eitaa logo
•☆♡☘احیای واجب له شده☘♡☆•
238 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
6هزار ویدیو
86 فایل
همه باهم برای احیای واجب فراموش شده ارتباط با ادمین @tasnim12
مشاهده در ایتا
دانلود
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* 🌱سلام، رفته بودم مطب دندان پزشکی، از زمان نوبتم بیست دقیقه ای گذشته بود، ترافیک زیاد و جای پارک اصلاً یافت نمیشد... حدود یک ربع توی حیطه‌ی چهار راه آفرینش طالقانی با ماشین دور خوردم توی ترافیک....جا نبود که نبووود😤 تا اینکه رسیدم سر یه پیچ که بپیچم تو فرعی، دیدم‌ ماشینی سر پیچ پارک هست که شیشه عقبش پایینه و یک خانمی شالش رو دوششه و داره با دقت بیرون رو نگاه میکنه! نزدیک ماشینش ترمز کردم، دوبار صداش کردم نشنید، دوباره صدا کردم خاااانمی😊 تا برگشت و‌نگاهم کرد بهش گفتم: خانمی شالتون افتاده، بزنید‌ رو سرتون لطفا و به رانندگیم ادامه دادم که صداشو شنیدم که میگفت به تو ربطی نداره! منم بلند گفتم به همه مربوطه عزیزم...! نمیدونم شنید یا نه؟ همون لحظه یکهو یاد خاطره استاد تقوی افتادم... 🌺(خاطره استاد: تو یه مسیری باهمراهانشون، ماشینشون خراب میشه و هر چقدر تلاش میکنند ماشین روشن نمیشه... همون لحظه چند نفر خانم بدحجاب که شالشون افتاده بوده از کنارشون رد میشن...یکی از همراهان استاد تذکر میدن که شالتون رو سر کنید، بعد استاد به همراهش میگه بشین استارت بزن که الان ماشین روشن میشه😉 استارت میزنه و اتفاقا ماشین روشن میشه.. همراهه به استاد میگه اَاَاَاَاَ این اثر تذکره بود؟ معجزه شد؟ اینقدر اثر داره این تذکر؟😄 استاد میگن نهههه...خدا میخواست ما اینجا متوقف بشیم تا این بدحجابا بیان‌ رد بشن و‌ ما وسیله ی خدا بشیم وتذکر بدیم بهشون!) خلاصه منم همون لحظه با خودم گفتم الاااان جا پارک پیدا میشه😁 شاید باورتون نشه ولی پنج ثانیه نگذشت از حرفم که جای پارکی دیدم بالاخره🤩 تازه آقایی هم اونجا ایستاده بودند و‌ داوطلبانه کلی فرمون بهم‌ دادند تا پارک کردم و رفتن توی مغازه اشون... خیلی باحال بود این اتفاق، خدا خواست، بعد که پیاده‌ اومدم سمت مطب به دوتا خانم که موهاشون از جلو و پشت معلوم بود گفتم سلام، خانمی موهای قشنگتون رو از نامحرما بپوشونید و رفتم ☺️ و دوقدم‌ اونورتر یه دختر در حد کلاس پنجم ششم بدون هیچ گونه روسری با مادرش دیدم، سلام کردم و اومدم که با دختره حرف بزنم که دیدم داره گریه میکنه، مامانش گفت آمپولی باید بزنه و ناراحته... یه ذره دلداری دادم و گفتم توفکر نباش و... بعد گفتم گل دختر خدا موهای قشنگی بهت داده، یه روسری بزن‌ سرت...مامانشم که مانتویی بود و یکم موهاش بیرون بود گفت خودمم بهش میگم... گفتم خیلی خوب حالا براش از همین مغازه ها یه روسری خوشگل بگیرین، گفت باشه ممنون....دوباره دست‌ گذاشتم‌ رو شونه‌ی‌ دختر و یکم دلداری دادم، دختره رو و اومدم مطب. تو مسیر مطب، یه مغازه پارچه فروشی بزرگ بود که دیدم خانمی کم حجاب (مشتری) نشسته پشت شیشه... به ذهنم رسید یه تذکری بدم و‌ برم که شیطان اومد وسوسه کرد که الان دیرت میشه اما بهش پیروز شدم و‌ با خودم گفتم : نه تذکره رو‌ میدم که خدا کارمو راه بندازه... رفتم داخل و الکی دست زدم‌ به پارچه ای و بعد موقع بیرون اومدن همون جمله رو بهش گفتم و‌ اومدم بیرون که گفت: به کسی ربطی نداره! منم درحال خروج با خنده گفتم به همه مربوطه عزیزم...☺ و وقتی اومدم مطب یه راست منشی گف بیا داخل! درصورتیکه همیشه معمولا یه ساعت مینشستم در صف انتظار🤩 خلاصه اینکه امربه معروف کنید... شما وسیله‌های خدائید که خدا واسه هدایت بنده‌هاش روی تک‌تکتون حساب کرده و خیلی حساب شده و سنجیده شده شما رو در مسیر بنده‌هاش قرار میده💐❤️ 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌ آمر خدا باشیم ☘ @aamerekhoda
