eitaa logo
مرکز تخصصی امربه ‌معروف 💕 (موسسه موعود)
86.4هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
5.9هزار ویدیو
594 فایل
تحت اشراف علمی استاد علی تقوی ادمین: 😊 Eitaa.com/amr_nahy123 دوره های مجازی: 🎁 amrn.ir/c کانال نظرات فراگیران👇🏻 amrn.ir/nazar درخواست خرید کتب، سی‌دی و بازیها: 📚 ziadat.ir ♥️ aamerin.ir آپارات موسسه 💻 aparat.com/aamerin_ir تبلیغ و تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سال ۹۰ بود که خواهر بزرگم ازدواج کرده بودند، قبل از اینکه فردای عروسی برسه قرار بود بریم خونه خواهرم که ببینیم تمام وسایل اش تکمیل هست یا نه... به اتفاق اقوام آخر شب رفتیم خونه خواهرم ولی خود خواهرم نبود، گفت: من خونه می مونم و استراحت می کنم شما برید خونه امون... تا اینکه ما رسیدیم خونه اشون، شوهر خواهرم بود با خانواده اشون... بنده اون موقع مانتویی بودم... اون موقع نمیدونستم امر به معروف چیه؟ اصلا امر به معروف رو با چی می نویسن؟☺ توی آسانسور خونه اشون بودم که وقتی رسیدم خونه اشون ... شوهر خواهرم امر به معروفم کردوگفت: خانواده من هم اومدن منزل ما، ممنون میشم چادرتونو بپوشید، می دونم که حجابتون رو رعایت می کنید ولی به خاطر من و خواهرت یک کوچولو باهامون راه بیایید... من اولش عصبانی شدم🤨می خواستم وسایلی که همراهم بود رو بکوبونم تو سرش😬 اون لبخند زد 😊 و دست به محاسنش زد و حالت خواهش و تضرع🙏🏻 بنده دلم نیومد باهاشون لجبازی کنم... گفتم باشه چشم چادر می پوشم... بعدها گذشت که رفته بودن مشهد برام چادر عربی خریدن و گفتن : دوست دارم هدیه ای که خریدم رو دائمی بپوشیش، چون برازنده ی شماست! و من هم هدیه با ارزشش رو پوشیدم... هر چند اوایل سخت بود.... فامیل، دوستام، من قبلا آدم باکلاسی بودم... هنوزم هستم ولی یک کم متفاوت تر از قبل شدم😃 🌺نمونه شماره 81 مسابقه ⭕برای مشاهده سایر خاطرات روی هشتگ👈 بزنید. 🆔️@aamerin_ir
باسلام، خونه زندگی مون در روستا بود در خانواده ای پر جمعیت زندگی میکردیم، خواهر بزرگم ازدواج کرده بود و به خاطر شغل شوهرش در شهر زندگی می‌کرد.. هرهفته خواهرم میومد خونه امون به ما سرمیزد و هر باری که ما خریدی داشتیم ولباسی می‌خواستیم بخریم یکی ازما با خواهرم میومدیم شهر خونه اشون و ما را می‌برد بازارخریدهامون رو تهیه میکردیم... اون سال من ۹ سال بیشتر نداشتم وقتی یکبار با خواهرم اومدم شهر در خیابان جلوی یک مغازه اسباب بازی های رنگارنگی 🌈 بود توی دلم گفتم کاش چند تا ازاینها رو داشتم😞 ولی خب پول کافی برای خرید چیزهای اضافه نداشتیم، خجالت هم میکشیدم به خواهرم بگم که برام بخره آخه دوست داشتم برای خواهر کوچکم یه هدیه از شهر ببرم. خلاصه وسوسه شدم و یواشکی یه عروسک برداشتم وگذاشتم توی کیفم وقتی رسیدیم خونه خوشحال به خواهرم گفتم، آجی من این عروسک