eitaa logo
آرام جان
240 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
40 فایل
یک روز می آید که این عالم ببیند بین الطلوعین شب یلدای مارا ارتباط با ادمین @Showghvesal
مشاهده در ایتا
دانلود
از یکی از تجار ورشکسته نجف نقل میکرد: این قدر وضع مالیم به هم خورد که به زنم گفتم:زن بردار بریم نجف،الان عزادارا میان خونمون شلوغ میشه آه در بساط نداریم.😭  زنم بهم گفت: مرد حسابی ، تو تاجر این شهری، با این همه دبدبه و کبکبه، شب اول محرمی همه از نجف بلند میشن میان کربلا، ما از کربلا بلندشبم بریم نجف، بابا پول نداریم نمردیم که، خدا هست، امام حسین هست، درس میشه. بهش گفتم: زن اگه امام حسینم بخواست کاری بکنه تا الان کرده بود 😭 😭 😭 😭 😭 😭  میگفت: هرچی به زنم گفتم بیا بریم توجه نکرد و حرف خودشو زد، فقط برای آخرین بار رفتم باهاش اتمام حجت کنم. گفتم: زن اگه نیای بریم میانا، آبرومون میره ها. بازم گوش نکرد و کار خودشو کرد. همینجوری که استرس داشتم و نمیتونستم یه جا بند بشم و هی خودمو میخوردم: دیدم عصر شده، یه دفعه اولین دسته ی عزاداری آقا ابی عبدالله وارد خونه شدن. رفتم پیش زنم، با عصبانیت بهش گفتم: دیدی اومدن، دیدی آبرومون رفت، حالا خوبت شد؟ *آبرومونو بردی حالا برو جواب بده...* *بازم کار خودشو میکرد و به من توجهی نمیکرد.* *تو همین لحظه دومین دسته اومدن، سومین دسته، چهارمین دسته، هی دسته های عزاداری امام حسین وارد خونه میشدن و هی من نگران تر...* *اذان مغرب شد...* *وایستادن نماز خوندن...* *عشا رو که خوندن رفتم گفتم: ما امشب چیزی نپختیم، یه چیز ساده ای میل کنید مث نون و پنیرو هندونه ایشالله از فردا شروع میکنیم...* 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭  *میگفت:* *شام خوردن و رفتن حرم زیارت، نصف شب شد خوابیدن، تا* *خوابشون برد بلند شدم قبامو پوشیدم، عبامو انداختم، عرق چینمو سرکردم و نعلینمو پا.شال و کلا کردم برم نجف.* *رفتم به زنم گفتم: زن این تو و این عزادارا و این امام حسین...* *من دیگه تحمل موندن و آبروریزی ندارم...* *میرم نجف و تو کربلا نمیمونم...* *فقط تو کربلا یه کار دارم!* *زنم گفت: چی کار؟* *گفتم: الان میرم بین الحرمین، حرم حسینم نمیرم ، میرم حرم عباس...* *به عباس میگم: برو به این داداشت بگو خیلی مشتی هستی، خیلی با مرامی، خوب آبروی این چن سالمونو حفظ کردی...* 😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭  *هرچی زنم گفت: بمون نرو...* *منو تنها نزار. محل* *نذاشتم و از خونه زدم بیرون اومدم تو کوچه، باید دست راست برم حرم حسین گفتم نمیرم قهرم، پیچیدم برم حرم عباس تو راهم دیدم یه حجره بازه...* *(قدیما تو بین الحرمین عرب ها حجره و دکان کاسبی داشتن)* *خیلی تعجب کردم، گفتم:ساعت از نصف شبم گذشته، چطور میشه یه حجره باز باشه.* *تو دلم گفتم این دیگه کیه که تا این موقع شب ول نکرده کاسبی رو؟!کنجکاو شدم بینم کیه.رفتم جلو دیدم آ سید حسینه...* *آسید حسین استادم بوده و من اینجا تو همین حجره شاگردیه همین آسید حسینو میکردم...* *خیلی خوشحال شدم.رفتم جلو* *آسید حسین سلام علیکم جوابمو داد سلام علیکم.* *گفتم : آسید حسین چی شده تا این موقع حجره موندی؟* *بهم گفت: این چیزارو ول کن، روضه نداری امسال؟!* *اشک تو چشام جمع شد و گفتم آسید حسین تو که وضع مارو میدونی تو کربلا ورشکست شدم یکی نیست حتی یه پول سیاهی برای روضه ی امام حسین بهم بده آسید حسین یه نگاهی بهم بهم انداخت گفت:* *چی میخوای؟* *گفتم: چیو چی میخوام؟* *گفت:برای روضت چی لازمته؟* *گفتم:برنج میخوام،شکر میخوام، چایی میخوام، گوشت میخوام، هیزم میخوام، سیب زمینی میخوام، پیازمیخوام.فلان و *فلان و فلان میخوام ...* *بهم گفت: بیا بردار برو  گفتم: چیو بردارم برم؟ گفت:* *همینایی که الان گفتی هرچه قدر میخوای ببر،* *نگاه کردم تو دکانش دیدم پر از همه چیزاییه که میخوام...* *گفتم: من پول ندارم آسید حسین* *گفت: کی پول خواست از تو؟