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* ▪️شاید برای شما هم اتفاق بیفتد! حتما هم اتفاق افتاده! 🌱دیشب ساعت یک در مسیر خانه متوجه خانمی شدم که کنار خیابان ایستاده و بیش از ۲۰ خودرو اطرافش را گرفته‌اند...! دختر بی توجه به مزاحمت‌ها دور میدان میچرخید، همه خودرو ها هم به دنبالش و تعدادشان هم افزوده میشد... گوشه‌ای ایستادم، حدودا ۲۲ساله و مشخص بود دختر موجهی است و از این آزارها ناراحت است، صحنه ای که شاید فقط با حمله گله کفتارها و گرگ های درنده به یک موجود بی پناه قابل مقایسه باشد! خواهرم همراهم بود، رفت و نیم ساعتی صحبت کرد، من هم با فاصله اندکی کنارشان ایستادم تا شاید از مزاحمت‌ها کم شود. ‏خواهرم برگشت و گفت دو شب قبل با خانواده اش دعوایش شده و وسایلش را جمع کرده و از خانه بیرون زده! از ترس با خانواده هم تماس نگرفته، دوستانش هم جایی نداشتند که این دو شب را بماند. نه جایی برای ماندن داشت و نه پولی برای هتل رفتن! دو روز تمام در خیابان راه رفته بود، راه! بدون اینکه بخوابد😔 با اصرار خواهرم سوار ماشین شد، رفتیم برایش غذا گرفتیم، از آنچه فکر میکنید داغون‌تر و خسته تر بود، تمام مدت اشک ریخت. نیم ساعتی صحبت کردیم تا راضی شد با ۱۳۷ تماس بگیریم، پذیرفت شب را در یکی از مراکز بگذراند، برایش سخت بود ولی چاره‌ای نداشت، باید شب را درخیابان بین گرگ‌ها بگذراند! ‏یا به خواسته آن‌ها تن بدهد یا همین خستگی و گرسنگی را ادامه دهد، موبایلش هم از عصر خاموش بود که در ماشین شارژ کرد، فقط مادرش چند پیام داده بود. ساعتی گذشت و بچه‌های مددکار آمدند، باهاش صحبت کردند، قبول کرد برود و شب را در یکی از سراها بماند، از خودروی ما پیاده نشد. ‏پشت سر خودرو شهرداری حرکت کردیم و رفتیم تا یکی از سراهای نگهداری، در راه از یک سوپرمارکت وسایلی که فکر میکردیم شاید نیازش بشود را خریدیم. قبول نمیکرد ولی باز هم چاره‌ای نداشت، امروز صبح با یکی از رفقا در شهرداری تماس گرفتم تا موضوع را پیگیری کند، عصر تماس گرفت که شهردار با خانواده او تماس گرفته و به همراه چند مددکار با خودش و خانوده‌اش صحبت کردند. حال خوب اینکه آشتی کردند و امشب در خانه و اتاق خودش راحت خوابیده! به خواهرم پیام داده بود ومیگفت یک قدم تا آنچه نباید فاصله داشته! ‏بین جبر و وجدان در حال جنگ بوده و شاید لحظات آخر یک اتفاق نجاتش داده بود و آن هم، به حال هم بی تفاوت نباشیم! از کنار هم بی تفاوت رد نشویم! یک لحظه شاید یک عمر را تغییر دهد، هر کار بدی دفعه اولش سخت است! و بعد از آن عادی شود، همه بد به دنیا نمی آیند و اجبار به راه هایی میکشاند که شاید برگشت از آن خیلی سخت و غیر ممکن باشد. ‏اگر با چنین مواردی برخورد کردید که حتما برخورد کردید یا میکنید، بی تفاوت از کنار اتفاقات کنارمان رد نشویم! این موارد به راحتی از طریق اورژانس اجتماعی و شهرداری قابل حل است و حتما می‌توانیم از یک فاجعه یا بحران در آینده یک انسان مثل خودمان موثر باشیم. کنار هم بمانیم… آمر خدا باشیم ☘ @aamerekhoda 🏴
*┅═✧❁﷽❁✧═┅* 🌱سلام عزیزان دل (عج) همانطور که می دانیم یه عده حجاب رو رعایت نمی کنند، که مسیر خودش رو داره، اما یه عده نوجوان و جوان به این امر بها دادند و رعایت می کنند😍 تشویق کردن های مکرر افراد باحجاب می تونه این عزیزان رو در این مسیر ثابت قدم کنه و دلگرم میشوند👏🏻🎁 ارزش و جایگاهشون رو یاد آور بشیم از زبان دوست و همنوع تشویق بشن تا بدونه که دیده میشه... یادآوری آسیب ها و فتنه هایی که سر راهشون هست و اینکه نترسند و ثابت قدم بمانند، در اماکن مذهبی یا هر جای دیگه با این عزیزان مواجه میشیم. 🕌یکبار حرم سیدالکریم حسن(ع) سه تا دختر نوجوان محجبه دیدم 🧕🧕🧕 گفتم درود خدا برشما یاوران امام زمان(عج)، شما عزیزان زمینه ساز ظهور هستید و در این راه گام برداشتید😍 یکیشون گفت ما؟ ما که در این زمینه کاری نکردیم! 😔 ✨گفتم حجاب شما...👏🏻 شما با این عملتون هم به آیه‌ای از قرآن عمل کردید و دستور خداوند رو اطاعت کردید و هم گامی بلند برای زمینه سازی ظهور مولایمان برداشتید ... و کمی از فواید حجاب صحبت کردم... به قول خودمون گل از گلشون شکفت و کلی ذوق کردند😊🌹 💎از مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده آمر خدا باشیم☘ @aamerekhoda 🧕🏻