رابرداشتم. خواهرم بدون معطلی خیلی ناراحت شد😵 وگفت کارت خیلی اشتباه بوده، زشته آدم بدون اجازه و یا بدون این که پولی پرداخت کنه چیزی از مال مردم رو برداره، این را گفت و فوری عروسک رابرداشت و رفت عروسک را گذاشت سرجاش وبرگشت... ازاون روز تا الان که ۴۳ سالمه دیگه نمیتونم به خودم اجازه بدم حتی فکر چنین اشتباهی را بکنم چه برسد به این که بخوام انجامش بدم! شاید باورتون نشه تا یه موضوعی پیش میاد من فوری خاطره ی اون روز برام زنده میشه انگار که تازه این اتفاق برام پیش اومده... من همیشه ممنون خواهرم هستم که با این کارش آینده مرا تضمین کرد، فقط خدا میدونه اگه خواهرم برعکس عملی که انجام داده بود،عمل میکرد، حالا من چی شده بودم. مثل همون تخم مرغ دزد که شتر دزد می‌شود را خواهرم از ریشه برید تا من شتر دزد نشوم! خداراشکر میکنم که در بچگی مرا هدایت کرد و مدیون خواهر بزرگم هستم که همیشه مشوقم بوده، ازخداوند میخواهم که همه ما راعاقبت بخیر کند ومرگ ما را جز با شهادت در راه خودش قرار ندهد🙏🏻 🌺نمونه شماره 82 مسابقه ⭕برای مشاهده سایر خاطرات روی هشتگ👈 بزنید. 🆔️@aamerin_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باسلام به تمام عزیزان، من یک خانم ۵۱ ساله هستم و دو دختر دارم وقتی که آنها کوچک بودند مثل مادرهای دیگه از شیطنت هايشان خسته میشدم وناخواسته دعوایشان میکردم... یک روز که به مهمانی رفته بودیم با شیطنت بچه ها از کوره در رفتم و.... یکی از خانم‌های مهمان من را به گوشه ای برد و گفت: در این دنیا هر چیز حساب دارد و حتما در درگاه خدا ثبت می‌شود! پس هروقت و هر ساعت و در هر حالی که بودی برای بچه‌هایت دعاکن🤲 مثلا بگو بخدا سپردم یا بگو عاقبت بخیر شوی و.... من از آنروز این کار را انجام دادم و به لطف خدا آثار این دعاها را در زندگی فرزندان میبینم🙏🏻 🌺نمونه شماره 83 مسابقه ⭕برای مشاهده سایر خاطرات روی هشتگ👈 بزنید. 🆔️@aamerin_ir
باسلام، یه دوستی داشتم که از دوران بچگی با هم بزرگ شده بودیم و مثل خواهر بودیم، مادرش جلسه قرآن میرفت، اما خب مادوتا خیلی اهل رعایت حجاب نبودیم، هرموقع مارو میدید که میخواهیم بریم خیابون و حجابمون درست نبود، یا با زبون یا با اشاره بهمون میگفت که حداقل گردنمون رو بپوشونیم و روسریمونو جلو بیاریم. دوستم با اکراه کمی روسریشو جلو میاورد، اما من با میل قلبی هرچند کم همونجا انجامش میدادم، درسته که بازم تا مدتها هنوز حجاب درستی نداشتم، اما بازم همیشه تو ذهنم بود که گردنمو باید بپوشونم و تاجایی که حواسم بود این موردرو رعایت میکردم. 🌺نمونه شماره 84 مسابقه ⭕برای مشاهده سایر خاطرات روی هشتگ👈 بزنید. 🆔️@aamerin_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🌹 ◀️ آقا، خانم قربون صدقه رفتن بلدی؟ ‌ یعنی تو برام مهمی! 🔴 صفحه رسمی را در (زیر نظر استاد)دنبال کنید👇 https://www.instagram.com/p/CFh0ouQhlff/?igshid=13kbpke8du1ks 🔵 صفحه را در دنبال کنید👇 https://www.instagram.com/p/CEhtTHwhJOg/?igshid=qrn1v5bdgk8t 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... تنها کانال رسمی نشر آثار 🆔️@aamerin_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