* *سرم داد کشید مث همون روزای استادو شاگردی: بیا هرچی میخوای بار گاری کن بردار بروهمه چیو بار گاری زدیم تموم شد* *گفتم: آ سید حسین، ممنونتم کمکم کردی نذاشتی آبروم بره...ولی من این همه بارو چطوری ببرم؟* *اومد جلو تکیه داد به زنجیر آویزونه دم حجرش* *روشو کرد طرف حرم حسین صدا* *زد:عباس،اکبر،قاسم،عون،جعفر بیاین این بارارو ببرید* *تو دلم گفتم: نگاه آسید حسین چقدر شاگرد گرفته، من یکی بودم شاگردشا...* *تا این موقعم بیدارن شاگرداش...* *خواستم برم خونه بهم گفت وایسا کارت دارم رفت از ته حجرش یه چیزی بیاره* *وقتی اومد دیدم دوتا شمع دونی خوشگل سبز رنگ گذاشت به دستم گفت اینم هدیه ی مادرم فاطمه، برو یه گوشه از روضتو روشن کن. نفهمیدم منظورش از مادرش فاطمه چیه؟* 😭 😭 😭 😭 😭 😭  *اینقدر خوشحال بودم که گفتم حالا که که کارمون درست شد برم حرم آقا از آقا معذرت خواهی کنم...* *بگیم آقا غلط کردیم نفهمیدیم. ببخشید، اما این دوتا شمعدونی تو دستام بود اذیتم* *میکرد.گفتم: میرم* *اینارو میدم به خانمم و بهشم میگم کارمون جورشده و برمیگردم حرم.* *رسیدم سرکوچه دیدم گاری با بار جلو در گذاشته و زنم داره دورش میگرده و بال بال میزنه* *رسیدم دم در خونه
زنم بهم گفت: کجا ریش گرو گذاشتی؟* *کجا نسیه آوردی؟* *بهش گفتم: زن کارمون راه افتاده و درست* *شده،این شمعدونی هارو بگیر من برم از آقا معذرت خواهی کنم بعد که اومدم تعریف میکنم برات.* *زنم گفت حالا از کی گرفتی اینارو؟* *گفتم: از آسیدحسین.اون ایناروبهم داد.* *زنم دادزد سرم که: مرد! ورشکست که شدی دیونه شدی؟* *گفتم:چرا؟* *گفت:آسیدحسین20ساله مرده* *گفتم: زن به عباس قسم من الان بین الحرمین درحجره ی آ سید حسین بودم* *باورش نشد. گفت صبر کن خودم بیام ببینم چی شده.؟* *رفتیم بین الحرمین، تا به حجره ی آسید حسین رسیدیم دیدم در حجره ی آسید حسین خاک گرفته،عنکبوتا تار* *بستن.یه وقت یادم افتاد خودم آسید حسینو غسل دادم، خودم کفنش کردم، خودم خاکش کردم.* *به زنم گفتم تو برو خونه* *خودم اومدم تو حرم حسین چسبیدم به ضریح و گفتم آقا غلط کردم* *برات کربلاتونو از دست حضرت عباس بگیرید* *یامطلب پائین رو نبین یا اگه دیدی باید کپی کنی* . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . *"اَ لسلٰامُ عَلَیْکََ یٰا اَبَا الْفَضْلِ الْعَبٰاس"* *به احترام "باب الحوائج" هرکی دید،کپی کنه تا همه سلام بدن..*
انسان شناسی ۱٠۴.mp3
9.85M
❓خونه من قراره کجا باشه❓ ❓توی کدوم قسمتِ بهشت، قراره ساکن باشم❓ ❓اندازه‌ی خونه‌ی من قراره چقدر باشه❓ ❓همسایه‌هام قراره کیا باشن❓ ❓با کیا قراره رفت و آمد کنم❓ ➖آیا حداقل بخش کوچکی از ذهن شما درگیر این سؤالات هست یا خیر❓
4_5971880303982022225.mp3
11.6M
105 × تمام مشقاتی که در تأمین معیشت خانواده متحمل می‌شوید، × تمام زحماتی که در تربیت فرزند می‌کشید، × تمام سختیهایی که در روابط اجتماعی دارید، ⚠️ تباه ـ حبط شده ـ بی‌فایده و بازیچه است و جز خسارت هیچ ثمره‌ای برای شما ندارد ❗️ بله بی فایده و خسارت‌بار است ... ❌ مگر در یک حالت ❌
انسان شناسی ۱٠۶.mp3
11.33M
💢 قرآن حالت طبیعیِ یک قلب سالم را، رغبت به آخرت می‌داند❗️ ← اینکه دائماً در طول شبانه روز، قلب و فکر انسان، با آخرت همراه می‌شود و برای لحظه‌ی تولدش مشتاقِ دلواپس است❗️ 🔺چرا ما اینگونه نیستیم❓ چرا ما با ایده‌آل یک انسان طبیعی از نظر قرآن، اینقدر فاصله داریم❓
انسان شناسی ۱٠۷.mp3
11.58M
▪️اساساً چیزی از نعمتهای بهشت، در دنیا وجود ندارد، چون دنیا ظرفیتِ تجلیِ این نعمتها را ندارد❗️ ▫️پس چگونه می‌توان بدونِ مشاهده و فهمِ بهشت، به آن مشتاق شد، و برای بدست آوردنش تمام سبک زندگی‌ را تنظیم کرد❓
انسان شناسی ۱٠۸.mp3
10.32M
💥 بزرگترین موانع در وجود انسان، که مانع می‌شوند تا او با دیارِ باقی اُنس گرفته، و دغدغه‌ی اول زندگی‌اش، تلاش برای تولد سالم بدانجا باشد، چیست❓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا