضرتزهرا"س" نائل شود به زیارت حضرت فاطمه معصومه"س" برود .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اتنفسک بحبا...:)
ساعت از نیمه شب گذشته است و ندایی در گوشم ، نوشتن تو را فریاد می زند.
در این لحظه،دلتنگی،تمام.وجودم را به تصاحب در آورده و به تماشای سیاهی شب نشسته ام که برایم یاداور چشمانت است.
همان چشمانی که بار درخشش بی همتایش، تاریکی دلم را در آغوش گرفت و به ان رنگ و رویی تازه بخشید.
ریشه های فقدانتان هر روز مستحکم تر از قبل می شوند.
ماه من!
کاش تاریکی بی انتهای شب، به تو ختم می شد و می توانستم به انگشتانم قول لمس کردنت را بدهم.
حسرت آغوشت در نقطه به نقطه وجودم ریشه دوانده و همچون موریانه ای قلبم را
می خورد.
من چگونه توانم نبودت را تاب بیاورم؟:)
اردی بهشت - ۱۴۰۲
- در پی شما تا رسیدن به خود خدا
#آدمیزاد