196.4K
🎵 📣📣جوایز ۵۰۰ هزار تومانی به برترین خاطرات 🔴مسابقه بزرگ ❌خاطرات امر به معروف کردنتان را نفرستید! ✅فقط امر به معروف شدن خودتان را بفرستید. 🔵ترجیحا به صورت فیلم 💿یا صوت🎵 بین خاطرات برتر، قرعه کشی خواهدشد. 👈خاطرات خود را فقط به آیدی روابط عمومی دفتر استاد تقوی بفرستید: Eitaa.com/amr_nahy123 🔴مهلت تا اربعین حسینی 🔵ارسال چندخاطره بلامانع است و احتمال برنده شدن شما را افزایش میدهد. 🔴ملاکهای انتخاب👇خاطرات برتر: 🔹شیوایی بیان و زیبایی خاطره 🔶تبیین اثرگذاری و تحول ماندگار 🔹پرهیز از حواشی و توضیحات اضافه 🔶تکیه بر روشها و ظرافتهای تذکر در خاطره خاطرات زیبای شما برای انگیزه یافتن سایر عزیزان در کانال منتشر خواهد شد. 🌺نمونه شماره 85 مسابقه ⭕برای مشاهده سایر خاطرات روی هشتگ👈 بزنید. 🆔️@aamerin_ir
سلام، چند وقت پیش با دختر کوچکم👧 راهی حرم امام رضا(ع) شدیم، داخل حرم در یکی از صحنه ها خانمی که پشت میز نشسته بود و تعدادی کتابچه را روی میز داشت، توجه دخترم را جلب کرد و دستم را کشید و مرا با خودش همراه کرد و یکی از آن کتابچه ها را می خواست... وقتی از آن خانم سوال کردم گفتند: این برای کسانی است که متعهد می شوند که روزانه تعداد صفحات مشخص، قرآن را تلاوت کنند و تاریخ تلاوت را در آن ثبت کنند، با خودم گفتم فکر خوبی است که من هم شرکت کنم که با قبول این تعهد ملزم شوم که تلاوت روزانه قرآن داشته باشم.😊 خوش حال بودم و بعداز آن هر روز قرآن تلاوت می کردم زمانی بر این منوال گذشت... تا اینکه مدتی دغدغه های زندگی چند روزی گرفتارم کرد یا آنکه کار پسندیده را شیطان در نظرم بسیار سخت جلوه می داد😈سهل انگار شده بودم. مثل گذشته هرازگاهی قرآن تلاوت می کردم ولی روزانه موفق نمی شدم! درعوض دختر ۱۵ ساله ای دارم🧕که از وقتی شروع کرده بودم به تلاوت قرآن پا به پا ی من این کار را انجام می داد او از من مصمم تر بود زمانی از تلاوت های روزانه ام عقب مانده بودم، چند روزی بودکه به من تذکر می داد و هر بار به اومیگفتم: باشد بعد... آن روز چند ساعتی در فضای مجازی📲 خودم را سرگرم کرده بودم که دخترم به سمتم آمد و گفت: مادر جان صحبت های دکتر داروخانه یادتان هست؟؟ آخه دو سال پیش وقتی برای تهیه دارو به داروخانه رفته بودم، داروخانه شلوغ نبود و من تمام حواسم به گوشی بود وقتی با تاخیر برای گرفتن داروهایم جلو رفتم، دکتر دارو خانه برگشت به من گفت خانم اگر به ما بگویند یک صفحه نهج البلاغه بخوانید برایمان خیلی مشکل است ولی ساعتها بی هدف در فضای مجازی وقتمان را هدر می دهیم❗ راست می گفت مدتها در مورد چرایی این موضوع فکر میکردم ،یادآوری این خاطره، تلنگری بود که به خودم آمدم و واقعا خجالت کشیدم😓 چند ساعتی نشستم و تلاوت هایی که عقب افتاده بودم را جبران کردم، اما نه خسته بودم و نه بی حوصله، بلکه با لذتی تمام این کار را کردم.😌 درست یادم نمیاد خاطره ی آن روز را که من برای دخترم تعریف کردم یا خودش آنجا بود؟ 👌ولی تذکرش به جا و پسندیده بود🙏🏻 🌺نمونه شماره 86 مسابقه ⭕برای مشاهده سایر خاطرات روی هشتگ👈 بزنید. 🆔️@aamerin_ir
سلام، من از بچگی توی خانواده ای بزرگ شدم که به مسائل دینی تا حدودی اهمیت میدادن... فقط تا حدودی! خانواده ام منو جوری تربیت کرده بودن که نمازم رو اکثر اوقات میخوندم و نسبت به خیلی از عقایدی که عرف جامعه بود اهمیت میدادم، مثل حجاب و روزه و... اما به هر نوع موسیقی گوش میدادم و توی هر مراسمی که همراه با رقص و موسیقی بود شرکت می کردم، و این باعث شد من دو سه سالی نسبت به عقایدم بی تفاوت بشم... اینها همه گذشت.... تا اینکه من به سال نهم رسیدم و کاملا اتفاقی، در مدرسه ای ثبت نام کردم که اساتید و عوامل اون مدرسه، روی تربیت دانش آموزان سخت تلاش میکردن! من در اون مدرسه از لحاظ معنوی رشد زیادی کردم بطوریکه کل مدرسه منو می شناختن، اما همچنان به موسیقی گوش میکردم و در مراسمی که مطمئن بودم مرتکب گناه میشم، شرکت میکردم. من عاشق موسیقی شده بودم. تا اینکه برای تعطیلات نوروزیِ همون سالِ تحصیلی، به زور خانواده ام رو راضی کردم که برای سفر نوروزی، به قشم بریم تا من بتونم در کنسرت یکی از خواننده های معروف کشور شرکت کنم. من بعد از کلی انتظار، بلاخره در اون کنسرت شرکت کردم، یادمه در طول سفر، چادرم رو کنار گذاشتم، تا این حد موسیقی روی من تاثیر گذاشته بود! بعد از اون کنسرت، حالم خیلی بد بود، دلیلشو نمیدونستم🤒 وقتی از سفر برگشتیم، خاطره ی کنسرت رو با ذوق و شوق برای همکلاسی هام تعریف کردم. بعد از یه هفته، خاطره ی کنسرت توی کل مدرسه پیچید، اکثریت بهم میگفتن که خوش به حالت رفتی، و ازم میخواستن تا خاطره کنسرت رو با تمام جزئیات براشون تعریف کنم. البته بعضیام بودن که از کارِ من تعجب کرده بودن، چون کل مدرسه منو به عنوان یه دختر مذهبی که نمازهاش اول وقته می شناختن. حدود دو سه ماه از این ماجرا گذشت و من در دبیرستانی ثبت نام کردم که با مدرسه قبلی، دیوار به دیوار بود، و با اکثریت دانش آموزان دوباره توی یک مدزسه درس میخوندم. یک روز داشتم توی حیاط مدرسه قدم میزدم که یکی از دوستان قدیمی ام که دختر بسیار مذهبی بود، با لبخند جلو اومد و با من کمی صحبت کرد. بعد از چند لحظه اسمم رو صدا زد و گفت: میدونستی گوش کردن به آهنگ از نظر شرعی اشکال داره؟؟ و اینو میدونی اگه بنده در این دنیا بخاطر خدا موسیقی رو کنار بذاره، خدا توی اون دنیا یک درختی بهش هدیه میکنه که از هر برگش یا شاخه اش یک نوای موسیقی بیرون میاد؟ وقتی دوستم این دو جمله رو گفت، احساس کردم دنیا دور سرم چرخید، حالم خیلی بد شد و خودم رو یه آدم گناهکار میدونستم😔 اون زمان ایام محرم بود و من این رو به فال نیک گرفتم تا موسیقی رو کنار بذارم! اربعین سال ۹۹ دومین سالگرد گوش نکردن به موسیقی برای من هست. چند هفته بعد من با کتاب سلام بر ابراهیم آشنا شدم و با خواندن آن کتاب، به تصمیمی که گرفته بودم امیدوارتر شدم. بعد از چند ماه، موقعیتی برام پیش اومد که من تونستم در کلاس های حفظ قرآن شرکت کنم، من با همون دو جمله ی دوستم، لیاقت حفظ قرآن رو بدست آوردم.خدایا شکرت🙏🏻 🌺نمونه شماره 87 مسابقه ⭕برای مشاهده سایر خاطرات روی هشتگ👈 بزنید. 🆔️@aamerin_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
440.9K
🎵 📣📣جوایز ۵۰۰ هزار تومانی به برترین خاطرات 🔴مسابقه بزرگ ❌خاطرات امر به معروف کردنتان را نفرستید! ✅فقط امر به معروف شدن خودتان را بفرستید. 🔵ترجیحا به صورت فیلم 💿یا صوت🎵 بین خاطرات برتر، قرعه کشی خواهدشد. 👈خاطرات خود را فقط به آیدی روابط عمومی دفتر استاد تقوی بفرستید: Eitaa.com/amr_nahy123 🔴مهلت تا اربعین حسینی 🔵ارسال چندخاطره بلامانع است و احتمال برنده شدن شما را افزایش میدهد. 🔴ملاکهای انتخاب👇خاطرات برتر: 🔹شیوایی بیان و زیبایی خاطره 🔶تبیین اثرگذاری و تحول ماندگار 🔹پرهیز از حواشی و توضیحات اضافه 🔶تکیه بر روشها و ظرافتهای تذکر در خاطره خاطرات زیبای شما برای انگیزه یافتن سایر عزیزان در کانال منتشر خواهد شد. 🌺نمونه شماره 88 مسابقه ⭕برای مشاهده سایر خاطرات روی هشتگ👈 بزنید. 🆔️@aamerin_ir
250.4K
🎵 📣📣جوایز ۵۰۰ هزار تومانی به برترین خاطرات 🔴مسابقه بزرگ ❌خاطرات امر به معروف کردنتان را نفرستید! ✅فقط امر به معروف شدن خودتان را بفرستید. 🔵ترجیحا به صورت فیلم 💿یا صوت🎵 بین خاطرات برتر، قرعه کشی خواهدشد. 👈خاطرات خود را فقط به آیدی روابط عمومی دفتر استاد تقوی بفرستید: Eitaa.com/amr_nahy123 🔴مهلت تا اربعین حسینی 🔵ارسال چندخاطره بلامانع است و احتمال برنده شدن شما را افزایش میدهد. 🔴ملاکهای انتخاب👇خاطرات برتر: 🔹شیوایی بیان و زیبایی خاطره 🔶تبیین اثرگذاری و تحول ماندگار 🔹پرهیز از حواشی و توضیحات اضافه 🔶تکیه بر روشها و ظرافتهای تذکر در خاطره خاطرات زیبای شما برای انگیزه یافتن سایر عزیزان در کانال منتشر خواهد شد. 🌺نمونه شماره 89 مسابقه ⭕برای مشاهده سایر خاطرات روی هشتگ👈 بزنید. 🆔️@aamerin_ir
سلام و عرض ارادت محضر تک تک شما چند سال پیش تقریباً اول دبیرستان بودیم، خدا توفیق نصیب کرد که نزدیک خونه ی ما مسجدی ساختند🕌 ما هم اکثر روزها با شوق و‌ذوقِ😍 مسجدنو و دیدن دوستانمون👩‍❤️‍👩 و توفیق نمازجماعت📿 و...راهی مسجد میشدیم. همیشه با دوستانمون ، پایه ثابت ردیف های اول نماز جماعت بودیم. اون موقع سال های اولی بود که مسجد داشتیم و‌ تازه با قوانین نماز جماعت آشنا شدیم و‌در کلاسهای احکام شرکت می کردیم و‌ اطلاعاتت کسب میکردیم عادتی که ما داشتیم🙈خیلی تند تند نمازمون رو‌میخوندیم☹️گاهی هم به واسطه همین تند خوندنمون، نمازمون رو زودتر از امام جماعت تموم‌ میکردیم😕 تا یک بار یکی از خانم های خوب و خوش برخورد مسجدمون که همیشه هم حضور داشت و ردیف های نزدیک‌ ما می نشست، آخر نمازی احوال پرسی کرد، کلی هم تعریف و تمجید کرد از ما🤩 گفت که ذوق میکنم میبینم هر روز هستید و دوستات رو‌ هم باخودت میاری😊 ان شاا... عاقبت بخیر بشی🤲ما هم‌ کلی خوشحال شدیم از این برخوردو‌تحویل گرفتن😍 اون بنده خدا گفت: ببین دختر گلم تو که خودت ماشاالله همه چی تَمومی، با ادب واهل حجاب نماز... فقط خواستم بگم، حالا که زحمت می‌کشی میایی مسجد، نماز جماعت میخونی که کلی هم ثواب گیرت بیاد، نمازت رو اینقدر تند نخون و نبایداز امام جماعت ذکرهات زودتر تموم بشه... آروم و پشت سر امام جماعت نمازت رو بخون واینکه توجه که میکنم مدتی هست، قیام متصل به رکوع ات هم کمی ایراد داره... با لحن آرام که بقیه نفهمن، که تو‌ذوقم بخوره که مثلا داره ایراد هام رو میگه، قشنگ برام توضیح داد😇 شرایط نماز جماعت، قیام‌متصل به رکوع واینکه اگه دیر رسیدم چطور نمازم رو‌متصل کنم به نماز جماعت و.... از اون روزی که اون‌خانم محترم، خوب تحویلمون گرفت و با لحنی قشنگ‌ و‌ محبت آمیز نه توی جمع و‌جلو‌ بقیه! بلکه جدا و آروم ایرادهای نمازم رو برام توضیح داد و کمکم‌ کرد تااصلاحشون کنم... تا الان نمازم رو‌ شُمرده و آرام میخوانم و‌شرایط نماز جماعت رو یاد گرفتم وهمیشه بقیه رو‌هم راهنمایی می کنم. با برخوردی ظریف و از کلماتی استفاده میکنم که بار معنایی خوب و‌تاثیر گذار تری داشته باشه! 👌چقدر زبان و لحن تذکر دهنده مهم هست واقعا، جوری تذکر بدیم که طرف جبهه نگیره، با ادبیاتی خوب و‌متناسب تذکر بدیم🌷 مثلا اگه اون بنده خدا جلو‌ی دوستام ویا بلندبلند می‌گفت که چرا حمد سوره رو همراه با امام جماعت میخوانی و نمازت باطله😡 یا میگفت که این جای نمازت اشکال داره یا چرا با این سن وسال چرا این هارا بلد نیستی🤨 من از مسجدزده که میشدم هیچ، کلی هم پیش دوستام خجالت میکشیدم😰 وحتی ممکن بود طلبکارانه حرف بدی رو‌ هم نثار اون‌ بنده خدا بکنم... اما ا‌و، با زبان نرم، به صورت تکی و‌با مهربانی تذکرش رو‌ داد، ثوابش رو هم از آن خودش کرد🙏 و‌ما را هم اصلاح⁦ کرد... ✅ با رعایت شرایط درست، خیلی خیلی خوب نتیجه میده🌷 🌺نمونه شماره 90 مسابقه ⭕برای مشاهده سایر خاطرات روی هشتگ👈 بزنید. 🆔️@aamerin_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و خداقوت خدمت همه بزرگواران، خاطره ارسالی بنده کمی طولانی است، از اینکه وقت گذاشته مطالعه میکنید،سپاسگزارم. ۱۴ سال داشت، با اینکه ۵ سال از زمان مکلف شدنش می گذشت ولی نسبت به نماز کاهل بود، هر وقت هم تصمیم جدی می گرفت تا نمازهایش را کامل بخواند، دست بر قضا پدر بزرگش ضرب المثل همیشگی رو براش می خواند! یه ضرب المثل ترکی، که شده بود عامل لجاجت و بازدارندگی دختر داستان ما! مضمون ضرب المثل این بود «کسی که نمازمیخونه بنده خداست، کسی که نمیخونه شرمنده خدا است، اونی که گاهی می خونه و گاهی نمی خونه جاش تو جهنمه» بله پدربزرگ دختر با اینکه قصدش خیر بود و میخواست نوه اش رو هدایت کنه، اما چون دوره واجب تمدن ساز رو نگذرونده بود😊 صحیح امر به معروف نمی کرد و توی جمع با لحن تمسخر آمیز اون هم یک نوجوان حساس رو از توبه وبازگشت سرد میکرد... همین امر نه تنها هدایت کننده نبود بلکه بیشتر باعث لجبازی دختر شده بود و هر روز بیشتر از نماز فاصله میگرفت... جدیدا یه خطای دیگه هم به کلکسیون خطاهاش دختر داستان ما اضافه شده بود، توی مدرسه یک گروهی بودن که رمانهای عاشقانه به هم امانت میدادن، دختر هم وارد گروهشون شد، کتابها رو مخفیانه می خواند، با اینکه پدر و مادرش سواد نداشتن، اما اگه برادر بزرگش میفهمید مانع میشد! تابستون شد و دست دختر از کتب ضاله کوتاه شد، اما از آنجا که شیطان ملعون بیکارنمیشینه، یک آدرس جدید به دختر داد، دختر همسایه اشون هم پایه بود. بله خواندن این کتابها داشت دختر رو به ناکجا آباد راهنمایی می کرد! یک روز که دختر با عجله و ولع خاصی رفت سراغ کتاب امانتی، تا ادامه داستان رو بخونه، کتاب رو پیدا نکرد، همه جا رو زیر و رو کرد ولی خبری از کتاب نبود. یک دفعه ذهنش متوجه برادرش شد،درست حدس زده بود، وقتی با شرمندگی از برادرش خواست که کتاب رو بهش پس بده، برادرش امتناع کرد و گفت : کتاب رو فقط به صاحب کتاب پس میده! همون روز دختر همسایشون زنگ زد و کتاب رو خواست و دختر هم قول داد تا فردا کتاب رو بر گردونه، چاره ای نداشت شروع کرد به خواهش و التماس و قول دادن که دیگه از این کتابها نمی خونه، برادرش خیلی آرام ودر حالی که لبخندی به لب داشت، اما کاملا جدی گفت: اگر بار دیگر چنین کتابی ببیند پس نمیدهد!! روزهای طولانی تابستان، برای دختر که معتاد چنین کتابهایی شده بود، به سختی می گذشت، یک روز با بی حوصلگی کتابهای درسی را زیر و رو می کرد که چشمش به چند کتاب کت و کلفت افتاد، کتابهای برادرش بود، با خودش گفت «ببینم این خان داداش ما خودش چی می خونه که نون ما رو آجر کرد؟ به حالت تمسخر یکی از کتابها رو برداشت، روی جلد نوشته بود(سیر الی الله)صفحه اول رو خوند جالب بود، به خواندن ادامه داد... یک دفعه متوجه شد نزدیک یک ساعته داره کتابی که با تمسخر برداشته بود می خونه، ظرف ۳ روز کتاب ۴۵۰ صفحه ای رو تموم کرد، کتابهای بعدی رو هم تمام وکمال خواند، حتی نامه ای به نویسنده نوشت و از او برای هدایت شدنش راهنمایی خواست.. از آن روز به بعد، نه نمازی از دختر قضا شد، نه سراغ کتابهای انحرافی رفت، نه به فکر کنار گذاشتن چادرش بود، فکر دوستی با جنس مخالف را که بخاطر خواندن کتابهای عاشقانه در سر می پروراند هم کنار گذاشت و.... دخترک قصه ما الان مادری است ۴۰ ساله با دو فرزند دختر و طلبه سطح ۳حوزه علمیه. آری عزیزان، دخترک قصه ما آنگاه هدایت شد که برادرش از سر دلسوزی، نه قلدربازی برادرانه وبا مهربانی همراه با جدیت خواهرش را راهنمایی کرد! طوری که بعد از گذشت ۲۶سال دختر قصه ما هنوز لبخندی که گوشه لب برادرش بود را فراموش نکرده... 🌺نمونه شماره 91 مسابقه ⭕برای مشاهده سایر خاطرات روی هشتگ👈 بزنید. 🆔️@aamerin_ir
🌹تقدیر وتشکر از عزیز 👌شکر خدا که مخاطبانی با انرژی مثبت و بامحبت 💚 داریم که به ما روحیه و انگیزه میبخشند🙌 خداوند توفیق عنایت کنند، بیشتر و بهتر به شما مردم خوب و عزیز و بزرگوار خدمت کنیم🙏🏻 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده💎 ⚪صفحه استاد را در دنبال کنید👇 https://twitter.com/taghavi1A 🔴 صفحه رسمی را در (زیر نظر استاد)دنبال کنید👇 https://www.instagram.com/p/CFh0ouQhlff/?igshid=13kbpke8du1ks 🔵 صفحه را در دنبال کنید👇 https://www.instagram.com/p/CEhtTHwhJOg/?igshid=qrn1v5bdgk8t تنها کانال رسمی نشر آثار👇 🆔️@aamerin_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹تقدیر وتشکر از آموزشهای عزیز 👌شکر خدا که مخاطبانی با انرژی مثبت و بامحبت 💚 داریم که به ما روحیه و انگیزه میبخشند🙌 خداوند توفیق عنایت کنند، بیشتر و بهتر به شما مردم خوب و عزیز و بزرگوار خدمت کنیم🙏🏻 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده💎 ⚪صفحه استاد را در دنبال کنید👇 https://twitter.com/taghavi1A 🔴 صفحه رسمی را در (زیر نظر استاد)دنبال کنید👇 https://www.instagram.com/p/CFh0ouQhlff/?igshid=13kbpke8du1ks 🔵 صفحه را در دنبال کنید👇 https://www.instagram.com/p/CEhtTHwhJOg/?igshid=qrn1v5bdgk8t تنها کانال رسمی نشر آثار👇 🆔️@aamerin_ir
◀️ هرکس تو را بدارد، تو را از بدیها میکند وهر که باشد به بدیها میکند! به نهضت ما بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/1655439360C3ac9fe7eda این پیام را منتشر کنید... مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... تنها کانال رسمی نشر آثار @aamerin_ir
متن سخنرانی واجب فراموش شده.pdf
1.67M
📒 ◀️ متن سخنرانی تهیه شده ازمطالب کتب عزیز، توسط یکی از بزرگوار به نهضت ما بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/1655439360C3ac9fe7eda این پیام را منتشر کنید... 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... تنها کانال رسمی نشر آثار👇 🆔️@aamerin_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا